eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.3هزار عکس
15.1هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
۶۶ . 🌺 بخشی از وصیت‌نامه شهید محسن قاجار: بافت درونی انسان طوری است که میل دارد گاهی اوقات بنشیند و دردِ دل کند و خواسته ها و معصیت های درونی خویش را با معشوق خود بیان کند. حال اگر این معشوق خدا باشد و او را به عنوان محرم انتخاب کند، مطمئن باشد نجات خواهد یافت... . 🇮🇷
من برای مردن حیف بود. او باید می‌شد. این اواخر فوق‌العاده شده بود، خواندنش را خیلی دوست داشتم، خیلی زیبا نماز می‌خواند. با نگاه کردن به او هنگام نماز می‌گرفتم😍 یقین داشتیم عباس شهید می‌شود.😌 وقتی پسرم رفت از خواستم اگر عاقبت به خیری بچه‌ام در است، شهید و اگر در ماندن و خدمت کردن است بماند. عباسم از من خواسته بود برای شهادتش کنم. هنگام دفن کردن پیکرش، به او گفتم: "!  ازت راضیم.😔 سربلندم کردی"... راوی: ، جوان مؤمن ، یکی از فارغ التحصیلان بود. که در سن ۲۳ سالگی در حالی که تازه، دو ماه از نامزدیش می‌گذشت، عازم سوریه گشت و همانجا شهد شیرین شهادت را نوشید🕊...به گفته‌ی مادرش، نُقلی که مهیا شده بود در مراسم عقد بر سر و بپاشند، نثار پیکر پاک عباس شد.🥀💔 .
هر زمان جوانی‌ دعای‌ فرج‌ مهدی(عج) را زمزمه‌ کند؛ هم‌زمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان را به سوی‌ آسمان‌ بلند می‌کنند و‌ برای‌ آن ‌جوان‌ می‌فرمایند..... چه‌ خوش‌ سعادتند کسانی‌ که‌ حداقل‌ روزی یک‌بار فرج را زمزمه می‌کنند...:
بسم‌رب‌الشهداوالصدیقین خانواده حجت الاسلام والمسلمین عبدالله میثمی برای او دنبال مي گشتند تا اينكه با شهيد مصطفی رداني پور برای امام رضا علیه السلام به مشهد رفت. رداني پور در خواب رضا(ع) را مي بيند كه به او می فرماید: به عبدالله بگوييد: چرا نمي روي منزل آقاي شكوهنده؟ پس از بازگشت از با اينكه ماه صفر بود، مادرآقای میثمی با منزل آقای شكوهنده تماس مي گيرد و مي گويد : ميخواهيم براي خدمتتان برسیم. او در جواب خانواده شكوهنده كه صبر كنيد ماه تمام بشود ، گفت: نه! ما را امام رضا(ع) به شما حواله كرده اند. فقط براي خواستگاري مي آييم. در همين اثنا، فرزند ، يک روحاني ديگر را براي خواستگاري مي آورد و حسابي هم از او تعريف ميكند. مريم، خانواده درمانده شد كه چکار بكند و چه تصمیمی بگیرد تا اینکه خوابي كه قبلاً ديده بود به دادش رسید. (همسر شهيد عبدالله میثمی) درباره آن روزها مي گويد: قرار بود به مراسم دعاي بروم اما از بدشانسي كردم و نتوانستم بروم. دلم شكست. به تنهايي را خواندم و خوابم برد. در خواب امام (ع) را ديدم. وقتي بيدار شدم نگران بودم. خيلي دوست داشتم تعبير را بدانم. پيش يک نفر كه او را مي شناختم رفتم و خوابم را تعريف كردم. پرسيد: كرده اي؟ گفتم: «نه » گفت: «بعد از اين خواب ممكن است دو نفر در يک فاصله كم به خواستگاري شما بیایند، اما تو خواستگار اولي را انتخاب كن. خوبي است، البته زندگي سختي در پیش داری ولي ازدواج خوبي است. او را قبول كن. «بدین ترتیب شهید ميثمي و مريم شكوهنده در دي ماه 1361 با 14 سكه به نيت چهارده به علاوه مهريه زهرا (س) به عقد هم درآمدند
11.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 توان ما به اندازه امکانات در دستمان نیست، توان ما به اندازه به است. اگر جنگ یک کالبد داشته باشد همان سازمان و تجهیزات و تاکتیک و تکنیک است . اما این کالبد یک دارد که همانا است .
🍃من خودرادرحدی نمیدانم که بخواهم نصیحت یاپندی داشته باشم. نمیدانم. فقط درچند جمله میگویم که 1⃣ برای غربت ودلخونی حضرت آقا امام زمان(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف ) و در زیاد کنید. 2⃣ پشتیبان باشید 3⃣ و رارعایت کنید 🍃 پناه می برم به خداوند مهربان وازاو می خوام رانصیبم کند. خدایا دراین عمر نام عبدالحسین دانشگاه لشکر 14 امام حسین گردان 104 امام حسین. ❤️ خدایا خودت من را در راه امام حسین قراردادی پس قربانی امام حسین کن! " مدافع حرم " 〰️〰️〰️〰️〰️
« هر بار که بچه ها به می رفتند، تا یکی، دو ساعت پیدایش نبود. بارها از خودم می پرسیدم که کجا ممکن است برود؟ یک بار که قرار بود بچه ها عملیات کنند، تصمیم گرفتم این بار تعقیبش کنم. ماشین تدارکات، گوشۀ ، رو به روی درِ خروجی توقف کرده بود. صبر کردم تا لحظۀ مناسب برسد، بعد رفتم و زیر آن دراز کشیدم. حالا دیگر هر طرف می رفت، در دیدِ من بود. لحظۀ آخر، دورِ گردنِ تک تکِ بچه ها دست انداخت و با آنان کرد. صدایش می آمد که می گفت: «برادرا! یادتون باشه، هاتون نباید یه ساده و بی فایده باشه، سعی کنین هر تکبیرتون به اندازهی یک عمل کنه.» بالاخره بچه ها حرکت کردند و رفتند. چشم از برنمی داشتم. داخل اتاق رفت و چند دقیقۀ بعد برگشت و پای پیاده از قرارگاه بیرون رفت. دنبالش راه افتادم، طوری که متوجه من نشود. از دامنۀ کوهی که مُشرِف به قرارگاه بود، بالا رفت و من متعجب به دنبال او می رفتم. پشت صخره ای پنهان شدم٬ کنار جوی آبی که از سر کوه پایین می آمد، دو زانو نشست، آستین ها را بالا زد و گرفت. بعد یک سنگ کوچک از داخل آب برداشت و به داخل غار کوچکی که همان جا بود، رفت. منتظر ماندم تا ببینم چه کار می کند. بعد از چند لحظه، صدای و که با صوت حزینی به درگاه خدا التماس می کرد، بلند شد: « ! تو درکمینِ ستمکارانی، از تو می خوام به حق آبروی مولایم، این عاشق رو در پناه خودت حفظ کنی. » 📔 منبع : کتاب ، صفحه ۶۵
🔸اگه مربی یا معلّم هستی؛ اینگونه باش 🌼 |از اینکه آقاهادی معلم شده بود، خوشحال بودیم؛ خوشحالی‌مون وقتی دوچندان شد که شنیدیم به قید قرعه، محل تدریسش افتاده توی روستایی نزدیک بخش کوه‌سرخ کاشمر... اما بعد از چند روز متوجه شدیم هادی برا تدریس رفته یه روستای محروم دیگه که نه امکانات داشت، نه جاده... علت رو ازش پرسیدیم، اما چیزی نگفت. بعدها فهمیدیم خانم معلمی برا رفتن به اون روستای محروم دچار مشکل بوده، هادی هم جاشو با ایشون عوض کرده، تا اون خانوم به زحمت نیفته. 🌼 |وقتی توی یکی از روستاهای کاشمر مشغول به معلمی شد، براش مقداری وسایل زندگی فرستادم. اما توی تعطیلات تابستون فهمیدم خبری از اون وسایل نیست. ازش پرسیدم: مادر! وسایلت کو؟ خندید و گفت: دادم به یه تازه عروس و داماد... سال بعد دوباره براش وسایل خریدیم؛ اما تابستون بعدی باز فهمیدیم اون وسایل‌ها رو هم داده به خدمتکار مدرسه. 🌼 |مقید بود به برگزاری دعا توی مدرسه. یه عده ایام امتحانات که شد مخالفت کردند و گفتند: دیگه دعا خوندن بسه. ایام امتحانات دعا رو حذف کنین... هادی گفت: چطور موقع امتحانات ورزش باشه، بازی باشه، تفریح باشه؛ اما دعا نباشه؟ ... هادی دانش‌آموزها رو به اردو می‌برد و اونجا مراسم دعا برگزار می‌کرد، اما نگذاشت تعطیل بشه. 🌼 |توی وصیتش نوشته بود: باید مدارسمون رو به سنگر تعلیم و تعلّم تبدیل کنیم. دانش‌آموزان باید سربازان همیشه آماده‌ی لشکر امام‌زمان عج باشند. 👤خاطراتی از زندگی شهید هادی شهابیان 📚منبع: کتاب "بالابلندان"
این وصیت نامه بنده سر پا تقصیر محسن حاجی بابا است. 🌷امید است کلیه برادران و خواهران و پدران و مادران مسلمان مواردی که امام امت به عنوان و شهدا برای امت بازگو می کنند، موبه مو به اجرا در آورند. من در این راه قدم گذاشتم و فقط برای و در جبهه حاضر شدم. از عموم برادران تقاضامندم این بنده عاجز را کنند و از امام امت می خواهم که برای قبول شهادت من به درگاه خداوند تبارک و تعالی کند. به خدا قسم، من شرمنده این همه و جنگ تحمیلی هستم.🌷
💢 ۱۷۳ 🔸آرزوی مادر مستجاب شد و مسعود به شهادت رسید |در حالِ تماشایِ تعزیه داشتم به مسعود که ۶ماهه بود، شیر می‌دادم. یهو دلم شکست و اشکم جاری شد؛ گفتم: خدایا! کاش فرزندی داشتم که در راه امام حسین(ع) فدا بشه... در همین حال اشک چشمم ناخواسته به دهان مسعود چکید... گذشت و سال۶۶ مسعود به شهادت رسید و بدنش مثل امام حسین(ع) تکه تکه شد. همون شب خوابِ تعزیه‌ی سالها پیش رو دیدم، توی عالمِ خواب مسعود در آغوشم بود که ناگهان پر کشید و به یارانِ امام حسین(ع) پیوست... 👤خاطره‌ای از زندگی شهید مسعود اصلاحی 📚منبع: کتاب حدیث عشق، صفحه ۱۹ 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دعایی که شهید در قنوت نمازش می‌خواند... طلبه‌ی شهید امین‌عباس رشید از شهدای حمله‌ی رژیم صهیونیستی [فرزند سرلشکر شهید غلامعلی رشید] ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
🔸 آقا مصطفی؛ مردِ همیشه مُبارز... 🌼 | بعد از بازنشستگی خیلی پیگیر رفتن به سوریه بود. همیشه هم این جمله‌ی حضرت آقا رو تکرار می‌کرد که فرموده بودند: یک پاسدار هیچوقت بازنشسته نمیشه... آقا مصطفی معتقد بود تا وقتی زنده است، باید برا حفظ نظام و انقلاب و امنیت کشور تلاش کنه... 🌼 | توی اعزام آخرش، از نوه‌ی پنج ساله‌اش می‌خواد که برا شهادتش دعا کنه ... انگار دعای مستجابی کرده بود که بابابزرگش به آرزوش رسید 🌼 | توصیه‌ی آقا مصطفی به خانواده و نزدیکانش این بود: همیشه سرباز خوبی برا امام زمان (عج) و نایب‌شون امام خامنه‌ای باشید...  ▫️۱۹مرداد؛ سالروز شهادت سردار شهید مصطفی خوش‌محمدی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب: