eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.4هزار عکس
15.2هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافع حرم حضرت زینب سلام الله متولد:1365/9/20 تهران شهادت:1392/8/27 آرمیده در بهشت زهرا، قطعه 53-ردیف 87/الف . به حلال و حرام خدا خیلی اهمیت می‌داد. در استفاده از اموال بیت المال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. روزی که جنازه‌اش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند، گریه می‌کردند و می‌گفتند دیگر رسول نیست به ما بگوید غیبت نکن، تهمت نزن! حتی یادم هست آخرین باری که خواست به سوریه برود، آمد ۱٠٠ هزار تومان به من داد. گفت بابا این خمس من است. برایم رد کن. من دیگر فرصت نمی‌کنم . رسول خیلی دست و دل باز بود حتی با ارزش ترین وسیله زندگیش رو به راحتی میداد به رفیقش ، یعنی اصلا وابسته به چیزی نبود... خیلی سر به زیر، و بود و بحث نامحرم خیلی برایش مهم بود، با خانم ها هم نه شوخی می‌کرد و نه آنها را نگاه می‌کرد، خیلی از بی‌حجابی ناراحت بود... این را همه جا حفظ می‌کرد؛ چه در زمان بیرون رفتن با دوستان، چه در سرکار و چه در فامیل، انقدر بود که چهره‌ی خانم های فامیل نزدیک هم یادش نبود... . در مراقبت چشم از حرام، در رعایت حق الناس، به ریزترین مسائل توجه داشت. شب‌های جمعه به بهشت زهرا می‌رفت و پس از نماز جماعت مغرب و زیارت مزار شهدا، می‌رفت آن قبرهای شهدای گمنام را که رنگ نوشته‌هایش رفته بود، با قلم بازنویسی می‌کرد. قلم‌هایش را هنوز نگه داشتیم. بعد از آن به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام می‌رفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت می‌کرد و تا صبح آنجا بود. این برنامه ثابت شبهای جمعه‌اش بود . صبح می‌آمد خانه، استراحت مختصری می‌کرد و دوباره بلند می‌شد و می‌رفت بیرون. هیچ وقت بیکار نبود. وقتی که شهید شده بود، سر مزارش مداح می‌گفت تا حالا هیچ وقت استراحت نکردی. الآن وقت استراحتت است! شب و روز در تلاش و کوشش بود، برای اینکه پایه‌های ایمان و تقوایش را محکم کند . جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیہ به روح مطهر شهید صلواتـــــ . ؟ 🌹
من برای مردن حیف بود. او باید می‌شد. این اواخر فوق‌العاده شده بود، خواندنش را خیلی دوست داشتم، خیلی زیبا نماز می‌خواند. با نگاه کردن به او هنگام نماز می‌گرفتم😍 یقین داشتیم عباس شهید می‌شود.😌 وقتی پسرم رفت از خواستم اگر عاقبت به خیری بچه‌ام در است، شهید و اگر در ماندن و خدمت کردن است بماند. عباسم از من خواسته بود برای شهادتش کنم. هنگام دفن کردن پیکرش، به او گفتم: "!  ازت راضیم.😔 سربلندم کردی"... راوی: ، جوان مؤمن ، یکی از فارغ التحصیلان بود. که در سن ۲۳ سالگی در حالی که تازه، دو ماه از نامزدیش می‌گذشت، عازم سوریه گشت و همانجا شهد شیرین شهادت را نوشید🕊...به گفته‌ی مادرش، نُقلی که مهیا شده بود در مراسم عقد بر سر و بپاشند، نثار پیکر پاک عباس شد.🥀💔 .
🌸به روایت همسر شهید: دلتنگی خانواده شهدا هیچ‌گاه رفع نمی‌شود. چند شب گذشته فاطمه زهرا دلتنگ پدر شده بود. شب با بغض و گریه خوابید. ‌ ‌ ‌در خواب پدرش را دیده بود که به او می‌گوید، فاطمه زهرای بابا، من زنده هستم. تو مرا نمی‌بینی، اما من می‌بینمت. همیشه همراهت هستم. من هم سخنان پدرش را تایید کردم، اما فاطمه زهرا با بی قراری می‌گفت، می‌خواهم بابا من را در آغوش بگیرد. می‌خواهم دستانم را بگیرد.‌ ‌ . جهت عاقبت بخیری و آرامش قلب فرزندان  شهدا و هدیہ به ارواح طیبه شهدا صلواتـــــ . ؟
💐چشم پاک دختری از جمله ای تر مانده است چشم های پاکش اما خیره بر در مانده است 🌷روی دیوار اتاق کوچک تنهایی اش عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است. . جهت عاقبت بخیری و آرامش قلب فرزندان  شهدا و هدیہ به ارواح طیبه شهدا صلواتـــــ . ؟
یادمان باشد ڪہ مدیونیـم تا ابـد .. بہ فرزندانے ڪہ در لحظہ لحظہ هاے زندگــــی شان بجـای " پـدر" " قاب عڪس پـدر" خواهد درخشیــد ... ِجهت عاقبت بخیری و آرامش قلب فرزندان  شهدا و هدیہ به ارواح طیبه شهدا صلواتـــــ . ؟
تاریخ تولد: 5 اردیبهشت 1367 محل زندگی: کرج تاریخ شهادت: 27 اردیبشهت 96 محل شهادت:حما سوریه نحوه شهادت:بر اثر انفجار مین سمت: تخریب چی میعادگاه:البرز-کرج . معرفی کوتاه شهید بزرگوار . حافظ کل قرآن کریم _قاری قرآن کریم _رتبه اول در دانشکده امام حسین(ع) _رتبه اول در یگان نیروهای مخصوص امام علی(ع) _رتبه اول در تیراندازی _رتبه اول در خنثی کردن مین ضد‌نفر و مین ضدنانک _رتبه اول در راپل _رتبه اول در ورزش‌های رزمی _تسلط کامل به زبان عربی و زبان انگلیسی _رتبه اول در رشته مهندسی برق الکتروتکنیک در دانشگاه آزاد کرج . از خصوصیات بارز شهید صاف و ساده بودن اون بود. بعد این همه مدت که بنده رفاقت با شهید داشتم هیچ وقت کوچکترین سخنی از ایشون که خارج از ادب باشه از ایشون ندیدم حتی با افراد کوچکتر از خودش خیلی با احترام برخورد می کرد ، خیلی زیاد سختکوش و مظلوم بود همیشه سخترین کارها رو خودش داوطلبانه قبول می کرد مال دنیا کوچکترین ارزشی برای ایشون نداشت یادمه خیلی از اوقات با پول شخصی برای سازمان هزینه می کرد خیلی از افرادی که پول احتیاج داشتند از علیرضا قرض می گرفتند علیرضا خیلی صاف و ساده و یک رنگ بود به معنای واقعی کوچکترین پیچیدگی نداشت تواضع خیلی زیادی داشت. . جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیہ به روح مطهر شهید صلواتـــــ . ؟ 🌹
‍ شهیده‌ فوزیه‌ شیردل ولادت: ۱۳۳۸/۲/۲_ کرمانشاه شهادت: ۱۳۵۸/۵/۲۵_ پاوه . سن شهادت: ۲۰ سال پس از گرفتن سیکل، وارد بهداری شد و به مدت ۲ الی ۳ سال خدمت کرد. او به یکی از بیمارستان‌های پاوه منتقل شد، پیرو خط امام(ره) بود و آشکارا این را اعلام می‌کرد. در روز ۲۵ مرداد ۱۳۵۸ در سن ۲۰ سالگی در جریان حمله گروهک ضد انقلاب دموکرات و در حالی که در گروه و در همان بیمارستان یاری‌رسان بود،‌ هنگام کمک به سوار شدن مجروحان به هلیکوپتر، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و‌ پس از ۱۶ ساعت تحمل درد، هلی‌کوپتری که پیکر ایشان و چند تن دیگر را حمل می‌کرد، مورد حمله‌ی منافقین قرار گرفت و سقوط کرد و فوزیه و چندین نفر دیگه به شهادت رسیدند... شهیدچمران در وصف شهیده‌ فوزیه شیردل: « دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون، لباس سفیدش را گلگون کرده بود، ۱۶ ساعت مانده بود و خون از بدنش می‌رفت و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمی‌آمد گریه می‌کردند. این فرشته بی‌گناه، ساعاتی بعد در میان شیون و زاری بچه‌ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.» . مزار: گلزارشهدای باغ‌فردوس کرمانشاه
✳️حافظان امنیت ✳️
خبر داری دخترت چقدر دلتنگتِ 😭😭😭😭😭
خبر داری دخترت چقدر دلتنگتِ 😭😭😭😭😭 دلنوشته دختر شهید سید نورخدا موسوی برای پدرش: دوستان پدر من تا حالا هر چه از پدر و دردهایش و عاشقانه های دلتنگیش گفته ام شاید حکایت قطره ای از دریا باشد... اینجا بابا گاهی برای فقط یک عطسه،فقط یک عطسه دقیقه های زیادی اذیت میشد. نفسهای من و مادر و برادرم به شماره می افتاد و استخوان درد در گلو تا شاید بابا به آرامش برسد. این روزها، ساعتهای زیادی از زندگی ما فقط با خاطره های دردناک پدر سر میشود. ای کاش پدر میماند و من باز فریاد میزدم پدر بمان و نفس بکش که خانه بی تو نور ندارد .... شکستم بغض کردم، سوختم از داغ تنهایی نشستم گریه کردم با خودم گفتم چه بابایی😭 صدای خنده های آخرت پیچید در گوشم گرفتم عکس لبخند تو را در قاب آغوشم😓 تو شیرینی رویاهای شب های خودم هستی تمام شهر فهمیدند تو بابای خودم هستی😭😭🖤 شهید نورخدا موسوی، از خرم آباد به زاهدان اعزام میشود و فرماندهی یگان تکاوری را به‌عهده میگیرد، مأموریت او در منطقه ۲ ساله بود که حدود ۱ سال و ۷ ماه در زاهدان زندگی کرد و حدود ۵ ماه به پایان مأموریتش باقی مانده بود که در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۷ هنگام درگیری با گروه جندالله به رهبری عبدالمالک ریگی بر اثر اصابت یک گلوله دو زمانه به سرش در منطقه پل شکسته لار شدیداً مجروح شد. همرزمانش او را به بیمارستان زاهدان منتقل کردند ولی بعد از عمل در وضعیت درمان وی بهبودی حاصل نشد و او با عنوان جانباز ۱۰۰ درصد بدون هیچ حرکت فیزیکی با زندگی نباتی ۱۰ سال را در کما گذراند. ۵ روز قبل از شهادت، او دچار تنگی نفس شدید شد و توسط پزشکان معالج مرتب تحت درمان بود و از اکسیژن استفاده میکرد که پیش از این جز در شرایط بحرانی و اورژانسی مصرفی نداشت و با توجه به کسالتش در ۵ روز اخیر توسط پزشکان ملاقات وی ممنوع شده بود و در شامگاه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ به شهادت رسید. تولد: ١٣۴٩/٣/١ لرستان، خرم آباد شهادت: ١٣٩٧/۸/١۵ منطقه پل شکسته لار مجروحیت: ١٣٨٧/١٢/١٧ مزار: لرستان، گلزار شهدای خرم آباد
‍ شبی که نازنین زهرا دلش برای باباش تنگ شد و شروع کرد به گریه کردن، با آروم نشد.... مادر او را در آغوش گرفت و باهاش گریه میکرد... . بله دله تنگ شده ی امثال نازنین زهرا ها با هیچ ای آروم نميشه و جاي خاليه باباشو براش پر نمیکنه... دلت باید دریا باشه... دلت باید پر از توکل به خدا باشه تا هنگام روبرو شدن با این دست صحنه ها، کم نیاره... . اشک های غریبانه ی نازنین زهرا ، نگاه معصومانه ی امیرمهدی ،دل صبورانه ی زینبی ميخواد برای همراهی.... خدا کنه راحت و بی تفاوت از کنار فرزندان شهدا نگذریم.... . جهت سلامتی و عاقبت بخیری همه فرزندان شهدا؛علی الخصوص نازدانه های ؛آقا امیر مهدی و نازنین زهرا خانم صلواتـــــ . ؟ 🌹
🌸به روایت همسر شهید: دلتنگی خانواده شهدا هیچ‌گاه رفع نمی‌شود. چند شب گذشته فاطمه زهرا دلتنگ پدر شده بود. شب با بغض و گریه خوابید. ‌ ‌ ‌در خواب پدرش را دیده بود که به او می‌گوید، فاطمه زهرای بابا، من زنده هستم. تو مرا نمی‌بینی، اما من می‌بینمت. همیشه همراهت هستم. من هم سخنان پدرش را تایید کردم، اما فاطمه زهرا با بی قراری می‌گفت، می‌خواهم بابا من را در آغوش بگیرد. می‌خواهم دستانم را بگیرد.‌ ‌ . جهت عاقبت بخیری و آرامش قلب فرزندان  شهدا و هدیہ به ارواح طیبه شهدا صلواتـــــ . ؟