👆📷 رزمنده بسیجی: "حاج عباس حافظی"
📌پیرمرد با اخلاص، محبوب و دوست داشتنی، #پدر دو شهید💕
و بزرگ گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ
🌿 #او_که_بهخاطر_یک_کمپوت_راهی_جبهه_شد !
🔴 کمپوتها محبوبترین خوراکی جبهه بود. 🍒🍐کمپوت گیلاس و گلابی خاطرخواه بیشتری داشت😍 توی گرمای تند و سرمای تیز، قند و فشار خون رزمندهها میافتاد و هیچ چیز مثل کمپوتهایی که #کارخانهها آن روزها #شهدش را #شیرینتر و #قوطیها را #سنگینتر تولید میکردند تا #سهمشان_را_ادا کنند، قوت رفته را به جان رزمنده برنمیگرداند. 🎍قوطی خالی کمپوتها هم گلدان سنگرها میشد یا «هدف نشان» تمرین تیراندازی برای رزمندههای تازه وارد
🔴 کمپوت قسطی و حاج «عباس حافظی» اما شاید جالبترین ماجرا را داشته باشد. پیر رزمندهی گردان تخریب لشکر محمدرسول الله (ص) را اصلاً یکی از همین کمپوتها راهی جبهه و این گردان کرد. حافظی، پیرمرد مو سپید کردهای که در میدان «قیام» تهران مغازه خواربارفروشی داشت، توی یک فیلم به یادگار مانده از روزهای جبهه از دانش آموزی میگوید که پول نداشته یک قوطی کمپوت بخرد و قسطی برمیدارد:👇
🔵«آن بچه مبلغی از پول را به من داد، یک کمپوت برای کمک به جبهه خرید و گفت بقیهاش را روزانه به صورت قسطی بهت پرداخت می کنم، من هم قبول کردم. به خودم آمدم دیدم آن بچه هر روز آن مسیر را پیاده میآمد تا پس انداز کند و قسط من را بیاورد. #تقوای او را که دیدم دلم تاب نیاورد بمانم و #مشغول_دنیا شوم. کرکره مغازه را کشیدم پایین و آمدم جبهه.» پیرمرد #عاشق_جبهه شد و متواضعانه میگفت که: اینجا تقوای همه از من بالاتر است. یک فرزندش شهید شد و دیگری مفقودالاثر... 🕊🕊
#دفاع_مقدس
💢 #پدر
🔹تمام سهم من از پدر شده بوسه به سنگ مزارش، کسی قیمت یتیمی را می داند؟ شهید محمد حسین رئیسی پلیس تکاور بمی یازدهم مرداد 96 بر اثر درگیری با اشرار مسلح در بم به درجه رفیع شهادت نائل آمد . از وی فرزند پسری یک ساله به نام امیرعلی نیز به یادگار مانده است.
طی عملیات #تفحص در منطقه #چیلات ، پیکر دو #شهید پیدا شد، یکی از این #شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
خوب، #پلاک داشتند، پلاکها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفتهاند. معمولاً اینها که با هم خیلی #رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک میگرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، #پدر است و آن شهیدی که درازکش است، #پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
#شهید_سید_ابراهیم_اسماعیل_زاده موسوی پدر و #شهید_سید_حسین_اسماعیل_زاده پسر است، اهل روستای باقر تنگه #بابلسر .
" شنیدهام عاشقا مخلصو و بیریا بودن؛ من هنوزم نفهمیدم که شهدا کیا بودن؛ همیشه سرگرم دم یا #فاطمه مدد بودن؛ نشون دادن که راههای آسمونو بلد بودن؛ کبوترای رویاییِه آسمون بودن؛ تمومشون مصداقی از وسابقون بودن؛ مُقربون بودن؛ ای دل، ای دل، امون از دست دنیا، ای دل،ای دل، کجا رفتن شهیدا "
#شهدای_مدافع_وطن #شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_بسیجی #پنجشنبه_های_شهدایی #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
✨یا ارحم الراحمین
🍃نه نظامی بود، نه س.پ.ا.ه.ی! تراشکار ساده ای که دل در گرو عشقِ اولاد #امیرالمومنین داشت. دل را تراشکاری کرده و قصری ساخته بود بهر خاندانِ محمد(ص). در یکی از شب های مهتابیِ خدا به سمت همسرش رو کرد و از بی تفاوت بودنش نسبت به حرم و اوضاع #سوریه گله کرد. همان شب گلچین شد! لباس رزم پوشید و عزم جهاد کرد. به #عراق که رسید آرام گرفت؛ نفس میکشید و هر نفس، راه قلبش را طی میکرد؛ به جانش مینشست و جگر سوخته از فراقش را تسکین میداد.
🍃به همه گفته بود در آشپزخانه کار میکند تا مبادا دل نگران شوند، اما خانواده اش نیز میدانستند حمیدرضا آدمِ یکجا نشستن نبود. همین هم شد، رفت و آمد هایش زیاد شد و سیمش به آن بالایی وصل تر. لباس تک سایز #شهادت، در تن حمیدرضا جای گرفت و مهر #عاقبت_بخیری به پیشانی اش خورد...
🍃 سه ماه دیگر قرار بود برای دومین بار پدر شود اما میان سیم های خاردار نفسش اسیر نشد و کودک ندیده اش را به سه ساله ی #ارباب سپرد. پس از شهادت به خواب مادرش رفته و گفته بود: "فرزندم را به شما میسپارم، مواظبش باشید." از آن پس بود که مادربزرگ یادگار پسرش را همنام #پدر کرد تا او هم افتخاری شود پیشکش عمه ی سادات(س) ...
🍃بار آخری هم که به حلنا، دختر بچه اش، زنگ زده بود قول #عروسک داده بود؛ حال هر که برایش عروسک میخرد چشم برهم میگذارد و با ناز دخترانه اش میگوید: "من #عروسک نمی خوام بابام قول داده وقتی برگرده برام عروسک میاره". صبور باش حلنا! با حمیدرضا برادرت، راه پدر را در پیش بگیر و منتظر روزی بمان که پدر دست در دست #مهدیِ_فاطمه (عج) به #صلح برمیخزد. صبور باش دختر جان، پدرت در راه است...
✍نویسنده: #اسماء_همت
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_حمیدرضا_زمانی
📅تاریخ تولد : ٧ اسفند ۱٣۶۵
📅تاریخ شهادت : ٣ آبان ۱٣٩٣
📅تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : کربلا
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤🇮🇷
_مردترین #مرد دنیا روزت مبارک
روحت شاد #پدر
ــــــــــــ ـ ـ ـ
#روز_مرد
#روز_پدر #میلاد_امام_علی
#قاسم_بن_الحسن #ماه_رجب
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 روز پدر بر فرزندان شهدا مبارک باد 🌷
روز پدر باشد اما پدر نباشد...
بجای آغوش گرمش ...
سنگ سرد مزارش ...
دردناک ترین لحظات این است ...
💔😭
❤️فرزندان شهدا به نام پدرانشان
افتخار کنند، آنها کسانی بودند که در راه حفظ میهن، استقلال و شرف ملی ایستادگی کردند.
#به_وقت_دلتنگی
#ولادت_امیرالمومنین
#روز_پدر
#روز_مرد
#دهه_فجر
#پدران_آسمانی
#روز_پدر_مبارک❤
#روزت_در_آسمانها_مبارک_بابا
#دلتنگی💔
#پدرانه
#پدر
17.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷هفده ساله ش بود.
متولد ۱۳۵۰ زیراب سوادکوه.
داشت میرفت جبهه به مادرش گفت :
مامان اگه جنازه م اومد نتونستین
شناسایی م کنین ، این شلوار و ببین
که پاره بود واسم دوختی ، از همین
شلوار من و بشناس ، از پام درش نمیارم.
۲۴ فروردین ۱۳۶۷ تو فاو بشهادت رسید.
شادی روحش صلوات.🇮🇷
.
🎥 #کلیپ مصاحبه با #پدر #گرانقدر #شهید قربانعلی نوری(زیراب) از #لشکر ویژه ۲۵ کربلا...#شهادت ۲۴ #فروردین ۱۳۶۷ #فاو ...
.
24.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایتگری
🎥 یکی از عجیبترین خاطرات شهدا...
بازگشت شهید از ورودیِ بهشت
#حجتالاسلام_موسویزاده
▫️۱۷خرداد؛ سالروز شهادت محمدحسن کاظمینی گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_کاظمینی #احترام_به_والدین #پدر #شهدای_خراسان #عالم_غیب #شهدای_اصفهان #مزار_امامزادهشهرضا
طی عملیات #تفحص در منطقه #چیلات ، پیکر دو #شهید پیدا شد، یکی از این #شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
خوب، #پلاک داشتند، پلاکها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفتهاند. معمولاً اینها که با هم خیلی #رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک میگرفتند.
اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، #پدر است و آن شهیدی که درازکش است، #پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است.
#شهید_سید_ابراهیم_اسماعیل_زاده موسوی پدر و #شهید_سید_حسین_اسماعیل_زاده پسر است، اهل روستای باقر تنگه #بابلسر .
" شنیدهام عاشقا مخلصو و بیریا بودن؛ من هنوزم نفهمیدم که شهدا کیا بودن؛ همیشه سرگرم دم یا #فاطمه مدد بودن؛ نشون دادن که راههای آسمونو بلد بودن؛ کبوترای رویاییِه آسمون بودن؛ تمومشون مصداقی از وسابقون بودن؛ مُقربون بودن؛ ای دل، ای دل، امون از دست دنیا، ای دل،ای دل، کجا رفتن شهیدا "
#شهدای_مدافع_وطن #شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_بسیجی #پنجشنبه_های_شهدایی #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
💢#خاکریزخاطرات ۱۷۴
🔸به احترامِ پدر؛ کُشتی رو باخت...
#متن_خاطره|بابام گاهی با دوستاش میرفت باشگاه و کشتی میگرفت؛ احمدرضامون همکه کشتیگیر بود. یهروز وقتی از مأموریت برگشت، شروع کرد با بابا کشتی گرفتن. اما با اینکه خوب کشتی میگرفت؛ اون روز از بابام شکست خورد... بعدها ازش پرسیدم: تو که کشتیگیر هستی؛ چرا از بابا شکست خوردی؟ ایشونم جواب داد: خدا توی قرآن سفارش زیادی کرده پیرامونِ احترام به والدین. من هم بخاطر اینکه غرور بابا نشکنه و احترامشون رو نگه داشته باشم؛ جوری کشتی گرفتم که شکست بخورم...
👤خاطرهای از زندگی سردار شهید احمدرضا قدبی بهابادی
📚منبع: فرهنگنامه جاودانه هاي تاريخ “ زندگينامه فرماندهان شهيداستان خراسان”
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_قدبی #شهدای_خراسانرضوی #احترام_به_والدین #پدر #ورزش #کشتی #ادب #مزار_گلزارگناباد