eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
71.2هزار عکس
12هزار ویدیو
183 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قطار مى رود تو مى روى تمام ایستگاه مى رود و من چقدر ساده ام که سال هاى سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده هاى ایستگاه رفته تکیه داده ام پ.ن: تقدیم به مناسبت سالروز شهادت ! دردناڪ تـرین جمله ای ڪه یڪ به شـوهـر شهیـدش میتـونه بگه: ...! در معــراج شهـدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ « می خواهم مثل باشم » شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم . او گفت در یکی از جبهه‌ها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم : که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (ع) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت. روای :همسر شهید 🌷 🕊🕊
بسم‌رب‌الشهداوالصدیقین خانواده حجت الاسلام والمسلمین عبدالله میثمی برای او دنبال مي گشتند تا اينكه با شهيد مصطفی رداني پور برای امام رضا علیه السلام به مشهد رفت. رداني پور در خواب رضا(ع) را مي بيند كه به او می فرماید: به عبدالله بگوييد: چرا نمي روي منزل آقاي شكوهنده؟ پس از بازگشت از با اينكه ماه صفر بود، مادرآقای میثمی با منزل آقای شكوهنده تماس مي گيرد و مي گويد : ميخواهيم براي خدمتتان برسیم. او در جواب خانواده شكوهنده كه صبر كنيد ماه تمام بشود ، گفت: نه! ما را امام رضا(ع) به شما حواله كرده اند. فقط براي خواستگاري مي آييم. در همين اثنا، فرزند ، يک روحاني ديگر را براي خواستگاري مي آورد و حسابي هم از او تعريف ميكند. مريم، خانواده درمانده شد كه چکار بكند و چه تصمیمی بگیرد تا اینکه خوابي كه قبلاً ديده بود به دادش رسید. (همسر شهيد عبدالله میثمی) درباره آن روزها مي گويد: قرار بود به مراسم دعاي بروم اما از بدشانسي كردم و نتوانستم بروم. دلم شكست. به تنهايي را خواندم و خوابم برد. در خواب امام (ع) را ديدم. وقتي بيدار شدم نگران بودم. خيلي دوست داشتم تعبير را بدانم. پيش يک نفر كه او را مي شناختم رفتم و خوابم را تعريف كردم. پرسيد: كرده اي؟ گفتم: «نه » گفت: «بعد از اين خواب ممكن است دو نفر در يک فاصله كم به خواستگاري شما بیایند، اما تو خواستگار اولي را انتخاب كن. خوبي است، البته زندگي سختي در پیش داری ولي ازدواج خوبي است. او را قبول كن. «بدین ترتیب شهید ميثمي و مريم شكوهنده در دي ماه 1361 با 14 سكه به نيت چهارده به علاوه مهريه زهرا (س) به عقد هم درآمدند
یک روز بعد از عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌ گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن می نوشتیم. به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه با این مضمون نوشته بود: عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست نوشته شود. آن دنیا 💢روایتی از همسرشهید 🌷تاریخ‌ولادت ۱۳۶۳/۱۱/۱۴ 🌷تاریخ‌شهادت ۱۳۹۴/۹/۲۹ 🕊🌹 ... @kakamartyr3
‍ 🍃بهار، مفتخر به داشتنِ توست. بیست و ششمین روزِ خرداد را به نامت آذین بسته اند تا در قلب بهار درخشان و جاودانه بمانی♡ 🍃تربیت شده در خانواده ای . پدر و مادری حسینی که تربیتشان ذره ذره را با تو عجین می‌کرد! 🍃زیرِسایه مادرِ عالم، در مدرسه مشغول طلبگی شدی! با عشق درس می‌خواندی! طوری که راهِ ده ساله را، هشت ساله به پایان بردی و شدی شاگردِ مکتبِ بزرگان🌺 🍃خوش‌رویی، ، دوری از ، جاذبه قوی بود برای جذب . طبق فرمایش رهبری، زندگی‌ات آمیخته ای بود از ، . 🍃پدر دو دختر بودی، بشری و فاطمه، و همین مهرِ پدری نگذاشت لحظه‌ای بی‌تفاوت از ظلمی که به بچه ها و مظلومان می‌شود بگذری! دل نازک بودی! طاقت شنیدن ناله های جانسوز کودکان و را نداشتی پس دخترانت را به مادرشان و هر سه را به حضرت ارباب سپردی و راهی شدی. 🍃در گوش مادر زمزمه کردی: "نمی‌توانم در کنار و فرزندانم باشم در حالی که در مقابل چشم سوریه و عراق، والدینشان سر بریده می‌شوند"😔 🍃کار خوب، تدریس، حقوق و زندگی آرام، هیچکدام پایِ رفتنت را سست نکرد! گویی آن سوی مرزها، چیزی انتظارت را می‌کشید که تو به وصلش بال و پر می‌زدی. 🍃به قولِ خودت رفتی تابه "حاصل آموخته هایت" برسی. در "سی و یکمین" روز فروردین رها شدی. در روزِ میلادِ مولایت، امامِ باقر (ع)؛ اولین روز ماه رجب. 🍃گفتی زحمت پیکرم را به کسی نمی‌دهم و چند سالی است که پیکرِ پاکت، مهمانِ سرزمینِ شام است. در "دَرعا" مانده ای. گویا توانِ دل کندن از و بانویش را نداری! 🍃هرجا خوشی همانجا باش اما. اینجا دو دختر چشمِ به راهِ آمدنت نشسته اند. بشری بعد از شنیدن خبر پروازت کرد! تبی که هیچ دکتری علت و درمانی برایش نداشت! دکتری گفت: تبِ بی‌پدری است. ببریدش، خودش خوب می‌شود. تبِ جسمش قطع شده اما تبِ دلش...؟ گمان نکنم😔 🍃، برگرد و تنها یک بغل، بابایشان باش ؛ پدر دختران🌺 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۲۶ خرداد۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت: ۳۱ فروردین ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار یادبود: قم
🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود. 🍃 آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار .‌ گذشت از و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش .. 🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت. 🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم و آرامش آنجا. داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر کجا. روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم و کل عرض کربلا شود... ✍️نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ماه سال ۱۳۹۴ سوریه، حلب 📅تاریخ انتشار : ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت‌زهرا قطعه ۵۳
🍃به تابلوی خانوادگیش که جلوی چشمانم خودنمایی میکند دقیق میشوم. همسرش زهرا، دخترانش ثنا و حنانه و قاب عکسی که میان این سه جا خوش کرده. تابلو ناقص بود، را کم داشت... 🍃پدری که دستش را دور گردن ثنا حلقه کند و حنانه را در آغوش پر مهرش بگیرد. این صحنه ناب بر دل دخترانش ماند اما بر دل حنانه که فقط عطر تن پدر را در خاطر داشت این حسرت عظیم تر و عمیق تر جلوه می‌نمود. 🍃قصه پدری که در این تابلوی خانوادگی فقط قاب عکسش بود از آذر شصت و پنج در خانه ای سازمانی آغاز شد. فرزند سوم خانواده، حیدر؛ که به قول خودش با همه اعضای فرق داشت! 🍃از آزمون الهی تا میدان عمل که هنگام حقیقت یافتن شعار بود، حیدر متفاوت عمل کرد و در تمامشان خوش درخشید. ولی در میدان خوش تر. دلاورانه جنگید و حیدرگونه جام شهادت نوشید. 🍃و من به این می‌اندیشم که گاهی اسم ها گویای سرنوشت صاحبانشان هستند. و این از خود گذشتن ها مقدمه امنیتی است که به قیمت نبودن یک پدر و یا محقق می‌شود. ✨سالگرد شهادتت مبارک ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۶ آذر ۱٣۶۵ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ خرداد ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ٢۰ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حماه_سوریه 🥀مزار شهید : کرج_گلزار شهدای ملارد
‍ 🍃بهار، مفتخر به داشتنِ توست. بیست و ششمین روزِ خرداد را به نامت آذین بسته اند تا در قلب بهار درخشان و جاودانه بمانی♡ 🍃تربیت شده در خانواده ای . پدر و مادری حسینی که تربیتشان ذره ذره را با تو عجین می‌کرد! 🍃زیرِسایه مادرِ عالم، در مدرسه مشغول طلبگی شدی! با عشق درس می‌خواندی! طوری که راهِ ده ساله را، هشت ساله به پایان بردی و شدی شاگردِ مکتبِ بزرگان🌺 🍃خوش‌رویی، ، دوری از ، جاذبه قوی بود برای جذب . طبق فرمایش رهبری، زندگی‌ات آمیخته ای بود از ، . 🍃پدر دو دختر بودی، بشری و فاطمه، و همین مهرِ پدری نگذاشت لحظه‌ای بی‌تفاوت از ظلمی که به بچه ها و مظلومان می‌شود بگذری! دل نازک بودی! طاقت شنیدن ناله های جانسوز کودکان و را نداشتی پس دخترانت را به مادرشان و هر سه را به حضرت ارباب سپردی و راهی شدی. 🍃در گوش مادر زمزمه کردی: "نمی‌توانم در کنار و فرزندانم باشم در حالی که در مقابل چشم سوریه و عراق، والدینشان سر بریده می‌شوند"😔 🍃کار خوب، تدریس، حقوق و زندگی آرام، هیچکدام پایِ رفتنت را سست نکرد! گویی آن سوی مرزها، چیزی انتظارت را می‌کشید که تو به وصلش بال و پر می‌زدی. 🍃به قولِ خودت رفتی تابه "حاصل آموخته هایت" برسی. در "سی و یکمین" روز فروردین رها شدی. در روزِ میلادِ مولایت، امامِ باقر (ع)؛ اولین روز ماه رجب. 🍃گفتی زحمت پیکرم را به کسی نمی‌دهم و چند سالی است که پیکرِ پاکت، مهمانِ سرزمینِ شام است. در "دَرعا" مانده ای. گویا توانِ دل کندن از و بانویش را نداری! 🍃هرجا خوشی همانجا باش اما. اینجا دو دختر چشمِ به راهِ آمدنت نشسته اند. بشری بعد از شنیدن خبر پروازت کرد! تبی که هیچ دکتری علت و درمانی برایش نداشت! دکتری گفت: تبِ بی‌پدری است. ببریدش، خودش خوب می‌شود. تبِ جسمش قطع شده اما تبِ دلش...؟ گمان نکنم😔 🍃، برگرد و تنها یک بغل، بابایشان باش ؛ پدر دختران🌺 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۲۶ خرداد۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت: ۳۱ فروردین ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار یادبود: قم
💐🌴🌼❤️🌼🌴💐 قبل از شروع مراسم عقد ، نگاهی به من کرد و گفت : شنیدم که عروس هرچه از خدا بخواهد ، اجابتش حتمی است . گفتم ، چه آرزویی داری؟ درحالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود ، گفت : اگرعلاقه‌ای به من دارید و به خوشبختی من می ‌اندیشید ، لطف کنید از خدا برایم بخواهید . از این جمله تنم لرزید. چنین آرزویی برای یک عروس در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم ؛ اما قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم ، ناچار قبول کردم . هنگام جاری شدن خطبه عقد هم برای خودم و هم برای طلب کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به دوختم ؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور و تعدادی از برادران برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که همه این مراسم و و همه به فیض نائل شدند ... ❤️
شهید نوید🌱🕊 (روایتی از زندگی شهید مدافع حرم نوید صفری) 📔روایتی است از یک زندگی که روز های گرم تیرماه سال هزار و سیصد و شصت و پنج آغاز می شود و آنگاه با مرورخاطرات فراموش نشدنی زندگی سراسر خیر و برکت او از زبان ، و شهید نوید صفری، اشک روی کلمات قلم مرضیه اعتمادی سر می خورد...✨🌿 از قامت آرزو های آسمانی جوان هم نسل و هم روزگارخودمان فرو می ریزد و در دل صحرای بوکمال به فرجامی متفاوت خواهد رسید...🍃 درست همانطور که او خواسته بود بی سر و بی سامان.... ✍🏻نویسنده:مرضیه اعتمادی ▫️ناشر:شهید کاظمی ▫️قالب کتاب:زندگینامه 📖تعداد صفحات:۲۰۸ صفحه 💳قیمت ۶۰ هزارتومان
در فضای مجازی تصویری منتشر شده است که همسر یک با سرنگ و از طریق روده ها همسر جانبازش را تغذیه می کند... به راستی این جانباز اسوه صبر است یا مهربان و صبور وی؟ و آیا به راستی برای فردای قیامت پاسخی درخور داریم؟! پ.ن: از جانبازان هشت سال دفاع مقدس است که بعد از مجروحیت در جبهه های حق علیه باطل، تنها همسر فداکارش پای او ایستاد و وظیفه خدمت از این دلاور مرد را بر عهده گرفت... و تو ای اسوه صبر؛ را خسته و را بی تاب و را معنا کرده ای..‌
. اتل متل بچه ها ، که اونا رو دوست دارن /  آخه بغیر از اونا ، هیچ کسی رو ندارن مامان بابا رو می خواد ، بابا عاشق اونه /  به غیر بعضی وقتها ، بابا چه مهربونه وقتی که از درد سر ، دست میذاره رو گیج گاش / اون بابای مهربون ، فوحش میده به بچه هاش همون وقتی که هر چی ، جلوش باشه میشکنه / همون وقتی که هر کی ، پیشش باشه میزنه غیر خدا و مادر ، هیچ کسی رو نداره / اون وقتی که بابا جون ،  موجی میشه دوباره دویدم و دویدم ،سر کوچه رسیدم / بند دلم پاره شد ، از اون چیزی که دیدم بابام میون کوچه ، افتاده بود رو زمین / مامان هوار میزدش ، شوهرم رو بگیرید مامان با شیون و داد ، می زد توی صورتش / قسم می داد بابا رو ، به فاطمه به جدش تو رو خدا مرتضی ، زشت میون کوچه / بچه داره میبینه ، تو رو بجون بچه بابا رو دوره کردن ، بچه های محله / بابا یهو دویدو ، زد تو دیوار با کله هی تند و تند سرش رو ، بابا می زد تو دیوار / قسم می داد حاجی رو ، حاجی گوشی رو بردار نعره های بابا جون ، پیچید یهو تو گوشم / الو الو کربلا ، جواب بده بگوشم مامان دوید و از پشت ، گرفت سر بابا رو / بابام با گریه می گفت ، کشتند بچه هارو بعد مامانو هلش داد ، خودش خوابید رو زمین / گفت که مواظب باشید ، خمپاره زد بخوابین الو الو کربلا ، پس نخودا چی شدن / کمک می خوام حاجی جون ، بچه ها قیچی شدن تو سینه و سرش زد ، هی سرش رو تکون داد / رو به تماشا چیا ، چشماشو بست و جون داد بعضی تماشا کردن، بعضی فقط خندیدن / اونایی که از بابام، فقط امروز رو دیدن سوی بابام دویدم، بالا سرش رسیدم / از درد غربت اون، هی به خودم پیچیدم درد و غربت بابام، نشونه های درده / شرافت و خون دل، نشونه های مرده ای اونایی که امروز، دارین بهش می خندین / برای خنده هاتون ، دردشو می پسندین امروزشو نبینید ،بابام یه قهرمونه/ یه روز به هم میرسیم ، بازی داره زمونه . شاعر: شهید جانباز ابوالفضل سپهر پ.ن : از صدا و سیما شاکی ام یکبار برای دل خوشی ما از این رزمنده شاعر چیزی نگفت . پ.ن : عکس ها مربوط به جانباز سرافراز سرباز تخریبچی ارتش و دختر ایشان، جناب اقای جبار همتی که با وجود هفتاد درصد جانبازی از ناحیه چشم ها و دستان کارشناس ارشد حقوق جزا از دانشگاه تهران هستند . . . .