eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.3هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌹🕊🌹 یاد و خاطره ، سال 1357 و دانش آموز ، شاخص سال ۱۳۹۳ گرامی باد . 🌹🕊🌹🏴🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🏴🌹🕊🌹
. مشخصات: شهیده نوجوان سیده طاهره هاشمی تولد: ۱ خرداد ۱۳۴۶ در روستای شهیدآباد آمل شهادت: ۱۳۶۰ در بمباران آمل در سن چهارده سالگی بخشی از وصیت شهیده طاهره هاشمی: مبادا سازشی صورت گیرد و خونهای شهیدان به هدر رود...
. مشخصات: شهیده مهری رزاق طلب شغل:معلم تولد:یکم خرداد ۱۳۴۱ در کردستان شهادت: ۸ شهریور ۱۳۶۲ بر اثر بمباران هوایی رژیم بعث عراق
گذری بر زندگی در 26 آذر سال 39 در زادگاهش (ايلام) و در خانواده اي نسبتاً فقير چشم به ديار هستي گشود . با گذشت زمان او پا به مدرسه گذاشت كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد ، در آنجا دنيايي ديگر بود ، دنيايي از تبعيض ها دنيايي از ستم ها ، از فاصله ها از فقر ها و از سرمايه داران خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر خم شده در برابرش تعظيم مي كنند . و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد و ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشتر و بيشتر مشاهده كرد. در سال 1358 ديپلمش را گرفت و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويس در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گماشت . در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند هر روز نزد خدا دست به دعا به بر می داشت كه نصيبش شود . تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه و خواستار شغل ماشين نويسي شد و مدت دو هفته به شغلش مشغول بود و روساي اداره بخاطراخلاق و رفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند . وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد . وقتي كه خبر ياري را مي شنيد در دل به او مي گفت التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز در محل كارش شربت شیرین را نوشید و به آرزویش رسید . 🌹🌹🕊🌷🕊🌹🌹 🌹🌹🕊🌷🕊🌹🌹
⭕️ قسمتی از وصیت نامه‌ی نسرین افضل 🔹 «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله...» شهادت بالاترین درجه‌ای است که یک انسان میتواند به آن برسد وبا خونش پیامی میدهد به بازماندگان راهش. «یا ایتها النفس مطمئنه» ارجعی الی ربک راضیه المرضیه، فدخلی فی عبادی وادخلی جنتّی. 🔹 خداوندا، کشور اسلامی ما را از کشورهای تجاورزگر و سلطه طلب بی نیاز دار. بار الها، اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان. بار ایزدا، به رهبر کبیرمان، عمر و توفیق بیشتر عنایت دار تا با رهنمودهایش مسلمین و مستضعفین جهان به استقلال و آزادی واقعی دست یابند. 👈 الها! به‌ ما قدرتی عنایت کن که پرچم لا اله الا الله را بر سراسر جهان به اهتزاز درآوریم.
مادر می گفت: «با نذر و نیاز به دنیا اومد و بزرگش کردم. هفت بار واسش قربونی کردم تو این سالها تا ۱۹ ساله شد. رفت تو روز عید قربان در راه خدا قربانی شد.... وصیت نامه: مادر جان! شفاعت شما را در روز قیامت نزد فاطمه زهرا(س) می کنم.... 🌹 # هویزه
پرستار شهیده سلطنت علیخانی ولادت: ۱۳۳۶ کرمانشاه شهادت: ۱۳۶۶/۱۲/۲۶ قصرشیرین مزار: گلزار شهدای دو مرشکان کرمانشاه 🌷🌷🌷 . شهیده مومنه محجبه معتقده به اسلام وانقلاب اسلامی ورهبری از اول جنگ تحمیلی تا لحظه شهادت لحظه ای شهررا ترک ننمود ودر بیمارستان ۵۲۰ ارتش در راه اعتلای اهدافش به مداوای مجروحین جنگ تحمیلی کمک می نمود شهیده علیخانی در سال ۱۳۳۶ در شهرستان دیده به جهان گشود از همان عوان کودکی به فراگیری قرآن علاقمند بود در سال ۱۳۵۰  با سید عباس حسینی ازدواج کرد حاصل این زندگی پر ثمر ۴فرزند بود سه فرزند پسر ویک فرزند دختر . شهیده سلطنت خانم در سال ۱۳۵۱ به استخدام بیمارستان۵۲۰  در آمد  و با شروع جنگ تحمیلی به خیل عرصه بهداشت و در مان نائل شد . چند شب قبل از شهادتش نیمه های شت از خواب بیدار می شود ورو به همسرش می کند و می کوید مطمئن هستم من به زودی من به همراه فرزندانم به آرزویم همان است میرسم . در تاریخ ۲۶/ ۱۲/۱۳۶۶  مصادف با روز حضرت رسول اکرم (ص) شهیده همراه همسر وفرزندانش ومادر همسرش ساعت ۸ صبح به پناهگاه پارک شیرین میروند راس ساعت یک بعدازظهر سید عباس حسینی (همسر شهیده ) همراه با دو فرزند پسرش به دنبال جستجوی منزل اقوام از پناهگاه خارج می شوند وراهی شهرستان می شوند در ساعت سه بعد از ظهر شهیده سلطنت خانم علیخانی همراه دو فرزندش به نامهای سیده مریم السادات حسینی و سید حسام الدین حسینی و مادر همسرش ملک خانم ناصری در اثر اصابت موشک به پناهگاه پارک شیرین به خیل شهدای این آب و خاک پیوستند پیکر مطهر این شهدای گرانقدر در قریه دو مرشکان از توابع ماهیدشت کرمانشاه به خاک سپرده شدند روحشان شاد و یادشان گرامی باد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بسم‌ رب‌ِّالشهدا و الصِّدیقین شهید حجت الاسلام سید مجتبی صالحی خوانساری در سال 1323 متولد و در تاریخ 29/11/1362 به دست عوامل ضد انقلاب در جوانرود کردستان به شهادت رسید و در گلزار شهدای قم، در قطعه‌ چهارم ردیف 5 به خاک سپرده شد. سرکار خانم زهرا صالحی، دختر شهید بزرگوار سید مجتبی صالحی می گوید: آخرین روزهای سال 62 بود که خبر شهادت پدرم به ما رسید؛ بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یاد بود به زادگاه پدرم خوانسار رفتند و من هم بعد از هفت روز برای اولین بار به مدرسه رفتم. همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: پدرتان باید امضا کنند؛ آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید کارنامه مرا امضا کند بدون این که با کسی صحبت کنم از مدرسه به اتاقم رفتم به خواب رفتم؛ پدرم را در خواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت زهرا آن کارنامه را بیاور تا امضا کنم؛ گفتم کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه به تو دادند، کارنامه را آوردم اما هر خودکاری که بر می داشتم تا به پدرم بدهم قرمز بود، چون می دانستم پدرم با خودکار قرمز امضا نمی کند. بالاخره یک خودکار آبی پیدا کردم و دادم پدرم و او شروع کرد به نوشتن؛ فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود، اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم ناگهان چشمم به آن کارنامه افتاد باورم نمی شد، اما حقیقت داشت. در ستون ملاحظات کارنامه دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود «این جانب نظارت دارم سید مجتبی صالحی» و امضا کرده بود که ناگهان خواب شب گذشته به یادم آمد. نظام اسلامی خاطرنشان کرد: این دست خط را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد؛ آیت الله خزعلی از خانواده شهید صالحی می خواهد تا پیش کسی موضوع را مطرح نکنند علمای آن زمان صحت ماجرا را تأیید می کنند و برنامه به رؤیت حضرت امام(ره) نیز می رسد. اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد، ولی خانم صالحی معتقد است که خصلت مردمی بودن پدر، این موضوع را خیلی سریع بین مردم پخش کرد و امروز مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن نامه، شهید را می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند. . . .
شهید ناهید فاتحی کرجو: 🌱فرشتگان نگهبان در چهارم تیر ماه سال ۴۴ با گریه نوزاد به خانه ای در سنندج فرود آمدند. مامور بودند مراقبش باشند. به اذن پروردگار از حوادث روزگار به سلامت نگه اش داشتند. و به اذن پروردگار در زمستان سال ۶۰ زمانی که فقط ۱۶بهار را تجربه کرده بود، کنار رفتند تا تاریخ، سمیه ای دیگر را در کردستان ایران برای جهان اسلام نشان بگذارد. . 🌱 دختری که در سن ۱۴ سالگی با کفار ،جنگیده بود ولی فرشته های نگهبان به اذن پروردگار از هجوم تازیانه ها حفظش کرده بودند. ولی در سن شانزده سالگی.... 🌱یازده ماه فرشته های نگهبان با اشک دیدند، کفار کومله کردستان، دختر توحید جو و توحید خواه ایران را همچون صدر اسلام‌، شکنجه میکردند تا به رهبر توحیدی اش توهین کند. آذر ماه سال ۶۱ ، کفار خسته شدند و سمیه احدگوی ایران را زنده به گور کردند. فرشته ها از طریق مردم روستا به گوش خانواده ناهید رساندند، دخترشان را با سر و بدن زخمی و موی تراشیده در روستاها چرخاندند ولی ناهید حسرت به دلشان گذاشت و ذره ای از اعتقادش به عقب نرفت...✌️ . 🌱مادر با پیکر دخترش را به بهشت زهرای تهران آورد تا دور از چشمان کفار با او زندگی کند😢 . ✍️نویسنده: . 🌺به مناسبت سالروز شهادت . 📅تاریخ تولد:۴ تیر ۱۳۴۴ . 📅تاریخ شهادت:۱۵ دی ۱۳۶۱ . 📅تاریخ انتشار : ۱۵ دی ۱۳۹۹ . 🥀مزارشهیده:بهشت زهرا .
🍃بنام خالق امواج عشق، که داستان، فسانه عاشقی است . . 🍃عشق، کلمه پر عمقیست. نداییست در تمناهای شبانه. هجی میشود، بخش میشود و نوای حرکت پیچک وار قلم را، در شیارهای ذهنمان ثبت میکند. . 🍃سه حرف، سه حرکت، سه گام پرطنین، سه گام تا تجلی ؛ گاه لابلای تلاطم مخلوقان خاک و گاه به شوق خالق افلاک. . 🍃 بودند کسانی، که نامشان با دواتی از جنس همین سه حرف کرد ‌. ‏. 🍃 ‏سبکبالانی که همچو محبوبه، محبوب کردگار بارگاه عشق بودند. ‏محبوبه ای که خونش ، آب روانی شد بر غسل خیابانها و شد پیشوند و حافظ نامش . ‏. 🍃 ‏شهیدة‍، براستی این تآی تأنیث در جوار شهد عاشقی، نصیب چه کسانی میشود؟ . ✍نویسنده: . 🌱به مناسبت سالروز تولد . 📅تاریخ تولد: ۲ بهمن ۱۳۴۱ . 📅تاریخ شهادت : ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ . 📅تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۳۹۹ . 🥀مزار: بهشت زهرا .
🌹🍃 دوست شهید رفته بودیم بیمارستان. راضیه بهتر بود، چشاشو باز می کرد و برامون دست تکون میداد. مادر پدرش از خوشحالی دورمون میگشتن و قربون صدقمون میرفتن، می گفتن ان شاء لله راضیه خوب بشه و باز با شما بیاد و بره دوست شهید: روز شهادت امروز که رفتیم بیمارستان مادر و پدرش از ناراحتی چشاشون به زور باز می شد. اینقدر ناراحت بودن که ما رومون نمیشد بریم پیششون. یکی از پرستارا آشنامون بود و میگفت حالش اصلا خوب نیست. ** دوست شهید: ظهر روز آخر بعد از ظهر بیمارستان بودیم. یه دفعه حالش بهم ریخت. ایست قلبی کرده بود. دکترا ریختن دور و برش و بعد دو ساعت طبیعی شد. و امشب هم پر کشید. الان دارم از خونشون میام. غوغای محشر بود. پدرش می گفت: حالا کی همه مونو نصیحت کنه ؟! مامانش می گفت: وای بچه حافظ قرانم. وای دختر نورانی ام به یاد مادرمون حضرت زهرا ۱۸ روز توی بیمارستان بود، اونم دقیقا با سینه ای خرد شده، چادری خاکی و پهلویی شکسته و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک. 💠💠💠 🍃💟 ... @kakamartyr3
🌹🍃 ** مادر شهیده راضیه همه چیش روی حساب و کتاب بود! این ۱۸ روزی هم که موند، برای این بود که ما رو آماده کنه، برای این بود که ما دعا و مفاتیح زیاد بخونیم و آماده بشیم برا رفتنش! و الّا اگه همون روز اول رفته بود کلی ناشکری می کردم! خیلی خیلی درس میخوند ، می گفت: می خواهم با درسم انقلاب کنم و با درس خوندن شکر گزار زحمات والدینم باشم. توی زندگی همیشه جهانی دعا می کرد، تنها دغدغه خودشو نداشت، دوست داشت همه موفق باشن و به اونا کمک می کرد. روز به روز همراه با قرآن بزرگ می شد، توی مجالس اهل بیت شرکت میکرد، سخنرانی ها رو خوب گوش میداد و به اونا عمل میکرد. مهربانی و سکوت همیشگی ، از بارزترین ویژگی های اخلاقیش بود. راضیه به مسائلی از جمله نماز اول وقت، رابطه عاطفی با خانواده و حجاب در زندگی اهمیت زیادی می داد. به شهید برونسی خیلی علاقه داشت، ایشون رو الگوی خودش تو زندگی قرار داده بود، اما حالا خودش شده یه الگو برای هم سن و سالاش، شهادت واقعا برازنده راضیه بود. 💠💠💠 🍃💟 ... @kakamartyr3
🍃«إنا ‌للّه و إنا ‌إليه ‌راجعون سردار حاج به یاران شهیدش پیوست.» 🍃خبری کوتاه که آتش به جان همه انداخت ، باورش سخت بود و شاید برای بچه های که هرکدام با حاجی خاطراتی داشتند سخت تر.. 🍃قرار بود قسمت آخر مستند_مسابقه_فرمانده پخش شود که فرمانده، همه را با غافلگیر کرد. 🍃حالا بچه های فرمانده از گوشه و کنار آمده بودند تا برای بار آخر با فرمانده خود وداع کنند. خیلی هایشان نمیتوانستند حاجی را با آن هیبت نظامی در تصور کنند. غم نبودن حاج محمد روی دلشان سنگینی می‌کرد ، در و دیوار شهر پر بود از بنر هایی با حاجی و دو کلمه که داغ دل همه را تازه میکرد: ... 🍃چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ساعت ۱۹ بود که همه در فرودگاه مهرآباد به انتظار نشسته بودند ، به انتظار آمدن فرمانده. ولی برای هیچکس این استقبال خوشایند نبود. 🍃حضور حاج قاسم سلیمانی در خانه ناظری ها بود برای اعضای خانواده و حرف هایش آبی بود بر آتش قلبشان . 🍃حاج قاسم می‌گفت و اطرافیان به گوش دل می سپرند: "حاج محمد ناظری سی ساله که ، ما سر سفره بزرگ شدیم ، از سال ۵۸ که من نیروی آموزشی ایشان بودم تا به حال به یاد ندارم که تغییری کرده باشن تو این سالها همون روحیه پر کار و سخت کوشی و حفظ کردن." 🍃پنجشنبه سوم شعبان تولد پسر و روز بود که پیکرش تشییع شد و چه جمعیتی آمده بود تا او را به سمت خانه ابدی‌اش ، بدرقه کند. 🍃شاید خانواده‌اش و عوامل مسابقه فرمانده منتظر بودند تا روز پاسدار را به این پاسدار همیشه در صحنه تبریک بگویند اما خبر نداشتند باید آن روز را هم تبریک بگویند. 🍃امروز ،پنج سال از آن روز گذشته و پنجمین سالگرد آسمانی شدن اوست. پنج سال گذشته و اکنون چند ماهی ست که حاج قاسم سلیمانی هم به یاران شهیدش پیوسته است . 🍃 به قول خودش سر سفره حاج محمد بزرگ شده است و کسی که سر سفره این مرد بزرگ شود بعید است راهی جز انتخاب کند ، شهادت رسم این مردان بی ادعاست... 🍃سالگرد مبارک حاج محمد... ✍️نویسنده: 🥀به مناسبت سالگرد 📅تاریخ تولد :۶ خرداد ۱۳۳۴ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ تاریخ انتشار: ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : علی اکبر چیذر
حاج قاسم درباره‌اش اینگونه گفت: حاج محمد ناظری سی ساله که ، ما سر سفره بزرگ شدیم، از سال ۵۸ که من نیروی آموزشی ایشان بودم تا به حال به یاد ندارم که تغییری کرده باشن تو این سالها همون روحیه پرکار و سخت کوشی رو حفظ کردن... اکنون چند ماهی ست که حاج قاسم هم به یاران شهیدش پیوسته.... به قول خودش سر سفره حاج محمد بزرگ شده است و کسی که سر سفره این مرد بزرگ شود بعید است راهی جز انتخاب کند، شهادت رسم این مردان بی ادعاست... 📸 عکس سوم: شهیدان محمد ناظری قاسم سلیمانی احمد امینی
‍ شهیده‌ فوزیه‌ شیردل ولادت: ۱۳۳۸/۲/۲_ کرمانشاه شهادت: ۱۳۵۸/۵/۲۵_ پاوه . سن شهادت: ۲۰ سال پس از گرفتن سیکل، وارد بهداری شد و به مدت ۲ الی ۳ سال خدمت کرد. او به یکی از بیمارستان‌های پاوه منتقل شد، پیرو خط امام(ره) بود و آشکارا این را اعلام می‌کرد. در روز ۲۵ مرداد ۱۳۵۸ در سن ۲۰ سالگی در جریان حمله گروهک ضد انقلاب دموکرات و در حالی که در گروه و در همان بیمارستان یاری‌رسان بود،‌ هنگام کمک به سوار شدن مجروحان به هلیکوپتر، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و‌ پس از ۱۶ ساعت تحمل درد، هلی‌کوپتری که پیکر ایشان و چند تن دیگر را حمل می‌کرد، مورد حمله‌ی منافقین قرار گرفت و سقوط کرد و فوزیه و چندین نفر دیگه به شهادت رسیدند... شهیدچمران در وصف شهیده‌ فوزیه شیردل: « دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون، لباس سفیدش را گلگون کرده بود، ۱۶ ساعت مانده بود و خون از بدنش می‌رفت و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمی‌آمد گریه می‌کردند. این فرشته بی‌گناه، ساعاتی بعد در میان شیون و زاری بچه‌ها جان به جان آفرین تسلیم کرد.» . مزار: گلزارشهدای باغ‌فردوس کرمانشاه
زمان جنگ ، بمباران هوایی امان مردم رو بریده بود. شب وقتِ خواب دیدم دخترم گلدسته رفت و حجابِ کامل پوشید. ازش پرسیدم: دخترم کاری پیش اومده؟ جایی می‌خواهی بری؟گفت: نه پدرجان! اینجا هر لحظه بمباران هوایی میشه و ممکنه صبح زنده نباشیم؛ باید طوری باشم که اگه خواستند من رو از زیر آوار بیرون بیارن، حجابم کامل باشه... گلدسته محمدیان🌷 @kakamartyr3
زینب کمایی در خرداد ماه سال 1346 در شهر آبادان به دنیا آمد. مادرش زنی دل آگاه و علاقه مند به قرآن و اهل بیت به خصوص امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) بود. پدر او نیز کارگر پالایشگاه نفت آبادا بود و با دسترنج اندک کارگری خود خانواده نه نفره اش را سرپرستی می کرد. زینب دوران دبستان و دو سال از دوره راهنمایی را در آبادان سپری کرد و از کلاس سوم دبستان تحت تاثیر تربیت آگاهانه مادر و شرکت در جلسات قرآن حجاب اسلامی را انتخاب کرد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مدرسه راهنمایی و مسجد محله به فعالیت های فرهنگی و تربیتی مشغول شد. زینب علاقه زیادی به رهبر انقلاب حضرت امام خمینی داشت. گرایش به دیدگاه های حضرت امام تاثیر عمیقی در نوع نگاه زینب به زندگی و ادامه فعالیت هایش بر جای گذاشت. با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 زینب به همراه خانواده مجبور به ترک شهر و دیار کودکی اش شد. پس از مهاجرت به اصفهان و سپس شاهین شهر اصفهان او در سایه حمایت های مادرش به فعالیت های فرهنگی از جمله شرکت در کلاس های اعتقادی جامعه زنان و عضویت در بسیج و فعالیت های پرورشی و تربیتی دبیرستان 22 بهمن شاهین شهر پرداخت. در این زمان چهار عضو خانواده کمایی در جبهه مشغول به خدمت بودند. به دلیل فعالیت های مستمر زینب و تلاش های بی وقفه اش جهت تغییر وضعیت فرهنگی شاهین شهر/پس از گذشت شش ماه از حضورش در این شهر هدف سازمان منافقین قرار گرفت و درشب اول فروردین سال 1361 در راه بازگشت از مسجد تا خانه توسط اعضای این گروه ربوده و به شهادت رسید و پیکر پاکش پس از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف گردید. منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند. زینب چهارده ساله و دانش آموز سال اول دبیرستان در سال ترور کور منافقین به شکل مظلومانه ای به شهادت رسید و همراه با شهدای فتح المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. زینب کمایی🌷 روح شهدا صلوات
کمالاتی از بعضی از شهداء که مطابق است با آیه شریفه وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مرده مپندار بلكه زنده‏ اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند (۱۶۹) علی اکبر دهقان ، شهیدی که سر بی تنش سخن گفت . یوسف الهی ، شهیدی که چشم برزخی داشت . محمدمعماریان ، شهیدی که از کربلا(( بعداز شهادتش )) هدیه شال سبز آورد و شفای مادرش راداد. علی اکبر صادقی ، شهیدی که هرهفته از داخل قبر مادرش راصدا میزند . محمدرضا شفیعی، شهیدی که بعداز ۱۶ سال با وجود سه ماه زیر آفتاب بودن و ریختن پودر تخریب برای متلاشی شدن ( بدستور صدام ) کاملا سالم ماند. محمدرضا حقیقی ، شهیدی که در قبر خندید. سید مجتبی صالحی ، شهیدی که بعداز شهادتش برگه امتحانی دخترش را امضا کرد . بهنام محمدی ، شهید۱۳ ساله ای که بعداز ۳۱ سال بدنش سالم بود . عبدالمهدی مغفوری ، شهیدی که در قبراذان گفت و سوره مبارکه کوثررا تلاوت کرد . نیری ، شهیدی که در نماز خود نه برروی زمین بلکه " بین آسمان و زمین "مشغول تیبیح حضرت حق بود . یونس زنگی آبادی،شهیدی که بعداز شهادتش چندین بار با نویسنده کتاب تماس تلفنی گرفت . علی بلورچی ، شهیدی که رتبه ۵ کنکور دانشگاه صنعتی شریف و شاگرد ویژه ایت الله حق شناس بود . علی اقبالی دوگاهه ، شهیدی که به دستور صدام با دوجیپ پیکرش را به دونیم تقسیم کردند . فاطمه اسدی ، شهیدی که نخستین زن مفقودالاثر تفحص شده ایران است . احمد وکیلی ، شهیدی که کومله ها اورا در دیگ آبجوش انداختند و جسدش رامثله نمودند و جگرش را به خورد هم سلولی هایجش دادند . مرتضی دادگر ، شهیدی که ۱۷ سال بعد از شهادتش زنده شد و قرضهای عضو تفحص را پرداخت کرد . شاهرخ ضرغام، شهیدی که کاباره گردی را کنار گذاشت و به آدم خوار در میان عراقی ها معروف شد . حیدری ( علی بی خیال) ، شهیدی که باطن افراد را می دید با شهدا و ائمه صحبت میکرد و تاریخ شهادتش را امام رضا ( ع) به او گفت . احمد خادم الحسینی ، شهیدی که به احترام امام زمان ( عج ) در قبر زنده شد . علی اکبر صادقی ، شهیدی که چشمانش را پیش از خاکسپاری برای مادرش بازکرد. احمد کاظمی ، حضور حضرت فاطمه ( س) بر بالین شهید و پیام حرکت به سمت دفاع در جبهه حامد جوانی ، شهیدی که طبق ارزویش چون حضرت ابوالفضل (ع) دودست و دو چشمش را فدا کرد و نحوه شهادتش را نقاشی کرده بود . مرتضی عطایی: شهیدی که بعد از شهادتش در پاسخ به صحبتهای همسرش از چشمانش اشک جاری شد . رضا اسماعیلی : شهیدی که امام حسین (ع) به خوابش آمد و گفت رضا تو شهید میشوی اگر سرت را بریدند ، نترس ، درد ندارد و او اولین شهید ذبیح لشگر فاطمیون شد . کاظمینی : شهیدی که برای گرفتن رضایت پدر زنده شد و بعد از کسب رضایت شهید شد . بابک نوری هریس : خوش تیپ ترین شهید مدافع حرم که سفر به آلمان را رها کرد و به سوریه رفت . وما شرمنده ایم خجالت زده انگار ما مرده ایم و شما زنده اید انگار ما حقیقتا مرده ایم و شما حقیقتا زنده اید چقدر زیاد از کاروان شهداء عقب افتاده ایم راستی ما در این دنیا با چه کاروان و چه افرادی همراهیم و زندگی میکنیم؟؟؟
فقط‌جنگــ نیست... اگـر بهش معتقد باشے قطعـا شهید‌ میشے♥️ زنده ان... هنوز هوامون رو دارن ... هنوز مراقب ما هستن ... تا یه وقت راه رو گم نڪنیم ... قدرشون رو بدونیم باهاشون حرف بزنیم ازشون ڪمڪ بخوایم فقط منتظرن صداشون ڪنی ...
شرطِ ورود در جمعِ شهدا است و اگر این شرط را داری چه میکند نامت چیست و شغلت؟! شهیده فائزه رحیمی🥀 . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت
✳️حافظان امنیت ✳️
مادر دستش را روی زانو کوبید و رو به دختر بزرگش گفت: 😒 شما می خواهید برید کردستان اجازه شما دست شوهرت برید در امان خدا، این صدیقه چرا؟ این دختر رو اونجا میگیرن بی سیرتش می کنند، مایه میشه، این تازه 17 سالشه اونا دین و ایمون ندارن اصلاً بیاد کردستان چکار کنه؟🤨 از صبح تا غروب شنبه تا چهارشنبه که مدرسه و انجمن اسلامی و و هزار تا جای دیگه است، چهارشنبه عصر و پنجشنبه که هر هفته این طرف و اون طرف، این شهر اون شهر جهاد سازندگیه صبح جمعه که خانم باید بره بهشت زهرا عصر جمعه که باید بره خانه سالمندان من که این بچه را اصلاً نمی بینم، من که هر وقت دیدمش یا سرش توی کتاب و نوشتنه یا سرنماز و سجاده بخدا دلم براش تنگ میشه من چه گناهی کردم؟ منم مادرم اصلاً چه خبره که شما هم می خواهید برید اونجا؟😒 صغری لیوان آب را دست مادر داد تا قدری آرام بگیرد بعد برای دلجویی از او گفت: مادرجان، با انجمن اسلامی مخابرات میریم کارهای فرهنگی انجام بدیم آقای قندی (شهید بزرگوار قندی) هم هستن مواظب هستن بسپار به خدا ببین چطور صدیقه اشک میریزه دل سنگ آب میشه گناه داره مثه مرغ پرپر میزنه یکبار که بیاد هوسش میشکنه آنقدر اونجا بهش سخت می گذره که توبه کنه شما اجازه بده. مادر آهی کشید و با تعجب رو به صدیقه گفت: صدیقه و ترس از سختی؟ صدیقه و از سختی؟ صدیقه و پشیمان شدن، صدیقه و بداخلاقی... کجا پشیمان می شود؟ الله اکبر چی بگم مادر اما دفعه اول و آخرت باشه هرکای میخواد بکنه همین جا دیگه جنوب و غرب و چه می دونم این طرف، اون طرف خبری نیست. گریه صدیقه بند آمده بود که گفت: الهی قربونت برم مامان خوشگلم. 😍🥰 🌷شهیده صدیقه رودباری . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت
✳️حافظان امنیت ✳️
راوی خواهر شهیده:✍️ آرزوی شهادت داشت مادرم در تب و تاب خرید برای او بود، اما خواهرم در فکر و اندیشه دیگری بود. آخرین باری که تلفنی با خانواده صحبت کرد برای ما از شهادت گفت. مرور دفترچه و دست نوشته‌هایش او را مشتاق شهادت نشان می‌داد. در بانه او را به عنوان مربی آموزش برای خواهران انتخاب کردند. چون استعداد و علاقه ویژه‌ای به مسائل نظامی داشت. صدیقه آنقدر فعالیت مذهبی و فرهنگی داشت که خار چشم منافقین شده بود تا جایی که منافقین او را تهدید به مرگ کردند و گفتند: «اگر چه رفتار تو با ما خوب است، اما اگر تو به دست ما بیفتی، پوست بدنت را کنده و آن را با کاه پرخواهیم کرد.» در نهایت در شامگاه ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۹ با گلوله یکی از منافقین کوردل به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت در راه خدا رسید. پیکر صدیقه بعد از تشییع با شکوه در بانه و تهران در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد. 🌹شهیده صدیقه رودباری . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زینب هر روز ظهر که از مدرسه برمی‌گشت اول به مسجد المهدی می‌رفت، نماز می‌خواند و بعد به خانه می‌آمد، در اول فروردین سال 1361 هنگام برگشت از مسجد توسط منافقین ربوده شد و با خفه کردن او با چادرش او را به شهادت رساندند و پیکر پاکش بعد از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف گردید. منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند. زینب چهارده ساله و اولین دبیرستانی همراه با شهدای عملیات فتح‌المبین (160 شهید) در اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد. . .   #مجاهدان_بی_نام