eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.3هزار عکس
15.1هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
👆📷 رزمنده بسیجی: "حاج عباس حافظی" 📌پیرمرد با اخلاص، محبوب و دوست داشتنی، دو شهید💕 و بزرگ گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله ﷺ 🌿 ! 🔴 کمپوت‌ها محبوب‌ترین خوراکی جبهه بود. 🍒🍐کمپوت گیلاس و گلابی خاطرخواه بیشتری داشت😍 توی گرمای تند و سرمای تیز، قند و فشار خون رزمنده‌ها می‌افتاد و هیچ چیز مثل کمپوت‌هایی که آن روزها را و را تولید می‌کردند تا کنند، قوت رفته را به جان رزمنده برنمی‌گرداند. 🎍قوطی خالی کمپوت‌ها هم گلدان سنگرها می‌شد یا «هدف نشان» تمرین تیراندازی برای رزمنده‌های تازه وارد 🔴 کمپوت قسطی و حاج «عباس حافظی» اما شاید جالب‌ترین ماجرا را داشته باشد. پیر رزمنده‌ی گردان تخریب لشکر محمدرسول الله (ص) را اصلاً یکی از همین کمپوت‌ها راهی جبهه و این گردان کرد. حافظی، پیرمرد مو سپید کرده‌ای که در میدان «قیام» تهران مغازه خواربارفروشی داشت، توی یک فیلم به یادگار مانده از روزهای جبهه از دانش آموزی می‌گوید که پول نداشته یک قوطی کمپوت بخرد و قسطی برمی‌دارد:👇 🔵«آن بچه مبلغی از پول را به من داد، یک کمپوت برای کمک به جبهه خرید و گفت بقیه‌اش را روزانه به صورت قسطی بهت پرداخت می کنم، من هم قبول کردم. به خودم آمدم دیدم آن بچه هر روز آن مسیر را پیاده می‌آمد تا پس انداز کند و قسط من را بیاورد. او را که دیدم دلم تاب نیاورد بمانم و شوم. کرکره مغازه را کشیدم پایین و آمدم جبهه.» پیرمرد شد و‌ متواضعانه می‌گفت که: این‌جا تقوای همه از من بالاتر است. یک فرزندش شهید شد و دیگری مفقودالاثر... 🕊🕊
💢 🔹تمام سهم من از پدر شده بوسه به سنگ مزارش، کسی قیمت یتیمی را می داند؟ شهید محمد حسین رئیسی پلیس تکاور بمی یازدهم مرداد 96 بر اثر درگیری با اشرار مسلح در بم به درجه رفیع شهادت نائل آمد . از وی فرزند پسری یک ساله به نام امیرعلی نیز به یادگار مانده است.
طی عملیات در منطقه ، پیکر دو پیدا شد، یکی از این نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود. خوب، داشتند، پلاک‌ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آن‌ها با هم پلاک گرفته‌اند. معمولاً این‌ها که با هم خیلی بودند، با هم می‌رفتند پلاک می‌گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، است و آن شهیدی که درازکش است، است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است. موسوی پدر و پسر است، اهل روستای باقر تنگه . " شنیده‌ام عاشقا مخلصو و بی‌ریا  بودن؛ من هنوزم نفهمیدم که شهدا کیا بودن؛ همیشه سرگرم دم یا مدد بودن؛ نشون دادن که راههای آسمونو بلد بودن؛ کبوترای رویاییِه آسمون بودن؛ تمومشون مصداقی از وسابقون بودن؛ مُقربون بودن؛ ای دل، ای دل، امون از دست دنیا، ای دل،ای دل، کجا رفتن شهیدا "
✨یا ارحم الراحمین 🍃نه نظامی بود، نه س.پ.ا.ه.ی! تراشکار ساده ای که دل در گرو عشقِ اولاد داشت. دل را تراشکاری کرده و قصری ساخته بود بهر خاندانِ محمد(ص). در یکی از شب های مهتابیِ خدا به سمت همسرش رو کرد و از بی تفاوت بودنش نسبت به حرم و اوضاع گله کرد. همان شب گلچین شد! لباس رزم پوشید و عزم جهاد کرد. به که رسید آرام گرفت؛ نفس میکشید و هر نفس، راه قلبش را طی میکرد؛ به جانش مینشست و جگر سوخته از فراقش را تسکین میداد. 🍃به همه گفته بود در آشپزخانه کار میکند تا مبادا دل نگران شوند، اما خانواده اش نیز میدانستند حمیدرضا آدمِ یکجا نشستن نبود. همین هم شد، رفت و آمد هایش زیاد شد و سیمش به آن بالایی وصل تر. لباس تک سایز ، در تن حمیدرضا جای گرفت و مهر به پیشانی اش خورد... 🍃 سه ماه دیگر قرار بود برای دومین بار پدر شود اما میان سیم های خاردار نفسش اسیر نشد و کودک ندیده اش را به سه ساله ی سپرد. پس از شهادت به خواب مادرش رفته و گفته بود: "فرزندم را به شما میسپارم، مواظبش باشید." از آن پس بود که مادربزرگ یادگار پسرش را همنام کرد تا او هم افتخاری شود پیشکش عمه ی سادات(س) ... 🍃بار آخری هم که به حلنا، دختر بچه اش، زنگ زده بود قول داده بود؛ حال هر که برایش عروسک میخرد چشم برهم میگذارد و با ناز دخترانه اش میگوید: "من نمی خوام بابام قول داده وقتی برگرده برام عروسک میاره". صبور باش حلنا! با حمیدرضا برادرت، راه پدر را در پیش بگیر و منتظر روزی بمان که پدر دست در دست (عج) به برمیخزد. صبور باش دختر جان، پدرت در راه است... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٧ اسفند ۱٣۶۵ 📅تاریخ شهادت : ٣ آبان ۱٣٩٣ 📅تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : کربلا 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
4.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام بر یگانه مولود کعبه ، علی ولی الله فرا رسیدن ایام میلاد با سعادت و پر نور و سرور ولادت حضرت امیرالمومنین ، علی علیه السلام بر شما عاشقان و دلدادگان حضرتش ، مبارک باد 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐 💐
🌷 روز پدر بر فرزندان شهدا مبارک باد 🌷 روز پدر باشد اما پدر نباشد... بجای آغوش گرمش ... سنگ سرد مزارش ... دردناک ترین لحظات این است ... 💔😭 ❤️فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار کنند، آنها کسانی بودند که در راه حفظ میهن، استقلال و شرف ملی ایستادگی کردند. 💔
17.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷هفده ساله ش بود. متولد ۱۳۵۰ زیراب سوادکوه. داشت می‌رفت جبهه به مادرش گفت : مامان اگه جنازه م اومد نتونستین شناسایی م کنین ، این شلوار و ببین که پاره بود واسم دوختی ، از همین شلوار من و بشناس ، از پام درش نمیارم. ۲۴ فروردین ۱۳۶۷ تو فاو بشهادت رسید. شادی روحش صلوات.🇮🇷 . 🎥 مصاحبه با قربانعلی نوری(زیراب) از ویژه ۲۵ کربلا... ۲۴ ۱۳۶۷ ... .
24.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یکی از عجیب‌ترین خاطرات شهدا... بازگشت شهید از ورودیِ بهشت ▫️۱۷خرداد؛ سالروز شهادت محمدحسن کاظمینی گرامی‌باد ‌‌‌‌____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب:
طی عملیات در منطقه ، پیکر دو پیدا شد، یکی از این نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود. خوب، داشتند، پلاک‌ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آن‌ها با هم پلاک گرفته‌اند. معمولاً این‌ها که با هم خیلی بودند، با هم می‌رفتند پلاک می‌گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، است و آن شهیدی که درازکش است، است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است. موسوی پدر و پسر است، اهل روستای باقر تنگه . " شنیده‌ام عاشقا مخلصو و بی‌ریا  بودن؛ من هنوزم نفهمیدم که شهدا کیا بودن؛ همیشه سرگرم دم یا مدد بودن؛ نشون دادن که راههای آسمونو بلد بودن؛ کبوترای رویاییِه آسمون بودن؛ تمومشون مصداقی از وسابقون بودن؛ مُقربون بودن؛ ای دل، ای دل، امون از دست دنیا، ای دل،ای دل، کجا رفتن شهیدا "
💢 ۱۷۴ 🔸به احترامِ پدر؛ کُشتی رو باخت... |بابام گاهی با دوستاش می‌رفت باشگاه و کشتی می‌گرفت؛ احمدرضامون هم‌که کشتی‌‌گیر بود. یه‌روز وقتی از مأموریت برگشت، شروع کرد با بابا کشتی گرفتن. اما با اینکه خوب کشتی می‌گرفت؛ اون روز از بابام شکست خورد... بعدها ازش پرسیدم: تو که کشتی‌گیر هستی؛ چرا از بابا شکست خوردی؟ ایشونم جواب داد: خدا توی قرآن سفارش زیادی کرده پیرامونِ احترام به والدین. من هم بخاطر اینکه غرور بابا نشکنه و احترامشون رو نگه داشته باشم؛ جوری کشتی گرفتم که شکست بخورم... 👤خاطره‌ای از زندگی سردار شهید احمدرضا قدبی بهابادی 📚منبع: فرهنگ‌نامه جاودانه هاي تاريخ “ زندگينامه فرماندهان شهيداستان خراسان” 🔰دانلود کنید:دریافت قاب‌نوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلیدریافت قاب‌نوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی ____________________ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم: ●واژه‌یاب: