eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
71.2هزار عکس
12هزار ویدیو
183 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
مروری بر زندگی به گزارش ایسنا، صدیقه رودباری ۵ خرداد سال ۵۹، از طرف جهاد سازندگی برای انجام فعالیت های جهادی به شهر بانه کردستان اعزام شد.در بانه هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد.در روستاهایی که پاکسازی می شدند،کلاس های عقیدتی وقرآن بر گزار می کرد.با توجه به شرایط بسیار سخت آن روزهای کردستان، دوشادوش پاسداران بانه فعالیت می کرد در حالی که هیچ گاه اظهار خستگی نکرد. در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانم ها  بود. علاوه بر آن مخابرات سنندج نیز محل فعالیت او به شمار می رفت.آنقدر فعال بود که یکی دوبار منافقین برایش پیغام فرستادند که «اگر دستمان به تو بیفتد ،پوستت را از کاه پر می کنیم.» رورز ۲۸ مرداد سال ۵۹، روزی بود که صدیقه  و دوستانش خسته از مداوای مجروحین ودر حالی که پا به پای پاسداران دویده بودند، در اتاقی دور هم نشسته واستراحت می کردند. در همین هنگام دختری وارد جمع سه نفره شان شد. صدیقه قاتل خود را می شناخت. گاهی او را در کتابخانه دیده بود.آن دختر به بهانه ای اسلحه صدیقه را برداشت و مستقیم گلوله ای به سینه اش شلیک کرد.
ماه رمضان سال ۱۳۵۹ بود صدیقه رودباری که ۱۹سالش بود اونقدر برای مداوای مجروحین شهر بانه تلاش کرده بود که دیگه نای حرکت نداشت نشسته بود که یک دختر از نفوذیهای ضدانقلاب اسلحه ای برداشت و مستقیم بهش شلیک کرد. غربیا به همین تروریستها میگن فعال سیاسی و ازشون دارن پذیرایی میکنند 💬 استیون هاونکوب
✳️حافظان امنیت ✳️
مادر دستش را روی زانو کوبید و رو به دختر بزرگش گفت: 😒 شما می خواهید برید کردستان اجازه شما دست شوهرت برید در امان خدا، این صدیقه چرا؟ این دختر رو اونجا میگیرن بی سیرتش می کنند، مایه میشه، این تازه 17 سالشه اونا دین و ایمون ندارن اصلاً بیاد کردستان چکار کنه؟🤨 از صبح تا غروب شنبه تا چهارشنبه که مدرسه و انجمن اسلامی و و هزار تا جای دیگه است، چهارشنبه عصر و پنجشنبه که هر هفته این طرف و اون طرف، این شهر اون شهر جهاد سازندگیه صبح جمعه که خانم باید بره بهشت زهرا عصر جمعه که باید بره خانه سالمندان من که این بچه را اصلاً نمی بینم، من که هر وقت دیدمش یا سرش توی کتاب و نوشتنه یا سرنماز و سجاده بخدا دلم براش تنگ میشه من چه گناهی کردم؟ منم مادرم اصلاً چه خبره که شما هم می خواهید برید اونجا؟😒 صغری لیوان آب را دست مادر داد تا قدری آرام بگیرد بعد برای دلجویی از او گفت: مادرجان، با انجمن اسلامی مخابرات میریم کارهای فرهنگی انجام بدیم آقای قندی (شهید بزرگوار قندی) هم هستن مواظب هستن بسپار به خدا ببین چطور صدیقه اشک میریزه دل سنگ آب میشه گناه داره مثه مرغ پرپر میزنه یکبار که بیاد هوسش میشکنه آنقدر اونجا بهش سخت می گذره که توبه کنه شما اجازه بده. مادر آهی کشید و با تعجب رو به صدیقه گفت: صدیقه و ترس از سختی؟ صدیقه و از سختی؟ صدیقه و پشیمان شدن، صدیقه و بداخلاقی... کجا پشیمان می شود؟ الله اکبر چی بگم مادر اما دفعه اول و آخرت باشه هرکای میخواد بکنه همین جا دیگه جنوب و غرب و چه می دونم این طرف، اون طرف خبری نیست. گریه صدیقه بند آمده بود که گفت: الهی قربونت برم مامان خوشگلم. 😍🥰 🌷شهیده صدیقه رودباری . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت
✳️حافظان امنیت ✳️
راوی خواهر شهیده:✍️ آرزوی شهادت داشت مادرم در تب و تاب خرید برای او بود، اما خواهرم در فکر و اندیشه دیگری بود. آخرین باری که تلفنی با خانواده صحبت کرد برای ما از شهادت گفت. مرور دفترچه و دست نوشته‌هایش او را مشتاق شهادت نشان می‌داد. در بانه او را به عنوان مربی آموزش برای خواهران انتخاب کردند. چون استعداد و علاقه ویژه‌ای به مسائل نظامی داشت. صدیقه آنقدر فعالیت مذهبی و فرهنگی داشت که خار چشم منافقین شده بود تا جایی که منافقین او را تهدید به مرگ کردند و گفتند: «اگر چه رفتار تو با ما خوب است، اما اگر تو به دست ما بیفتی، پوست بدنت را کنده و آن را با کاه پرخواهیم کرد.» در نهایت در شامگاه ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۹ با گلوله یکی از منافقین کوردل به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت در راه خدا رسید. پیکر صدیقه بعد از تشییع با شکوه در بانه و تهران در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد. 🌹شهیده صدیقه رودباری . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت