eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
71.2هزار عکس
12هزار ویدیو
183 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
"بسم الله الرحمن الرحیم" 🍃ایام اربعین سال ۹۴ بود که تصمیم گرفتیم با چندتا از رفقا راه بیفتیم سمت مرز تا برویم و خودمان را بندازیم توی اقیانوس خروشان امام حسین علیه السلام👣 🍃دو تا ماشین شدیم و زدیم به جاده من و جواد و سه نفر دیگه از بچه ها توی یک ماشین بودیم.اون سه نفر که تا راه افتادیم خوابیدند، ماندیم من و جواد. از همانجا تا خود مرز برای هم تعریف کردیم تا خوابمان نبرد و بتوانیم رانندگی کنیم🚘 🍃سالها بود جواد را میشناختم، با هم توی ستاد شهید بابانظر کار میکردیم، شهدا بود، آنقدر که هرکجا کار شهدا روی زمین می ماند و کسی نمیتوانست سختی آن کار را تحمل کند اصطلاحا او می رفت و زیر یک خم کار را می گرفت. 🍃آن شب هم کلی از خاطرات کارهایش گفت اما خیلی هم برایم درد دل کرد.کفری بود از اینکه خیلی تلاش کرده است تا برای دفاع از حرم برود حتی یک بار تا پای هم رفته اما از همانجا برش گردانده اند. می گفت من در حق اهل بیت کوتاهی کرده ام و نتوانسته ام کاری برای آنها بکنم، میخواهم بروم سوریه و حداقل کاری را که میشود انجام بدهم. 🍃از زیارت که برگشتیم، مدتی بعد کارهای اعزامش درست شد و رفت و دست آخر در آزادی نبل و الزهرا یک تیر و دو نشان کرد، هم مدال دفاع از حرم و خدمت به سلام الله علیهم را گرفت و هم به عشقش که و شهدا بودند رسید🕊 🍃حالا که فکر میکنم چقدر خوب است که انسان زندگی اش را مانند شهید جواد محمدی مفرد چیزهایی کند که پیوستن به آنها مایه سربلندی دنیا و آخرتش باشد♥️ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۶ اردیبهشت ۱٣۵۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۵ بهمن ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضا مشهد
‍ 🍃می‌گفت: اگر ادعای ی حضرت زهرا(س) رو دارم، باید از ناحیه سینه یا شهید بشم، اگه یکی از این دو نشونه رو نداشتم، بدونید نیستم، یه مرده‌ام مثل همه مرده های دیگه، فقط ادای شیعه ها رو در میارم همین. 🍃این اواخر، دست به دامن شدی، که برای شهادتت دعا کند و او گفت: دعا میکنم که شهید نشی، تو باید بمونی و بچه های مردم و سر و سامان بدی. ولی تو بی‌تاب و تشنه بودی، تشنه سعادت، بی‌تاب . 🍃این حرف ها سرت نمیشد، آدم نمی‌تواند دوری معشوق را تحمل کند و تو عاشق شده بودی، عاشق ، بیقرار بودی برای ... آرزو داشتی مانند مادر پر بکشی یا از ناحیه سینه یا پهلو... 🍃و چه خوب مادر تو را خرید، شدی شیعه واقعی حضرت مادر همانطور که میخواستی. بالاخره به معشوقت رسیدی، راستی مادر را دیدی... 🍃اگر دیدی سلام ما را هم برسان بگو که جا مانده ایم و بیقراریم... بگو که شفاعتمان را کند این 🌺 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱۳۷۷. سیستان 📅تاریخ انتشار : ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا تهران
‍ ☆به نام او☆ 🍃به گمانم که دریا، از ابتدا بدین سان آرام و زیبا نبود. نبود. آبی نبود. تلخ بود و پریشان. سیاه بود وآشفته. اما نگاه دل ربای سپهر که شیشه ی لغزان دیدگانش را نوازش داد، سیاهی اش شکست و آبی شد. عاشق شد. 🍃ما خستگان نیز همچو همان دریای سیاه گشته ایم، بی دل و دردمند. 🍃یارا! شده ایم یک نگاهت که آبی گردیم و عاشق. همچو دریا. همچو آنان که بِدیشان نگریستی و عاشق شدند. خالص شدند. همچو . 🍃او که مبارز و مجاهد بود. او که عاشق و خالص بود.او که از طریقت مبارزه اش، تنها آگه بود. او که عبد و بود، بی شایبه و فریب. او که خَلَت زمانه از دل رانده و سپهر را میهمان صحن دل کرده بود. 🍃یارا! ما را نیز چون او گردان. "اَللّهُمَّ اَخرِج حُبَّ الدُّنیا مِن قُلوبِنا" آری! همچو او و هزاران عاشق دیگر. ✍نویسنده : 🍂به مناسب سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳ آبان ۱۳۱۹ 📅تاریخ شهادت : ۲۸ اردیبهشت ۱۳۶۴ 📅 تاریخ انتشار: ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃شهدای گمنام زائران بسیاری دارند. هرکس که تیغ تنهایی به تنش بخورد و بغض صاحبخانه دلش باشد مهمان همیشگی شهدای گمنام است. اما هستند شهدایی همچون حاج شعبان که بر روی مزار نامشان هک شده اما در قلب و ذهن مردم اند. 🍃سرباز گمنام بود و هدفش تشکیل جامعه مهدوی برای آمدن هادی روزهای . برایش فرق نداشت ایران، آفریقا یا موصل. هرجا که پاگذاشت همه را و دلباخته خود کرد. مثل همان روز های جنگ که سربازان صدام کم کم با رفتار و اخلاق نیکوی او، شدند و برگشتند سوی حاج شعبان و دوستانش. 🍃حال در روزهایی که ندای از حرم عمه سادات شنیده شد حاج شعبان راهی شد و بازهم مثل روزهای جنگ همه مجذوب او شدند و کمی بعد که شهادت روزی اش شد عده ای فهمیدند حاج شعبان نصیری، هم رزم نبوده بلکه مسئول لشکر بوده است. همان روز که غسل کرد و موذن اذان ظهر شد و لحظاتی بعد به رسم در شعله های آتش سوخت. 🍃 نه دفتر و میز کاری داشت و نه قبول کرده بود درجه هایی را که باید روی دوشش میدرخشید. او مصداق یه سرباز واقعی برای بود و با شهادت اجر خدمت خالصانه اش را گرفت. 🍃چهل روز بعد از شهادتش موصل آزاد شد و دوستانش از او با نام موصل یاد کردند. جای حاج شعبان ها خالی است در روز های حیرانی و پر از مشکل این روزها. کاش بودند و بدون نشستن پشت میز و صندلی ، به فکر مردم و دردهایشان بودند... ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عراق، موصل 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃خسته ام شاید هم دلگیر، نمازم که دهن کجی می کند به اول وقت بودن را می خوانم. دفترم را می گشایم، صفحات ننوشته و سفید دفترم را تار می بینم. پلک می زنم و اشک هایم را می بینم که مثل همیشه قربانی بغض هایم شده اند. 🍃چند روز است هرچه به ذهنم التماس کردم تا چند خط در مورد پورابراهیمی روی دفتر به امانت بسپارد روزه سکوت گرفته. دلم به جایش افطار می کند با غم هایش. حال این منم و دلم که دردهایش را با صفحات دفتر و قلم سهیم می شود. 🍃آه شهید. شما که سینه سرخ های راه حسین بودید و علمداران زینب که عاقبتتان در کنار حرم ختم به خیر شد و پیکر زیبایتان با سربندهای و یا حسین دلهای به خواب غفلت رفته را لرزاند و کرد و شاید هم شهید... 🍃اما تکلیف امثال من که خود را به خواب زده اند و بیدار نمی شوند چه می شود. نفس کم آورده ام از دویدن های بدون پایان، زانوهایم زخمی است از فریب های شیطان که زمینم زد و پاهایم تاول زده در مسیرهایی که با رفتم و سنگ ریزه های ، سوغات روزهایی حیرانی ام شده. تشنه ی یک جرعه محبت پاک الهی ام و در کویر دنیا هرچه آب می بینم همه سراب است. 🍃شهید جان، تو را قسم به سالهایی که در تب شهادت سوختی و انتظار کشیدی، دستم را بگیر. این روزها به زور می گذرد. خودم را گم کرده ام و منِ حیران، کم آورده ام.... ✨ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ فروردین ۱٣۵۰ 📅تاریخ شهادت : ٢٢ خرداد ۱٣٩۵ 📅تاریخ انتشار : ٢۱ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : حومه حلب_سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای گیلان_رشت
🍃حقا که خوش گفت سید شهیدان اهل قلم:« اگر خداوند متاع وجودت را خریدنی یابد در هر کجا که باشی تورا با شهادت برمیگزیند» 🍃شهادت در سوریه قسمتت نبود با اینکه بارها از کودک هشت ماهه ات دل بریدی و رفتی ... حتی وقتی جانت را پیشکش کردی و اطراف با مسلحین میجنگیدی... سرنوشت تو به ختم میشد اما نه در سوریه بلکه جایی در نزدیکی مرز مهران نزد اباعبدلله(ع).... 🍃دل شکسته ات را بردی و چشم هایت با التماس هایی از جنس شهادتت را از امام حسین خواست و همان جا بود که حسینِ فاطمه(س) نوای یاری طلبی را برای مهدیِ غریبِ زمان سرداد و تو لبیک گفتی دعوت اربابِ بی کفن را ... 🍃محجوبیت و مظلومیت چشم هایت هم که دیگر خودش داستانی صدساله دارد ؛ از همان هایی که باید شب هارا تا صبح بنشینی و به این فکر کنی که مگر میشود بنده ای اینگونه خود را به سان خالقش کند ؟ 🍃مگر میشود اینگونه شد که در جنگ با مسلحین در مرز مهران شهادت را یافت؟! حال تو با گرفتن دست های آرام گرفتی و پدرت با شنیدن سخنان سیدخراسانی زمانی که به ایشان گفت سخت است برایم که جا مانده ام و پسرم معنا کرده آیه ی را ؛ آن هنگام بود که جانشین مهدیِ صاحب زمان با همان لبخند دلنشینش فرمود که صبر و تحمل شما نیز خود درجه ای والا نزد خدای بلندمرتبه دارد .... 🍃اما ما چه کنیم که جز گناه چیزی به درگاهش نیاوردیم ؟! چشم به مهر و محبت شما دوخته ایم و یقین داریم شما محال است دست کسی را خالی بگذارید .... ایها الشهید ؛ ادرکنی ✍نویسنده : به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۲۴ تیر ۱۳۶۷ 📅تاریخ شهادت: ۲۳ خرداد ۱۳۹۳ 📅تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : مهران 🥀مزار: بهشت زهرا
دوستش می‌گفت: حضرت آقا که فرمودند ، فردا محمدحسین گوشیشو عوض کرد و یه گوشی ایرانی گرفت... محمدحسین عادت داشت موقع سینه زنی رو در بیاره، شور می‌گرفت تو هیئت، می‌گفت برا امام حسین کم نذارین،. که فرمودند ؛ محمد حسین دیگه این کار رو ... روز که بچه‌ها چراغارو خاموش کردن تا روضه بخونن چراغ رو روشن کرد و گفت: حضرت آقا گفتن با شادی اهل بیت شاد باشید با ناراحتیشون ناراحت. کی گفته ما حسینیم؟ کاملا هم آدمای عاقل هستیم عاقلانه حسینیم... به قول خودش نمی‌ذاشت حرف آقا بشه. بلافاصله اطاعت می‌کرد. توی جلسات مبنای حرفاش فرمایشات حضرت آقا بود. رو کار حساس بود پای کار بود، رو در نظر می‌گرفت و می‌ریخت و اعضا براش اولویت داشت ✍ پ.ن: سردار سلیمانی: عمار (شهید محمد خانی) برای من مثل بود
کاش... خنثی کردن نفس را هم یادمان می دادید... می گویند: « آنجا که نفس مغلوب باشد می شویم عاشق که شدی می شوی... 💚
کاش... خنثی کردن نفس را هم یادمان می دادید... می گویند: « آنجا که نفس مغلوب باشد می شویم عاشق که شدی می شوی... 💚
🔸بُرش‌هایی از زندگی شهید حجت‌الله رحیمی 🌼 |روز تولد امام‌زمان عج بدنیا اومد و اسمش رو گذاشتیم حجت‌الله. بزرگ که شد مداحی هم می‌کرد. می‌گفت: چون روز تولد آقا بدنیا اومدم و مداح شدم، کاش اسمم رو مهدی میذاشتین... دانشجوی رشته‌ی کامپیوتر بود و ۶ روز مونده به جشن‌ تولدِ ۲۲ سالگی‌اش شهید شد... 🌼 |عاشقِ شهادت بود و مدام می‌گفت: دعا کنید شهید بشم... حتی وقتی بهش پیشنهاد ازدواج دادم، گفت: مامان! من که شهید میشم، دیگه زن بگیرم برا چی؟! ... اتاقش رو کرده بود پُر از عکس شهدا، سر درش هم نوشته بود: شهید حجت‌ رحیمی... 🌼 |رفیقاش بهش می‌گفتند شهید همتِ نسل سوم... خودشم می‌خندید و می‌گفت: مامان! من شبیه شهید همت هستم.‌.. یه روز بعد از سالگردِ شهادت شهید همت هم به شهادت رسید. حاج‌ابراهیم همت ۱۷ اسفند؛ حجت‌الله ۱۸ اسفند... 🌼 |ساعت ۸ صبح ۱۸ اسفند سال ۹۰؛ جلوی پادگان دژ خرمشهر، توی لباسِ خادمی شهدا داشت اتوبوس‌های راهیان‌نور رو راهنمایی می‌کرد برا رفتن به سمت یادمان اروند، که اتوبوسی بهش می‌خوره و از روی پیکرش رد میشه‌‌. پهلوش شکست مثل مادرش حضرت زهرا (س) و به آرزوش که شهادت بود، رسید..‌ 🌼 |شب جمعه‌ای بعد از اینکه توی دعای کمیل خیلی بی‌تابی کردم، حجت‌الله به خوابم اومد. خندید و گفت: مادر! چرا ناراحتید؟ خداوند به وعده‌اش عمل کرد. مادر! خداوند پرونده‌ی شهادت من رو سال ۶۵ امضا کرده.... بعد از این خواب دیگه آروم و سبک شده بودم...