📎نامه دختر سردارشهید طهرانیمقدم به دخترشهید سپهبد قاسم سلیمانی:
🔹دوست داشتم الان من هم در کنار تو و خانواده عزیزت بودم، ولی برای ادامه راه پدرانمان مدتی از تهران دور هستم. اما نمیدانی در دلم چه آشوبی است و شبانهروز را چگونه به سر میبرم و شاید هیچکس مانند دختران شهدا نتوانند همدیگر را تسلا دهند، آن هم برای ما که فقط یک پدر را از دست ندادهایم، بلکه در یک لحظه شاید ظاهراً همه چیزمان را از دست دادیم.
🔸اما این را بدان که از الان، دیگر او همیشه کنار توست. من اگر با پدرم کاری داشتم، در زمان حیات ظاهریاش باید ساعتها و یا روزها منتظر میماندم و چندین واسطه را میگذراندم تا میتوانستم مدتی با او صحبت کنم، ولی الان کافی است وضو بگیرم و روبهروی عکسش بنشینم و باز همان چشمها و لبخند همیشگیاش منتظر هستند. مطمئنم که روزی باز آنها را میبینیم و از خداوند میخواهم در آن دنیا هم مانند این دنیا لیاقت حضور در کنار آنان با ما روزی نماید.
🔹زینب عزیزم! یادم هست #بابا همیشه از پدرت به #بزرگی یاد میکرد و میگفت : اگر روزی #نگذارند کارم را در موشکی ادامه دهم، حتماً #خدمت حاج قاسم میروم و #سرباز ژنرال قاسم میشوم .
🔸و امروز که قدرت موشکی و منطقهای ایران الحمدلله به برکت خونهای پاک شهدای عزیزمان و اقتدار رهبر فرزانهمان مثل خورشید عیان شده، این طلیعهای برای انتقامی سخت و فتح جهانی اسلام خواهد بود. پس، از این پس به صبر زینبیات ادامه ده تا انشاءالله با حضور حضرت منجی (عج) پدرمانمان را بار دیگر در نبرد نهایی حق علیه باطل ملاقات کنیم.
🤝 #خدمت با محبت و اخلاص
🔹همانطوریکه هر نفر نسبت به عائله خودش موظف میداند اخلاقاً خودش را به اینکه اداره کند آن زندگی داخلی خودش را، الآن مملکت به منزله عائله شما هست، باید با محبت و با اخلاص کار بکنید تا اینکه این آشفتگیها ان شاءاللَّه ترمیم بشود.
📅 امام خمینی(ره) | ۱۰ تیر ۱۳۵۸
✅
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خاک بر سر من که بخواهم استفاده عنوانی از شما بکنم!
🔹امام خمینی(ره): از ۱۵ خرداد تا حالا که آمدیم، خون دادیم یعنی شما خون دادید، من که نشستهام اینجا. من هم هیچ حقی ندارم. شما خون دادید. شماها به میدان رفتید؛ شماها مبارزه کردید؛ ماها هیچ حقی نداریم. ما باید برای شما #خدمت کنیم. خودمان نباید استفاده کنیم
📥 دریافت سایر کیفیت ها👇
http://emam.com/posts/view/21609
🔰 تا می توانید در جوانی به مردم خدمت کنید
🔹احمد بهاء الدینی : گاهی که #خدمت امام می رسیدیم عرض می کردیم اگر امکان دارد ما را نصیحتی بفرمایید. معمولاً امام این نصیحت را می کردند: «تا می توانید در جوانی هر خدمتی را به مردم بکنید، هر عبادتی بکنید. قدر جوانی را بدانید که وقتی به سن من برسید، دیگر هیچ کاری نمی توانید بکنید. مثل من که هیچ کاری نمی توانم بکنم»
📚برداشت هایی از سیره امام خمینی (ره) |پاسدار اسلام؛ ش ۹۱ ، ص ۴۰
#خاطرات_امام
⚙️مردم لمس کنند که برای #خدمت آمدید
🔹در عمل این طور باشد که مردم ببینند که این استانداری که آمده است در اینجا، آمده است خدمت کند به مردم، خوب، وقتی مردم ببینند که کسی مشغول به خدمت است دیگر دعوا ندارند با او. دعوا آن جا پیدا میشود که ببینند آمده است که مردم را داغ کند. آمده است قدرت خودش را تثبیت کند.
📅 امام خمینی(ره) | ۱۵ آذر ۱۳۵۹
♡بسم رب عشق♡
🍃حدیث دل اینبار راوی گمنامی سربازان #خداست. راوی شهدای گمنام نه! اتفاقا داستان #سربازی با نام و نشان را روایت میکند.
🍃 میدانی گاهی غبطه میخورم به اینکه در این هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش را #فریاد میزند شما و امثال شما چطور آرام و غرق در #سکوت در کوچه پس کوچه های این شهر قدم میزنید و بی توقع #خدمت میکنید❣
🍃میخواهم از اول بگویم. تقویم ورق میخورد، سی سال پیش اواسط پاییز را نشانم میدهد. ستاره ای دستچین شده از از آسمان به زمین فرود میآید مادرش نام #علی را در گوشش میخواند و قصه های #اهل_بیت میشود لالایی شبانه او.
🍃جلوتر میروم میخواهم پرشی داشته باشم به ۲۱ سال بعد، قرار نبود از #روضه_گودال، خیمه های غارت شده و #معجر های نیم سوخته بشنوی و فقط به آه کشیدن و اگر و اما بسنده کنی. از جمله ای که به دیوار اتاقت چسبانده بودی میشد تا ته قصه را خواند، نوشته بودی: پایان ماموریت بسیجی #شهادت است❤
🍃چند سال بعد خبر آوردند که #ماموریتت را به نحو احسن به پایان رساندی. اما اینبار هم آهسته و بی هیاهو خبر آمد. گویی از همان اول زندگی ات گره خورده بود به #گمنامی به سکوت و #بی_ریایی😓
🍃بارها از رسم و #مکتب و... گفته بودم اما گمنامی را جا گذاشتم یادم رفته بود بگویم در قاموس #مردان_خدا فعل و فاعل هردو گمنامند.
#شهادتت_مبارک🌺
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_علی_جمشیدی
📅تاریخ تولد : ۱۵ آبان ۱۳۶۹
📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵.خانطومان سوریه
📅تاریخ انتشار : ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : نور
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #سوریه #صلوات
☆به نام زیبا ترین☆
.
🍃#دنیا، فریبنده ای است که زود می گذرد، #نوری است که غروب می کند، #سایه ای است که از بین می رود و #تکیهگاهی است که رو به خرابی دارد."
به راستی که دنیا چنین است.
.
🍃و چه بد خسرانی می بینیم ما #مدعیان که گاه، حُب این #عجوزه ی فریبنده* و آلات و ادواتش را بر کامروایی حقیقی، #برتر می داریم.
.
🍃این برتری بخشی #کاذب، از دیرباز بوده و تا به امروز نیز در جریان است و آن دم، #اسلام_راستین را در #خطر می افکند که میان رجال #حکومت_اسلامی پدیدار گردد.
.
🍃دریغا که این روز ها، آماج هایش در عده ای مسلمان نمای دلبستهِ مال، مشهود است.😔
.
🍃اما در این میان، هستند آن ها که #خلوص شان شگرف است و گسستگی شان از دنیا، شگفت آور.
چه در کوی و برزن وشهر و روستا و#مردمان_ساده و چه در میان #سیاسیون و #مردان_حکومت.
کسانی چون #رجایی.❤
.
🍃مردی #مخلص که در هر شان و مرتبه ای، بی تاب #خدمت بود.
چه آن همه سال که آموزش پیشه اش بود و چه آن چند روز که #ریاست_جمهوری.🌹
.
🍃مردی بی شایبه و مملو از دغدغه برای بهبود #جامعه_اسلامی.
مردی محبوب که یادش در خاطر مردمان این دیار، باقی خواهد ماند.😌
.
🍃ای کاش، برخی، قدری از او بیاموزند!
ای کاش، آن جرگه که چون اویند را، بیش از این پاس بداریم!
ای کاش، همه، رجایی شویم!🙂
.
پ.ن: *بخشی از خطبه ی ۸۳ نهج البلاغه
*تعبیری از دنیا در #احادیث_اسلامی و #متون_عرفانی و #ادب_فارسی
.
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
.
به مناسبت سالروز #تولد #شهید_محمد_علی_رجایی
.
📅تاریخ تولد : ۲۵ خرداد ۱۳۱۲
.
📅تاریخ شهادت : ۸ شهریور ۱۳۶۰
.
📅تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱۴٠٠
.
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
✅ در خدمت مردم
💢 #امام_خمینی: «حکومتها از بالاگرفته، از رئیس جمهور گرفته تا آنجاهایی که در دِه، یکنفری بخشدار است، اینها باید در #خدمت ملت باشند.»
👈
💠 ولی نعمتان
💢 #امام_خمینی: «دائماً در نظرتان باشد که این مردم ما را به این محل رساندند، و برای آنها باید #خدمت بکنیم.»
باکری را همه میشناسند
نامش که برده میشود، شجاعت و خدمت در پسِ ذهنها نقش میبندد
دو برادر بودند که قلبشان برای #انقلاب میتپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی میکردند.
قلم اینبار از حمید بنویسد...
#حمید_باکری، مبارزه را از برادر بزرگترشان #علی آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید
قد میکشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمیکرد.
به #سوریه و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به #آلمان برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در #پاریس، حمید را به آنجا کشاند!
تمامِ فکر و ذکرش #خدمت بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا میریختند
رنگ و بویِ #جبهه را که دید، گویی روحش به #تکامل رسید، خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمیکرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد.
خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد #جهاد بود و میدان جنگ!
بیوقفه در #تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد. شاید هم به قول #حاج_احمد_متوسلیان "استراحت را گذاشته بود بعد از #شهادت"!
شهادتی که در #خیبر اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از #مجنون باز نگشت اما آنچه حاکم است، #عشقی است به حمید که در دلها مانده
فرمانده حمید
این روزها به چون تویی نیاز داریم...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد...درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به #مقام و منصب و میز نباشد!
از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگها فاصله است
برای روحِ زمینگیرمان #فاتحه بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند!
گرچه شهادت، طلوعِ جاودانگی تو بود اما...
#سالروزِ_زمینی_شدنت_مبارک فرمانده
✍️نویسنده : زهرا قائمی
🌺به مناسبت #سالروز_ولادت #شهید_حمید_باکری
📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱۳۳۴
📅تاریخ شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲.جزیره مجنون عراق
🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌹
#جزیره_مجنون
🌸 @kakamartyr3
#سیــره_شهدا
💢پدافند جزایر مجنون در اختیار لشکر 19 فجر بود. خط سخت و پیچیده ای بود. روزی نبود که در این خط ما مجروح یا شهید نداشته باشیم. آنقدر خط حساس بود که نمی شد راست و مستقیم در آن قدم زد و خمپاره و گلوله ای به سمتت نیاید.
💢بچه های اطلاعات هم در جزیره چند سنگر کمین داشتند که حرکات عراقی ها را زیر نظر داشتند. یک شب نوبت من بود به کمین بروم. در مسیر رفتن به سنگر کمین، صدای تیشه شنیدم!😳
باتعجب به سمت صدا رفتم، صدا از درون یک کانال بود که مشخص بود تازه حفر شده است. داخل کانال سرک کشیدم. دیدم آقا منصور در انتهای کانال نشسته است، پای مصنوعی اش را به دیواره تکیه داده، و با تیشه به دیواره کانال می کوبد تا طول کانال را زیاد کند.
کانالی که اگر حفر می شد، بسیار در کم کردن، تلفات ما در این خط مؤثر بود.
خدا قوتی به آقا منصور گفتم و رفتم به سمت کمین.
دم صبح بود که کارم تمام شد و برگشتم. هنوز صدای تیشه می آمد.
رفتم به سمت کانال. دیدم منصور هنوز دارد تیشه می زند. رفتم کنارش.
عرق از سر و رویش می چکید و صورتش گُر گرفته بود.
گفتم: منصور تو را خدا بسه، یکم استراحت کن، یکم بخواب!
لبخند روی صورتش نشست.
گفت: اِنقدر توی قبر بخوابم که کمرم خشک بشه، التماس کنم یکی بیاد بچرخونتم!😔
نفسی تازه کرد و گفت: آقا جلیل بذار تا وقت هست و نفسی هست، به اسلام و به کشورم #خدمت کنم...
چیزی نمی توانستم بگویم. تیشه اش را در دست چرخاند و دوباره شروع کرد به کندن کانال....
#سردار شهید حاج منصور خادم صادق
#شهدای فارس
🍃🌷🍃🌷