🌺🌺🌺🌺🌺
🌴فقط یه دقیقه وقت بزار برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف🌴
🍀بسم الله الرحمن الرحیم
🌺إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌺
#امام_زمان_علیه_السلام
#دعای_فرج
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#روایٺــ_عِـشق ✒️
🔰فروردین سال 58 ازدواج کردیم. یکسال و نیم بعد (شهریور59) وقتی زمزمه های شروع جنگ به گوش می رسید حسین برای خنثی کردن توطئه های بعثی ها، به عراق رفت و همانجا در عملیات برون مرزی اسیر شد. به جرم توطئه علیه عراق در زندان های سیاسی فقط ده سال از آن هجده سال را در سلول های انفرادی حبس اش کردند.
🔰روزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم. خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم. سال 74 وقتی کمیته اسرا و مفقودین خبر زنده بودنش را اعلام کردند و نامه اش را از طریق صلیب سرخ به دستم رساندند، دوباره زنده شدم و به امید دیدارش روزها را می گذراندم. تا سال 77 که به ایران بازگشت هر دو سه ماه یکبار به همدیگر نامه می دادیم؛ اما محدود و کنترل شده. اجازه نداشتیم بیشتر از سلام و احوالپرسی چیزی بنویسم. شرایط بدی بود و بازهم انتظار عذابم می داد.
🔰هفدهم فروردین سال 77 بود که بالاخره حسین آزاد شد و به کشور بازگشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه هایی بود که به جرم کار نکرده سرش آورده بودند. شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید... لهجه اش کاملا عربی شده بودو گاهی در صحبتهایش بعضی از کلمات فارسی را ناخودآگاه عربی می گفت...
🔰دوباره زندگی من با حسین شروع شد. نمی گذاشت آب در دلم تکان بخورد. علاقه عجیبی به من داشت و مراقب بود از اتفاقی ناراحت نشوم. میگفت اگر قرار است به من درصد جانبازی بدهند باید تو را ببرم؛ جانباز اصلی تو هستی. ناراحتی من ناراحتش میکرد و خوشحالی ام خوشحالش. غذا نمی خوردم ناراحت می شد؛ کم می خوابیدم غصه می خورد؛ قرص می خوردم توی هم میرفت. میگفت روزی می آید که ببینم دیگر قرص هایت را کنار گذاشتی؟می گفت: من برای تو کاری نکردم آن دنیا رو سفیدم اما تنها چیزی که باید جواب برایش پس بدهم، سختیهایی است که تو در نبودنم کشیدی...
🔰مظلوم بود و ساده زندگی میکرد. اگر ده نوع غذا هم سر سفره بود، فقط از یکی میخورد. به خانه که میآمد و گاهی غذا آماده نبود می گفت خانم نان و پنیر که داریم، اگر نداریم نان که داریم همان را با هم میخوریم. هر موضوعی که پیش میآمد نظر من را میپرسید و قبول میکرد. احترامش به زن فوق العاده بود. مهربان بود و اگر هم عصبانی میشد، تنها عکس العملش این بود که توی خودش میرفت. در اثر شکنجههای سخت جانباز 75 درصد شده بود و من توقعی نداشتم.
🔰یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود. توی این مدت دائم به مراسمهای مختلف برای سخنرانی دعوت میشد. یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند. تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمیگردد. من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم. شب که شد شام خوردم و ظرفها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم. بعد هم در ورودی را قفل کردم و خوابیدم. یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد. هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم. لحظاتی بعد دیدم صدای در میآید. کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه؟ تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمیدانستم چکار کنم. در را که باز کردم خودش هم فهمید. گفت خانم من را یادت رفته بود؟ از آن موقع به بعد هر وقت میخواست جایی برود، میگفت "یادت نره من برگشتم!"
✍به روایت همسر بزرگوارشهید
#سیدالاسراء
#سرلشگرشهید_حسین_لشکری🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۳۱/۱۲/۲۰ قزوین
شهادت : ۱۳۸۸/۵/۱۹ عوارض ناشی ازاسارت ، بیمارستان لاله تهران
#یاد_یاران
‼️حسین لشکری با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروی بعث عراق درآمد.
‼️این شهید بزرگوار سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال با حدود 60 نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد.
‼️پس از پذیرش قطعنامه 598 وی را از سایر دوستان جدا نمودند و قسمت دوم دوران اسارت 16 سال به طول انجامید.
‼️امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری پس از 16 سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در روز هفدهم فروردین سال 1377 به ایران بازگشت.
‼️امیر سرلشکر خلبان لشکری جانباز 70 درصد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که با تحمل 18 سال اسارت دشمن بعثی و مقاومت جانانه در برابر تهدید و تطمیع و شانتاژ رژیم بعث عراق، پیروزمندانه به میهن اسلامی بازگشته بود، در بدو ورود در دیدار صمیمانه با فرماندهی معظم کل قوا ضمن تجدید بیعت با معظم له مفتخر به لقب سید الاسرای ایران از سوی رهبر معظم انقلاب گردید.
‼️شهید لشکری گفته بود: وقتی به جبهه رفتم علی دندان نداشت، وقتی برگشتم دانشجوی دندانپزشکی بود.
‼️شهید حسین لشکری دارای لقب «سید الاسرای ایران» بود و با موافقت فرمانده کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378درجه نظامی وی به سرلشگری ارتقاء یافت.
#سرلشگرشهید_حسین_لشکری🌷
#سالروز_ولادت
#ستارههای_زینبی
🔺دخترم زینب بسیار به پدرش وابسته بود. وقتی پدرش به مأموریت میرفت لحظهشماری میکرد تا او باز گردد. بعد از شنیدن خبر شهادت پدر بیمار شد.
🔺من هم به دخترم میگویم حضرت رقیه (س) را به یاد بیاور که همه عزیزانش را در دشت کربلا از دست داد. اما هنوز هم بعد از گذشت مدتها، روحیهاش بهتر نشده است.
🔺همسرم به تربیت دخترش توجه ویژهای داشت و همانطور که امامعلیعلیهالسلام فرمودهاند: حقّ فرزند بر پدر، آن است که نام خوب بر او بگذارد و او را خوب تربیت کند و قرآن به او بیاموزد، واقعا علی آقا پدر زینب خانم حق او را خوب ادا کرد و رفت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_منیعات🌷
#سالروز_شهادت
به بیتالمال خیلی حساس بود. مقید بود وقتی از موتور یا وسایل سپاه استفاده میکرد آن را تعمیر کرده تحویل میداد. میگفت: «نمیدانم چرا وسایل را همین طور خراب میگذارند و میروند.» تا میدید کسی از اتومبیل یا وسایل بیتالمال استفاده میکند، سریع میگفت: «خوب شد امام (ره) آمد که شما هم ماشیندار شدید، خانهدار شدید. وگرنه بدبخت بیچاره بودید!» شوخیهایش جلف نبود. خیلی پرمعنا شوخی میکرد.
📎جستجوگر نور
#شهید_سعید_شاهدی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۴۸/۱۲/۱۷ تهران
شهادت : ۱۳۷۴/۱۰/۲ فکه ، انفجارمین
گاهی بعضی از لحظهها
خاطره نیست که ثبت شود !
درد است که فقط باید به جان خرید ...
#شهید_مهدی_رضاخانلو🌷
📎عملیات نصر ۷ ، ارتفاعات دوپازا
#شبتـــون_آرام_بایاد_شھـــــدا 🌹
#لالههای_آسمونی
💠ﺑﺎ ﭘﺪر و ﻣﺎدر ﺑﺴﻴﺎر مهربان ﺑﻮد و ﻫﺮ وﻗﺖ ﺑﻪ روﺳﺘﺎ ﻣﻰرﻓﺖ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻛﻤﻚ ﻣﻰﻛﺮد. ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻧﻴـﺰ ﻫﻤـﻮارهﻧﺼﻒ ﺣﻘﻮق ﺧﻮد را ﺑﺮاى ﭘـﺪر و ﻣـﺎدرش ﻣـﻰﻓﺮﺳـﺘﺎد. ﻣﺨـﺎرج ﺑﻴﻤﺎرﺳـﺘﺎن و دارو و دﻛﺘـﺮ ﭘـﺪرش را ﭘﺮداﺧﺖ ﻣﻰﻛﺮد. ﻋﻼﻗﻪﺧﺎﺻﻰ ﺑﻪ ﭘﺪر و ﻣﺎدرش داﺷﺖ. ﻫﻨﮕﺎم ﻋﺰﻳﻤﺖ ﺑـﻪ ﺟﺒﻬـﻪ، ﻓﺎﺻـﻠﻪ ﻳـﻚ ﺻـﺪ وﭘﻨﺠﺎه ﻛﻴﻠﻮﻣﺘﺮى ﺑﻴﺮﺟﻨﺪﺗﺎ روﺳﺘﺎ را ﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮرﺳﻴﻜﻠﺖ ﻣﻰﭘﻴﻤﻮد و ﺑﺮاى ﻳﻚ ﺧﺪاﺣﺎﻓﻈﻰ، ﺧـﺪﻣﺖ آﻧـﺎنﻣﻰرﺳﻴﺪ. دﻳﮕﺮ اﻳﻨﻜﻪ دﺳﺖ ﭘﺪر و ﻣﺎدر را ﺣﺘﻤﺎً ﻣﻰﺑﻮﺳﻴﺪ و ﺧﻴﻠﻰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻘﺎم آﻧﻬﺎ ﺑﻮد.
💠او در ﺿﻤﻦ ﻋﺪم واﺑﺴﺘﮕﻰﺑﻪ دﻧﻴﺎ و ﻣﺎدﻳﺎت، ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺎﻣﻞ ﺑﻪ ﻧﻴﺎزﻫﺎى زﻧﺪﮔﻰ ﺧﺎﻧﻮادﮔﻰ داﺷﺖ و در ﺣﺪﻻزم و ﻣﻌﻤﻮل، در ﺑﺮآوردن آﻧﻬﺎ ﻛﻮﺷﺶ ﻣﻰﻛﺮد. ﺑﺎ ﺗﻤﺎم ﻣﺸﻜﻼﺗﻰ ﻛﻪ در اﻣﻮر ﺟﺒﻬﻪ و ﺟﻨـﮓ داﺷـﺖ،ﺧﺎﻧﻪ و ﺧﺎﻧﻮاده را ﻓﺮاﻣﻮش ﻧﻤﻰﻛﺮد.
💠وﻗﺘﻰ از ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺮﻣﻰﮔﺸﺖ، آن ﻗﺪر ﻣﺤﺒـﺖ ﻣـﻰﻛـﺮد ﻛـﻪ ﻧﺒـﻮدن اﻳﺸﺎن در ﻫﻨﮕﺎم ﺣﻀﻮر در ﺟﺒﻬﻪ، از ذﻫﻦ ﻣﺤﻮ ﻣﻰﺷﺪ. وﻗﺎﻳﻊ ﻛﺮﺑﻼ و رﻧﺠﻬﺎى اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ(ع) و ﺧﺎﻧﺪان و ﻳﺎراﻧﺶ، ﺑﻪ وﻳﮋه ﺣﻀﺮت زﻳﻨﺐ ﻛﺒﺮى(س) را ﻣﺘﺬﻛّﺮﻣﻰﺷﺪ و از ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻰﺧﻮاﺳﺖ زﻳﻨﺐﮔﻮﻧﻪ، ﺻﺒﺮ و ﺗﺤﻤﻞ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و در اﻳﻦ راه ﺗﺰﻟﺰﻟﻰ ﺑﻪ ﺧﻮد راه ﻧﺪﻫﺪ.
💠در ﻧﺎﻣﻪاى ﺑـﻪﺑﺮادرش ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد: ﺷﻤﺎ ﺗﺼﻮر ﻛﻦ ﻛﻪ ﻛﺒﻮﺗﺮى در ﻗﻔﺴﻰ اﺳﺖ. آﻳﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ اﻳﻦ ﻛﺒـﻮﺗﺮ در ﻗﻔـﺲﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻳﺎ آزاد ﮔﺮدد؟ ﻣﺎ آن ﻛﺒﻮﺗﺮﻳﻢ ﻛﻪ در ﻗﻔﺲ دﻧﻴﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎر آﻣﺪهاﻳﻢ و ﺑﺎﻳﺪ آزاد ﺷﻮﻳﻢ. ﭘـﺲ ﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻬﺎدت آزاد ﺷﻮﻳﻢ.
📎فرماندهٔ گردان یدالله تیپ امام صادق(ع)
#سردارشهید_محمدجواد_آخوندی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۸/۲/۲ نهبندان ، خراسان جنوبی
شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۶ جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر
#رسم_خوبان
کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت میکرد، نیمههای شب هم بلند میشد نماز شب میخواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایهاش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.»
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۱۱/۱۲/۱۸ تهران
شهادت: ۱۳۶۰/۳/۳۱ دهلاویه
#رسم_خوبان
🔺اگر کسی در مراسمی که دعوتش میکردند مقید به رعایت موازین شرعی نبود حتی اگر از نزدیکترین افراد به او هم بودند در آن مراسم شرکت نمیکرد. روی باور و اعتقادش میایستاد.
🔺محض دل کسی به مجلس نمیرفت، قبل از رفتن سعی میکرد تا افراد را آگاه و مسائل را درست برای آنها بیان کند. اگر موفق میشد که مشکل رفع میشد اما اگر تلاشش نتیجه نمیداد عذرخواهی میکرد و در آن جلسه یا مجلس شرکت نمیکرد و هدیه را برایشان میفرستاد. با نرفتنش مخالفت خود را با اینگونه مجالس ابراز میکرد
🔺مهربانی، تواضع، کمک به همه، محبت و توجه خیلی زیاد به خانواده از جمله خصوصیات اخلاقی او بود. اینقدر درجه مهربانی و احساس مسئولیتش بالا بود که وقتی کاری را به فردی میسپرد که آن فرد تازهکار بود سعی میکرد تا وقتی که طرف همه زوایای کار را یاد نگرفته تنهایش نگذارد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_جمال_رضی🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۶۰/۱۲/۱۹ تهران
شهادت : ۱۳۹۵/۱/۱۴ سوریه
#بربال_سخن
سعی کنید وجودتان را از گناه حفظ کنید؛ زیرا با انجام هر عمل گناه فاصله شما با خدا دورتر میشود و خدا هم از شما فاصله میگیرد و آن حالت عرفانی تبدیل به یک حالت شیطانی میگردد و انسان در نزد خدا مقامش کوچک شده و بالاخره منزلگاهی در جهنم برای خود آماده میکند.
حب خود را به دنیا کم کنید؛ زیرا دوستی دنیا باعث فراموشی مرگ میشود و فراموشی مرگ هم از زیادی آرزوها است.
#شهید_علی_غفوری🌷
#سالروز_شهادت
#ستارههای_زینبی
خودسازی، گریه برای امام حسین (ع) توجه به نماز اول وقت او را فردی خودساخته کرده بود و مزدش را هم گرفت. نان حلال خورده بود و در مغازه تعمیرات موبایل در خیابان جمهوری کار می کرد.
تازه بعد از شهادتش بود که فهمیدیم در چند موسسه خیریه برای سالمندان و نیازمندان کار می کند و شب ها برای رسیدگی به آن ها به موسسه می رفت برایشان لباس می شست و آنان را به حمام می برد.
حاج خانم راضی به رفتنش بود، میثم به مادرش گفته بود اگر نگذاری بروم پس خودت هم دیگر به روضه های امام حسین (ع) نرو.
✍ #ڪلام_شھــید
شهدا را فراموش نكنيم، شهدا زندهاند هر چه خواسته ام، از #شهدا و #امام_رضا(ع) گرفتهام شما هم هرچه ميخواهيد از شهدا بخواهيد.
#شهیدجاویدالاثر_میثم_نظری🌷
#سالروز_ولادت
ولادت : ۱۳۶۷/۱۲/۱۹ تهران
شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ خانطومان ؛ حلب ، سوریه
✍ #ڪلام_شـهید
🔰بهشت را به بها میدهند نه به بهانه، بهای بهشت سنگین است ، بهای بهشت کالای عشق است ، یعنی خون،کربلا رفتن خون میخواهد،این کربلا دیدن بس ماجرا دارد . ماجرای کربلا ، ماجرای خون وقیام است .پیام را شما بدهید ، خون از ما.
🔰بدانید که،«ان الله یدافع عن الذین آمنو» ما همه وسیله ایم ، اصلاً این جنگ و این انقلاب و این برنامه ها چیده شده تا خدا در این بین دوستانش را به پیش خود ببرد وخالص را از ناخالص جدا کند . پس به صحنه بیایید و از خون شهدا پاسداری کنید ، در کارهایتان نظم را رعایت کنید و بدانید که ان شاءالله پیروزید و به کربلا خواهید رفت...
#شهید_ناصرالدین_باغانی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۶/۶/۸ قم
شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۱۹ شلمچه ، عملیات کربلای ۵
#یاد_یاران
‼️حسین لشکری با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروی بعث عراق درآمد.
‼️این شهید بزرگوار سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال با حدود 60 نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد.
‼️پس از پذیرش قطعنامه 598 وی را از سایر دوستان جدا نمودند و قسمت دوم دوران اسارت 16 سال به طول انجامید.
‼️امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری پس از 16 سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در روز هفدهم فروردین سال 1377 به ایران بازگشت.
‼️امیر سرلشکر خلبان لشکری جانباز 70 درصد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که با تحمل 18 سال اسارت دشمن بعثی و مقاومت جانانه در برابر تهدید و تطمیع و شانتاژ رژیم بعث عراق، پیروزمندانه به میهن اسلامی بازگشته بود، در بدو ورود در دیدار صمیمانه با فرماندهی معظم کل قوا ضمن تجدید بیعت با معظم له مفتخر به لقب سید الاسرای ایران از سوی رهبر معظم انقلاب گردید.
‼️شهید لشکری گفته بود: وقتی به جبهه رفتم علی دندان نداشت، وقتی برگشتم دانشجوی دندانپزشکی بود.
‼️شهید حسین لشکری دارای لقب «سید الاسرای ایران» بود و با موافقت فرمانده کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378درجه نظامی وی به سرلشگری ارتقاء یافت.
#سرلشگرشهید_حسین_لشکری🌷
#سالروز_ولادت
#لبخند_خاکی
همراه عدهای از رزمندگان، به منطقهی عملیاتی بدر رفته بودند. نمیدانستند منطقه خودی است یا تحت تصرف دشمن، پس از مدتی جستوجو به نتیجهای نرسیدند.
کمکم بچهها روحیههایشان را نیز از دست میدادند. «حمزه بابایی» که استاد تقویت روحیه بود، به شوخی رو به بچهها کرد و گفت: «یک راه شناخت خیلی خوب پیدا کردم.»
همگی خوشحال دورش جمع شدند و سؤال کردند: «هان بگو. از کجا میشود فهمید وضعیت منطقه را؟»
او در حالی که میخندید، گفت: «از صدای قورباغهها! اگر موسیقی آنها در دستگاه شور باشد، یعنی «قور قور» بکنند، منطقه خودی است و اگر در دستگاه ابوعطا بخوانند و «القور، القور» بکنند، منطقه در تصرف دشمن است.»
لبخند روی لبان همه نقش بست.
📎فرماندهٔ گردان توحید تیپ قمربنیهاشم
#سردارشهید_حمزه_بابایی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۱/۷/۲ اصفهان
شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۷ جزیرهٔ مجنون ، عملیات خیبر