eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.8هزار عکس
11.4هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
. شهید «» (با نامِ جهادی «جواد») به تاریخ 2 دی ماه  1373  شمسی، در روستای «سکسکیه» (جنوب «») متولد شد.. «علی» که از رزمندگان حزب الله بود سرانجام در شهریور 1395 شمسی، طی نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» بال در بال ملائک گشود. آن چه پیش رو دارید، متنی است که بر روی تکه کاغذ کوچکی که پس از شهادت، از جیب شهید «علی حیدر» پیدا شد که به خون پاکش نیز آغشته شده است... در این دست نوشته آمده است: ای مولای من! من بهشت و نعمت ها و درختان و جاودانگی اش را نمی خواهم. من به چیزی بزرگ تر طمع دارم. بهشتِ من، بودن در کنار «اباعبدالله(صلوات الله علیه)» است.. . . . . . . .
. « سردار سر به زیر » 🌼 سرش همیشه پایین است. هر قدم که بر میدارد با وقارتر به نظر میرسد. هر شب جمعه به گلزار شهدا رفته و عهد و پیمانش را با دوستانش تجدید میکند. او یار و همرزم جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، محمد ابراهیم همت، کاظم رستگار، احمد ساربان نژاد، مرتضی زارع، حسن بهمنی، بهمن نجفی و دیگر فرماندهان علمدار است که از قافله دوستانش جا مانده است. اگر به گلزار شهدای بهشت زهرا(س) و امامزاده چیذر رفته باشید قطعا او را دیدهاید. سرداری که با تواضع و با لبخند سلام میکند و در عمق نگاهش مهربانی و عطوفت موج میزند. دوستانش برای مزاح به او "شهید زنده" میگویند و او از ته قلبش میخندد گویی از این وصف خوشحال میشود. با وجود جانبازی حتی در سرد و گرمترین روزها نیز نمازش را به جماعت میخواند. هر بار که شهدای گمنام باز میگردند به استقبالشان میرود و آنان را تا آرامگاه ابدیشان همراهی میکند. او سرباز امام(ره)، حاج  نام دارد... . . پس از جانبازیاش 3 سال قطع نخاع بود و هیچ حرکتی نداشت. وقتی همرزمانش به دیدنش میرفتند هیچ عکس العملی نشان نمیداد. محرم بود که دسته عزاداری به درب منزلشان در خیابان شهید دیباجی رفت، اسماعیل پس از 3 سال برای نخستین بار متوجه اطرافش شد و از گوشه چشمش اشک سرازیر شد. او از سیدالشهدا(ع) شفایش را گرفت. اسماعیل دوباره متولد شد. بعد از گذشت سالها از آن روز امروز اسماعیل راه میرود و به سختی سخن میگوید...
. « گردان سلمان » 🌼 همسر : من خانه مادرم بودم که محمد زنگ زده بود منزل همسایه مادرم البته نمی دانست من هم انجا هستم. وقتی همسایه مان مادرم را صدا زد و من را دید گفت: چه خوب اینجایی شوهرت زنگ زده با مادرم دویدیم. وقتی گوشی را گرفتم محمد با خوشحالی و تعجب گفت: تویی؟! چه خوب شد هستی و باهات حرف زدم. رفتی دکتر؟ گفتم: آره. هنوز از بچه دار شدنمان مطمئن نبودیم. گفت: مبارکت باشه! گفتم: چرا مبارک من؟ گفت: چون من نمی بینمش، خودت باید بزرگش کنی. گفتم: این جای دلداری دادنته؟ عوض این که یک خانم باردار رو دلداری بدی این طوری می زنی توی ذوقم؟ گفت: ناراحت نشو این واقعیته.منم گفتم: هر چی خدا بخواد. گفت: خدا همینو می خواد. تو هم بی قراری نکن. این تلفن آخرین صحبت ما با هم بود و فردایش در طلاییه شهید شد. یازدهم که به شهادت رسید هفدهم تشییع شد. دوستان ایشان به سلمان گفته اند: که اول دست شهید اینانلو مجروح شد و موقع برگشت دوباره حمله شد و تیر خورد به پهلویش...
معلم خوب از معبر حرفهایش درهای بهشت را باز میڪند بہ روی شاگردانی ڪہ در ملڪوتِ قلب او آمادهٔ درس گرفتن هـستند سلام بر معلمانی ڪہ راههای آسمان را به شاگرانشان نشان دادند
. اتل متل بچه ها ، که اونا رو دوست دارن /  آخه بغیر از اونا ، هیچ کسی رو ندارن مامان بابا رو می خواد ، بابا عاشق اونه /  به غیر بعضی وقتها ، بابا چه مهربونه وقتی که از درد سر ، دست میذاره رو گیج گاش / اون بابای مهربون ، فوحش میده به بچه هاش همون وقتی که هر چی ، جلوش باشه میشکنه / همون وقتی که هر کی ، پیشش باشه میزنه غیر خدا و مادر ، هیچ کسی رو نداره / اون وقتی که بابا جون ،  موجی میشه دوباره دویدم و دویدم ،سر کوچه رسیدم / بند دلم پاره شد ، از اون چیزی که دیدم بابام میون کوچه ، افتاده بود رو زمین / مامان هوار میزدش ، شوهرم رو بگیرید مامان با شیون و داد ، می زد توی صورتش / قسم می داد بابا رو ، به فاطمه به جدش تو رو خدا مرتضی ، زشت میون کوچه / بچه داره میبینه ، تو رو بجون بچه بابا رو دوره کردن ، بچه های محله / بابا یهو دویدو ، زد تو دیوار با کله هی تند و تند سرش رو ، بابا می زد تو دیوار / قسم می داد حاجی رو ، حاجی گوشی رو بردار نعره های بابا جون ، پیچید یهو تو گوشم / الو الو کربلا ، جواب بده بگوشم مامان دوید و از پشت ، گرفت سر بابا رو / بابام با گریه می گفت ، کشتند بچه هارو بعد مامانو هلش داد ، خودش خوابید رو زمین / گفت که مواظب باشید ، خمپاره زد بخوابین الو الو کربلا ، پس نخودا چی شدن / کمک می خوام حاجی جون ، بچه ها قیچی شدن تو سینه و سرش زد ، هی سرش رو تکون داد / رو به تماشا چیا ، چشماشو بست و جون داد بعضی تماشا کردن، بعضی فقط خندیدن / اونایی که از بابام، فقط امروز رو دیدن سوی بابام دویدم، بالا سرش رسیدم / از درد غربت اون، هی به خودم پیچیدم درد و غربت بابام، نشونه های درده / شرافت و خون دل، نشونه های مرده ای اونایی که امروز، دارین بهش می خندین / برای خنده هاتون ، دردشو می پسندین امروزشو نبینید ،بابام یه قهرمونه/ یه روز به هم میرسیم ، بازی داره زمونه . شاعر: شهید جانباز ابوالفضل سپهر پ.ن : از صدا و سیما شاکی ام یکبار برای دل خوشی ما از این رزمنده شاعر چیزی نگفت . پ.ن : عکس ها مربوط به جانباز سرافراز سرباز تخریبچی ارتش و دختر ایشان، جناب اقای جبار همتی که با وجود هفتاد درصد جانبازی از ناحیه چشم ها و دستان کارشناس ارشد حقوق جزا از دانشگاه تهران هستند . . . .
💦💦💦💦💦 پنجشنبه است و یادی از درگذشتگان بکنیم براي تموم آنهايي كه در بين ما نيستند ولي دعاهاشون هنوز كارگشاست، يادشون هميشه با ماست و جاشون بين ما خاليه، 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 السَلامُ عَلَی اَهلِ لا إِلَهَ إِلاَالله، مِن اَهلِ لا إِلَهَ إِلاَالله، یَا اَهلَ لا إِلَهَ إِلاَالله، بِحَقً لا إِلَهَ إِلاَالله، کَیفَ وَجَدَتُم قَولُ لا إِلَهَ إِلاَالله، مِنْ لا إِلَهَ إِلاَالله، یَا لا إِلَهَ إِلاَالله، بحقُ لا إِلَهَ إِلاَالله، اغْفِر لِمَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلاَالله، و احْشُرنَا فِی زُمرَه مَن قَالَ لا إِلَهَ إِلاَالله، مُحَمَّد رَسُولُ الله، عَلِیً وَلِیُ الله، 🌹اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ،تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیر🌹 ٌبِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ اٰلِ مُحَمَّدٍ 🌷وَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷التماس دعا : 🍀🍀🍀🍀🍀🍀
جوان رعنایی که در ببن رزمنده ها به دلیل شاخصه موهای طلایی رنگش به «» شهرت یافته بود و در عملیات «کربلا۴» و در منطقه ام الرصاص کربلایی شد در لحظه شهادت هنگامی تنها هفده سال داشت به همرزم خود گفت موهایم را به خونم آغشته کن!! ترس داشت با موهای خدادادی دلبری برای غیر حضرت حق کرده باشد... . شهید تا مدتها مفقود الاثر ماند و مادر چشم انتظار پسر زیبارویش، تا اینکه بعد از دوازده سال خانم صدیقه دریاب پسرش را از تار موهای طلایی بجا مانده از پیکرش، خیلی زودتر از ازمایش DNA شناخت؟!؟ . شهید: هر وقت در هر جایی اسم حسن را می‌آورند، پیش خودم می‌گویم: «حتما باز هم خبری از او آوردند؛ شاید خودش برگشته است». علاقه خاصی به حسن‌ آقا دارم؛ بعد از شهادتش خداوند خیلی به من صبر داد؛ وقتی دلم برایش تنگ می‌شود، گریه می‌کنم؛ همیشه در فکرش هستم و دلم می‌سوزد؛ چه می‌شود گفت، خوش به سعادتش دلش می‌خواست شهید بشود که شد هنوزم موهایش را هنگامی که هفت ساله شد و کوتاه کردم را دارم!!؟؟ با اینکه دختر داشتم ولی به موهای حسن آقا خیلی علاقه داشتم و تا هفت سالگی موهایش را میبافتم... . . . . .
🔴اطلاعیه دادگستری کردستان درباره حکم عضو گروهک تروریستی کومله: ⭕️اخیرا در شبکه های اجتماعی اخباری کذب در مورد یکی از اعضای گروهک تروریستی به نام رامین حسین پناهی مبنی بر اینکه وی فعال مدنی بوده انتشار یافته است ⭕️بر اساس مدارک مستند ایشان سال ها قبل از دستگیری تحت تاثیر برادرانش که عضو گروهک تروریستی کومله می باشند جذب این گروهک شده و برای آنها در داخل کشور فعالیت هایی داشته است ⭕️در اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ بصورت غیر قانونی از کشور خارج و به این گروه می پیوندد و پس از گذراندن دوره های ضد امنیتی در قالب یک تیم نظامی برای انجام اقدامات تروریستی و ترور شهروندان در تیر ماه ۱۳۹۶ به داخل کشور اعزام که در درگیری با نیروهای نظامی سه نفر از عناصر نظامی گروهک کشته و ایشان نیز دستگیر می شوند ⭕️در تحقیقات اقرار به ورود مسلحانه و درگیری با مامورین نموده و نهایتا به اتهام بغی و با مداخله وکیل، محاکمه و به اعدام محکوم شد ⭕️هنگام دستگیری وی (رامین حسین پناهی) مسلح به سلاح کلاش، اسلحه کمری و نارنجک بوده. ⭕️مطالبه آحاد مردم از دستگاه قضایی و سایر دستگاه های مسئول حفظ امنیت و آرامش مردم و برخورد قاطع با تروریست ها و مخلین امنیت می باشد
«طلگرام پیشرفته (تلگرام طلایی)» را در بازار اندروید ببین: http://cafebazaar.ir/app/?id=org.ir.talaeii&ref=share
«ترور نافرجام صدام به دست حاج حمید» همسر شهید: حاج نقشه ترور صدام را کشیده بود در آن ترور فرزند صدام 13 تیر خورد. آن زمان در اهواز بودیم، چند روز بعد از این ترور نافرجام حاج حمید در پذیرایی نشسته و تلویزیون نگاه می‌کرد که از شدت خستگی خوابش برد. ساعت حدود 12 شب نارنجکی داخل پذیرایی خانه انداختند. همراه با دخترهایم در اتاق خواب بودیم. با شنیدن صدای مهیب از اتاق خارج شدیم و او هم به سمت هال دوید. در آن حادثه پتو سوخت ولی حاج حمید صدمه‌ای ندید. تکه‌های نارنجک به سقف و دیوار اتاق‌ها پخش شده بود. همسایه‌ سپاهی‌مان حادثه را به حفاظت سپاه اطلاع داد. حفاظت احتمال می‌داد که بخاطر ترور صدام که نقشه حاج حمید بود این ترور از طرف منافقین یا نفوذی‌ها انجام شده است. چند روز بعد متوجه شدیم در چند نقطه شهر این اتفاق تکرار شده است. آن زمان این مسئله رسانه‌ای نشد. فردای آن روز هوا بسیار سرد بود. از طرف حفاظت سپاه هم یک سرباز را برای نگهبانی به درب منزلمان فرستادند. حاج حمید گفت “نیازی به نگهبانی نیست. برو.” آن سرباز رفت و مجدد سرباز دیگری آمد. حاج حمید با دیدن سرباز عصبانی شد و گفت “در این هوای سرد نیازی به نگهبانی نیست!اتفاقی نمی‌افتد. بروید.” با سپاه هم تماس گرفت که سربازی نفرستند. پس از ترور نافرجام حاج حمید برخی از اقوام تماس گرفتند و خبر دادند که صدام برای سر حاج حمید جایزه گذاشته است. اقوام از من می‌خواستند که مانع فعالیت‌هایش شوم اما هر بار که سر این موضوع بحث می‌کردیم حاج حمید به من اطمینان می‌داد که نگران نباشم و چیز مهمی نیست.. . . پ.ن : سردار مدافع حرم حاج حمید تقوی مبتکر بسیج مردمی عراق بعد از سالها حضور در جبهه ها و ماموریت های سپاه قدس سرانجام توسط تکفیری ها در عراق به شهادت رسید.. . . . . .
مثل هميشه نماز جماعت صبح و زيارت عاشورا را خوانديم بايد آماده حركت به سمت محل می‌شديم كه داخل خاك عراق بود رمز حركت آن روز به نام امام هشتم نام‌گذارے شد: «يا امــام رضــا ع» حركت كرديم و با مدد از آقايمان كار را شروع كرديم تا عصر، هشت تا شهيد را بچه‌ها بوسيدند چند تا شهيد هويت داشتند و چند شهيد هم گمنام... بچه‌ها مشغول بررسی پيكر مطهر يك شهيد گمنام بودند تا شايد مدرڪی از هويت او را پيدا كنند خط سبز رنگی پشت پيراهنش نمايان شد پيراهن را كنار زديم؛ نوشــته شــده بــود: «يــا مـعــــين الضـــــعـفـاء»... (ع)
. 💢آخرین عکس . 🔹راویتی از شهید دهه هفتادی که شهادت را به شوخی میگرفت . شهید مدافع وطن استواردوم .
بگذارید گمنام باشم که به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند. طلبه شهید رضا دهنویان