eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.3هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
. پشت تمام غنیمت ها فارغ از رقابت ها لابلای نجابت ها جایی که دنیا هیچ بود آنسوی فیزیک یک چریک غرق به عرفان جایی که بیابان گرم بود و نفس در سینه ی زمین حبس مردی بسان شمس بدون ترس جایی که نَفْس پوچ بود در مکانی پاک آسمانش نزدیک به خاک فرش قرمزِ خون تا به افلاک جایی که مِلاک عشق بود.. اسطوره ی قصه ها مصطفا بدنبال کاروان روانه ی ماورا جایی که خدا منتظر بود . . پ ن :طی این چند سالی که علاقه مند به این وادی شدم..نشد..ندیدم..روزی رو که قلم ناقصم میلِ از گفتن نداشته باشه... #شهید_همت#شهید_محمود_کاوه#شهید_آوینی#خرمشهر#شهید_شیرودی#شهید_گمنام#اصفهان#ابی#حاج_احمد_متوسلیان#ناخدا_هوشنگ_صمدی#من_و_تو
💠 اعتقاد شهید صیادشیرازی به ولایتِ امام خامنه‌ای (مدظله العالی). 🔹 یڪ روز صبح رفته بودم به ملاقاتِ ؛ عصر ڪه رفتم محل ڪار، آقای صیادشیرازی پرسید: ڪجا بودی؟ گفتم: خدمتِ حضرت آقا بودیم، تا این را گفتم، آقای صیاد شیرازی از جای خود بلند شد و آمد پیشانی مرا بوسید♥️ 🔸 با تعجب پرسیدم: اتفاقی افتاده⁉️ ایشان گفتند: این پیشانی بوسیدن دارد، تو امروز از من به ولایت نزدیڪتر بودی💞 🌹🍃🌹🍃
💠 اعتقاد شهید صیادشیرازی به ولایتِ امام خامنه‌ای (مدظله العالی). 🔹 یڪ روز صبح رفته بودم به ملاقاتِ ؛ عصر ڪه رفتم محل ڪار، آقای صیادشیرازی پرسید: ڪجا بودی؟ گفتم: خدمتِ حضرت آقا بودیم، تا این را گفتم، آقای صیاد شیرازی از جای خود بلند شد و آمد پیشانی مرا بوسید♥️ 🔸 با تعجب پرسیدم: اتفاقی افتاده⁉️ ایشان گفتند: این پیشانی بوسیدن دارد، تو امروز از من به نزدیڪتر بودی💞 🌹🍃🌹🍃
تا حالا اسم شهید عبدالمطلب اکبری رو شنیدید؟؟؟ . حتما بخوانید: اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟ گفتم: بفرمایید عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود زمان جنگ توی محله ی ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود ، خیلی ها مسخره اش می کردند یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش " غلامرضا اکبری " عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت " شهید عبدالمطلب اکبری " ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم ، بنده خدا هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌اش رو پاک کرد. بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت... فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش . 10 روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرش کردیم وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود نوشته بود: " بسم الله الرحمن الرحیم " یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدند... یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم و مسخره‌ام کردند... یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم. اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف می‌زدم ... آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد... . ✅راوی حجت الاسلام انجوی نژاد . . .
‍ ☆بسم رب الشهدا☆ 🍃می‌گویند باید از شما نوشت! نوشت تا در یادها بمانید...! اما مگر انسانهای زنده از یادها پاک می شوند؟ بعید می دانم کسی بتواند شما را فراموش کند! 🍃مگر کسی که قلب را می شکافد، بر بلند ترین نقطه آن می کند فراموش شد نیست؟! بعید می دانم... 🍃شُهرَتَت صیاد است؛ صیاد قلب هایی!! قلب هایی که در زمین برای فرزند آسمان می تپد!❤️ 🍃عادت داریم وقتی فردی عاقبت به می شود، می گوییم آسمانی شد...اما تو از همان ابتدا آسمانی بودی حتی جسمت هم روی زمین نبود! 🍃هر چه از شما شنیده ام ختم می شود به همراهی یاور آهنی ات در قلب آسمان، که برای آرامش مردم زمین می کردی و چه آرامشی بر قلبها حاکم بود آن زمانی که در آسمان می چرخید♡ 🍃آرامش آسمانی ات حوالی مزارت هم حس می شود! پر از امنیت و و حس غرور... 🍃صیاد قلب هایمان باش! صیاد دلهایی که گاهی به قلاب گیر می کند! دست دلمان را بگیر...زورمان به شیطان و سپاهش نمی رسد😔 🍃باید ابَرمردی چون تو پُشتمان باشد... در آسمانی اما در زمین گرمی حضورت را به جان می کشیم... 🍃فرزند آسمان؛ قلب واماندگان زمینی را دریاب... صیاد دلم باش؛ 🌹 ✍نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۲۳. مشهد 📅تاریخ شهادت : ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ 📅تاریخ انتشار : ۲۰ فروردین ۱۴۰۰ 🥀مزار : بهشت زهرا
‍ ☆بسم رب الشهدا☆ 🍃می‌گویند باید از شما نوشت! نوشت تا در یادها بمانید...! اما مگر انسانهای زنده از یادها پاک می شوند؟ بعید می دانم کسی بتواند شما را فراموش کند! 🍃مگر کسی که قلب را می شکافد، بر بلند ترین نقطه آن می کند فراموش شد نیست؟! بعید می دانم... 🍃شُهرَتَت صیاد است؛ صیاد قلب هایی!! قلب هایی که در زمین برای فرزند آسمان می تپد!❤️ 🍃عادت داریم وقتی فردی عاقبت به می شود، می گوییم آسمانی شد...اما تو از همان ابتدا آسمانی بودی حتی جسمت هم روی زمین نبود! 🍃هر چه از شما شنیده ام ختم می شود به همراهی یاور آهنی ات در قلب آسمان، که برای آرامش مردم زمین می کردی و چه آرامشی بر قلبها حاکم بود آن زمانی که در آسمان می چرخید♡ 🍃آرامش آسمانی ات حوالی مزارت هم حس می شود! پر از امنیت و و حس غرور... 🍃صیاد قلب هایمان باش! صیاد دلهایی که گاهی به قلاب گیر می کند! دست دلمان را بگیر...زورمان به شیطان و سپاهش نمی رسد😔 🍃باید ابَرمردی چون تو پُشتمان باشد... در آسمانی اما در زمین گرمی حضورت را به جان می کشیم... 🍃فرزند آسمان، قلب واماندگان زمینی را دریاب... صیاد دلم باش؛ 🌹 ✍نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ خرداد ۱۳۲۳. مشهد 📅تاریخ شهادت : ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ 📅تاریخ انتشار : ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار : بهشت زهرا
شهید علی شیرازی صیاد شیرازی اهل روستای درگز از توابع خراسان، در چهارم خرداد ماه سال 1323 از مادری با اصالتی نائینی و پدری اهل # قشقایی متولد شد. پدرش بعدها به عضویت ژاندارمری درآمد و مدتی بعد نیز به ارتش پیوست. «چون ما از تیره عشایر هستیم، قبلا به ایشان «زیادخان» می‌گفتند. نام پدر بزرگ ما «صیادخان» بود و اصالتا تیره عشایر ما مربوط به تیره «اخت افشار» است که در سرزمینی بین فارس و کرمان امتداد دارد. پدر من در 12 سالگی به همراه برادرانش به درگز کوچ می‌کنند. همان جا ازدواج می‌کند و من نیز در همان جا متولد می‌شوم.» نگین درخشان در دفاع از ایران و تشیع دلم برای صیادم تنگ شده قرار بود صبح روز عید غدیر برود خدمت آقا و درجه سرلشکری اش را بگیرد. همه تبریک گفتند خودش می گفت: «درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست وقتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند، حس می کنم از من راضی هستند. وقتی ایشان راضی باشد امام عصر (عج) هم راضی اند. همین برایم بس است. انگار مزد تمام سال های جنگ را یکجا بهم داده اند.» صبح روز بعد از خاکسپاری، خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(س)، سر قبر صیاد، اما پیش از آنها کس دیگری هم آمده بود، آقا که فرمودند: «دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام.» #قشقایی علی صیاد ، صیادی که مزدوران را خفت داد. تیز چنگی بر بالای تنگه مرصاد
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 اگر باشی🌹 در جبهه می شوی و می شوی ... اگر باشی🌹 در قلب تهران به می رسی و می شوی ... اگر باشی🌹 در بازار تهران به می رسی و می شوی ... اگر باشی🌹 در کوچه پس کوچه های تهران به می رسی و می شوی ... اگر باشی🌹 و زندگی کنی ، آنگاه در کنار فرودگاه بغداد ، بدست پلیدترین افراد به می‌رسی و می شوی ... و اگر باشی🌹 در حال خدمت به راهیان نور در طلائیه به می رسی و می شوی ... مهم این است که ... اول ... آنگاه ... شادی روح و 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دائم الوضو 🌷 همیشه با وضو بود.تأکید می کرد که هر کاری را با وضو انجام بدهیم، چرا که در آن صورت چنین کاری باعث رضای حضرت حق است. هربار که وضوی خود را تازه می کرد با خنده می گفت: این وضوی تازه نماز خواندن دارد و آنگاه دو رکعت نماز حاجت به جا می آورد. 🌸🌼☘️در برابر خداوند خاضع بود و بندگی می کرد و بزرگترین مشکلات را به راحتی پشت سر می گذاشت.
مرور كوتاهي بر 🔹اولين عمليات مستقل ارتش بعد از عمليات بدر، عمليات قادر بود که با فرماندهي سپهبد شهيد علي صياد شيرازي و يگان هاي ارتش و سپاه در منطقه اشنويه ، منطقه عملياتي اربيل و سيدکان عراق ،طرح ريزي شده بود و اين باردرتاريخ 24/4/66 با رمزمبارک «يا صاحب الزمان (عج)» در ساعت 2 بامداد و با اهداف تصرف ارتفاعات مهم و حساس منطقه ، قطع خطوط ارتباطي و تدارکاتي ضد انقلاب داخلي ، انهدام نيروهاي دشمن ، آزاد سازي بخشي ازخاک عراق ، نزديک شدن به راههاي اصلي و خطوط مواصلاتي دشمن درمنطقه آغاز شد و اين عمليات دردوماه و در 3 مرحله باعناوين قادر 1 ، 2 و 3 انجام گرفت. 🔹اگرچه قواي خودي موفق شدند در هر يک از مراحل اين عمليات هدف هايي راتامين کنند ،ليکن عواملي از جمله پاتک هاي دشمن موجب شد تا عمليات با عدم موفقيت مواجه شود و به انهدام دشمن اکتفا گردد . در اين عمليات چندين لشکر از جمله لشکر قدس گيلان با دو گردان زرهي و يک گردان ادوات شرکت فعال داشته و اين عمليات در تاريخ 18 شهريور 64 با اهداف بسيار خوبي به پايان رسيد. تصویر: در جمع رزمندگان نهاوندی عملیات قادر
✳️حافظان امنیت ✳️
. بسم رب الشهدا . با معرفت آن دم آخری لا اقل «رویت را برمیگرداندی» چه کاری بود آخر این چشم در چشم شدنت . حالا «با نگاه خیره ی جا مانده ات چه کنیم مرد؟» که هی میخراشدمان که هی مینوازدمان که هی میسوزاندمان . زخمی شده ایم بخدا دست نگاهت بد سنگین است خوش انصاف میماند ردش به روی صورت آن قَدَر نواخته ما را که ورد زبان مان شده شرمندگی . دیگر «دزد شده ایم» «از بس دزدیده ایم چشمان مان را» تا چشم در چشمت نشویم وصیت هایت کم نبود؟ که زیر بارشان کمرهایمان گرفت و زانوهایمان کم آورد نوبت رسیده به چشم هایمان که درد بگیرد؟ تا کی بچرخانیمشان که نگاه در نگاهت نشویم؟ . خدا خیرت بدهد اخوی «زیادی نگاهت به آسمان بود» سر به هوا بودنت کار دست مان داد کاش آن دم آخر حواست را کمی جمع میکردی و هنگام رفتن کوله ات را سلاحت را وصیت هایت را و « نگاهت را هم » می بردی با خودت که اینگونه ما آشنایان به حرف و غریبه ها به عمل را «شرمنده نکنند» و هی تنبلی هایمان را به رخ مان نکوبند . . پ ن : طبق معمول ای که همین اواخر نوشتم ش پ ن : ممنون از دوست عزیزی که این عکس رو برای این متن پیشنهاد کرد پ ن : اونجایی دزد شدیم دزدی دیدیم دزدی کردیم . که نگاه مون رو از نگاه شهدا دزدیدیم . #شهیدهمت #شهید_مصطفی_چمران#شهید_محمود_کاوه#حاج_حسین_خرازی#شهید_احمد_کاظمی#تهران#فکه#شهید_باکری