🔸همسرم؛
🔸به زینب بگو که پدر هر #شب_جمعه با جمیع شهداء به دیدار حضرت #اباعبدالله الحسین خواهد رفت و اگر میخواهد در فضای نورانی و پر از معنویت، من هم در نزد اباعبدالله بنشینیم و فخر کنم، باید زینب باشد.
.
🔸به او بگو که جهان صحنه کارزار حق و باطل است و اگر در تمام زندگی در کنار حق نبودی، زندگی را به پوچی خواهی گذراند.
.
🔸به زینب بیاموز که چگونه پیام رسان خون پدر باشد. به او داستان پر افتخار اسیری طفلان حسین را بیامرز و داستان خداحافظی سکینه با پدر، در آخرین دیدار را یاد بده
.
🔸به او بگو همه خواهیم مرد. اما مرگ حسین بن علی با مرگ ابن عباس صد فرق است.
.
.
منبع: شهدا نیوز
.
.
جهت عاقبت بخیری و آرامش قلب فرزندان شهدا و هدیہ به ارواح طیبه شهدا صلواتـــــ .
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
#شهید_غلامرضا_ادبی_مهذب
#اللهـم_عجــل_الولیکـــ_الفــرج
#فرزندان_شهدا
#فرزند_شهید
#اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ
#شهادت_روزیتون
دیگر این
درد فراق تو
مرا خواهد کشت.... ای باخبر از
روز و شب من
تو کجایی.... .
جهت عاقبت بخیری و آرامش قلب فرزندان شهدا و هدیہ به ارواح طیبه شهدا صلواتـــــ .
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
#شهید_میثم_نجفی
#اللهـم_عجــل_الولیکـــ_الفــرج
#فرزندان_شهدا
#فرزند_شهید
#مدافع_حرم_آل_الله
#لبیـڪ_یا_زینب
#لبیـڪ_یا_رقیه
#مدافعان_حرم_برای_پول_رفتند؟
#اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ
#شهادت_روزیتون
⚘﷽⚘
📌دایهٔ مهربانتر از مادر
همان روزی که برای اولین بار وصیتنامهات را خواندند تیر و ترکش طعنهها به سمت خانوادهات پرتاب شد.
این تیر و ترکش هایی که تمامی نداشت. درهمان روزها و لحظههای سنگین ابتدایی بعد از شهادتت یکی از به اصطلاح دوستان مادر قلبش را نشانه گرفت.
از آن سر شهر تماس گرفته بود و به مامان فاطمه گفته بود: «تو لیاقت این بچه رو نداشتی.باید این بچه رو میفرستادی بره خارج از کشور کیف کنه، یا با دوتا دختر درستوحسابی آشناش میکردی، نه که بفرستی سوریه برای جنگ.»
آخرسر هم تیر خلاص را زده بود: «خوب شد دیگه، بچهات رفت، سهمیه دکترای خودت و دخترت درست شد.»
چقدر فکر بعضیها حقیر است.
آنهایی که روح بزرگ مادرت را درک نمیکنند، مادری که سعی داشت به پسرش راه آسمان را بیاموزد نه اهل دنیا شدن را.
مادری که رؤیایش روسفیدی نزد مادر سادات بود و هست.
مادری که فقط نفس عمیق کشیده بود و جوابی نداده بود به این حرفهای باطل.
باید چه جوابی میداد به کسی که هیچ درکی از دنیای تو نداشت.
به دایه مهربانتر از مادر....
نگاه خیلیها شبیه این دایه مهربانتر از مادر بود.
هنوز حتی یک ماه هم از شهادتت نگذشته بود که کسی در خانه را زده و گفته بود: «بچهام مریضه.
بیست میلیون لازم دارم.
شنیدم بعد از شهادت محمد، شما دستتون از نظر مالی باز شده.
یه بیست میلیون به من بدید. پولی نیست در مقابل پولی که شما گرفتید.»
چطور باید جواب اینها را داد؟
تو که نیروی رسمی نظامی نبودی.
یک نیروی داوطلب بودی.
نیروی داوطلب هم که حق مطالبه پول ندارد. برای دل خودش رفته.
برای پول که نرفته.
پولی که نداده بودند هیچ، بلافاصله بعد از شهادتت حتی حساب پسانداز خودت را هم بلوکه کردند..
🖇به نقل از خواهر شهید
#شهیدمحمدرضادهقانامیری🌷
بریدهای از کتاب «یک روز بعد از حیرانی»؛
زندگینامه داستانی مدافع حرم شهیدمحمدرضادهقانامیری به روایت خانواده و دوستان (صفحهٔ 143 و 144)
نویسنده: فاطمه سلیمانی ازندریانی
ناشر: شهید کاظمی