eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.9هزار عکس
11.5هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
درباره شهید مصطفی موسوی جوانترین شهید مدافع حرم (شهید20 ساله)از زبان مادرشان: 🌼رفتن به سوریه :از این که چه زمانی قرار بود به سوریه برود، اصلا خبر نداشتم و مرتبه اول هم در جریان نبودم که رفته و نتوانسته بود به سوریه برود. شب عید قربان ساعت 4 صبح بود که آمد و با شوخی و خنده گفت تایید نشد، بروم که در جوابش گفتم خدا را شکر. ولی از جانب همراهانش تایید شده بود و خیالش راحت بود که دیگر به سوریه می‌رود. البته بدون این که من متوجه شوم خیلی آرام به پدرش گفته بود: «برای آخرین مرتبه آمده‌ام خداحافظی کنم و بروم.» آن شب، خانواده عمویش منزل ما بودند و از آنجایی که هیچ وقت نمی‌خواست کسی لباس‌های نظامی‌اش را ببیند و متوجه کارهایش شود، همان ساعت از من خواست تا لباس‌هایش را بشورم که تا صبح خشک شود. این اواخر برای کم شدن دلبستگی‌هایمان کمتر در خانه می‌ماند. روزهای آخر در محلی که من نماز می‌خواندم به نماز می‌ایستاد مصطفی همیشه داخل اتاق خودش نماز می‌خواند و من در اتاق پذیرایی نمازم را می‌خواندم. این چند روز آخر قبل رفتن، می‌دیدم منتظر می‌ماند تا من نمازم را تمام کنم و بعد دقیقا مُهر نماز خود را جایی می‌گذاشت که  من نماز خوانده بودم و مشغول نماز خواندن می‌شد. دلیل آن را نفهمیدم؛ شاید از خدا می‌خواست که من راضی باشم. این اواخر، برای کم شدن دلبستگی‌هایمان،کمتر در خانه می‌ماند و او را خیلی نمی‌دیدم. شب قبل از رفتنش به سوریه، دیدم لباس‌هایش را شسته و خیلی منظم و اتو کرده داخل ساکش قرار داد. من هم که بی اطلاع بودم از این که چه روزی می‌رود. مصطفی خیلی حساس بود و لباس کسی را نمی‌پوشید. پدرش یک زیرپوش کهنه داشت که دیدم آن را برداشت و داخل ساکش گذاشت و گفت: «به بابا بگو من این زیر پوش را با خودم می‌برم.» گفتم: «این کهنه است چرا می‌بری؟» گفت: «این را دوست دارم.» فکر می‌کنم هنگام شهادت، این لباس را هم پوشیده بوده، چون هر چه در وسایل برگشتی‌اش گشتیم این زیرپوش نبود و احتمالا در عملیات‌ها آن را تن می‌کرده است.     #مذهبی (ص)