هر چه دیدند
ما رَأیتُ إلّا جَمیلا بود
چون هدف خدا بود
فقط خدا ....
#وداع
#زنان_زینبی
#مادران_شهدا
#امان_از_دل_زینب
هر چه دیدند
ما رَأیتُ إلّا جَمیلا بود
چون هدف خدا بود
فقط خدا ....
#وداع
#زنان_زینبی
#مادران_شهدا
#امان_از_دل_زینب
🌴 #سید_با_صفا
🌷 #شهید_سید_عبدالله_کهندل
▫️ شهادت : شهریورماه 1366 - سردشت(بلفت)
⚪️ #سید_عبدالله رو از#اردوگاه_قلاجه میشناسم
داشتم از کنار یکی از چادرها رد می شدم
دیدم یه صدای ناله میاد . توجه ام جلب شد، دنبال صدا رفتم و درب چادر رو بالا زدم دیدم یکی داخل چادر خوابیده و یک #گوشی_واکمن به گوششه و با لب های بسته و با تکان دادن دماغش از خودش صدا در میاره و از گوشه های پلک های بسته اش قطره های اشک سرازیره.💦
اول خیال کردم خودش رو به خواب زده .
یکی دوبار دستم رو مقابل صورتش تکون دادم که شاید پلکهاش حرکت کنه اما عکس العملی نشون نداد.
خواب خواب بود.
کنجکاو شدم که با واکمن داره چی گوش میده. گوشی رو از گوشش آروم برداشتم . دیدم صدای ناله اش بند اومد. گوشی رو در گوشم گذاشتم . صدای #قرائت_قرآن با لحن حزینی بود که تا اون روز نشنیده بودم. ضبطش رو خاموش کردم و گوشیش رو کنارش گذاشتم و پرده چادر رو انداختم و رفتم.
بعد از نماز ظهر و عصر در برگشت از #حسینیه اون رو کنار کشیدم و سر صحبت رو باز کردم و بهش گفتم راضی باش من خواب بودی اومدم خلوتت رو به هم زدم
از اون به بعد گاهی واکمنش رو به من می داد تا اون قرآن رو گوش بدم
#سید_عبدالله یه خورده زبونش می گرفت.
بعضی وقت ها از شدت علاقه ای که به من پیدا کرده بود می گفت:
برادر جعفر؟؟؟
من توی گردان با همه دوستم اما فقط با تو رفیقم.
من هم سر به سرش می گذاشتم و می گفتم : سیدجان .. رفیق یه دونه ر داره نه چند تا ررررررررررررررر😊
#عملیات_کربلای_2 هم با تیم ما اومد عملیات و توی مسیر برگشت از شدت خستگی غش کرد و کلی ما رو معطل کرد.
#بچه_های_تخریب توی #سردشت مستقر بودند و مقابل دشمن رو #مین_گذاری می کردند.
یه شب توی سنگر بحث #شهادت شد و هر کسی یه چیزی می گفت..
#سید_عبدالله گفت توی #تخریب شهادت سراغ من نمیاد تصمیم گرفتم از گردان برم به یه گردان رزمی.
چند وقت بعد هم تسویه گرفت و از تخریب رفت
یه روز صبح رفته بودم قاطر بگیرم. نزدیک تدارکات لشگر10 دیدمش. با هم روبوسی کردیم.
گفتم #سید_عبدالله برگشتی؟؟
گفت آره اومدم گردان کمیل لشگر27. سراغ همه بچه ها رو گرفت و از هم جدا شدیم
چند روز بعد تازه از شناسایی برگشته بودم که یکی از بچه ها گفت : #سید_عبدالله_شهید شده.
و یادم میاد شنیدم که گفتند وقتی با آمبولانس عقبش می بردند چندین بار روح از بدنش جدا شده باز یرگشته و توی آمبولانس بلند شده و نشسته بود.
#سید_عبدالله_کهندل به آرزوش رسید و ما موندیم و حالا حالا ها آرزو می کنیم:
به هرکس قسمتی دادی خدایا
شهادت قسمت ما می شد ایکاش🤲
✍️ راوی : جعفرطهماسبی
هر چه دیدند
ما رَأیتُ إلّا جَمیلا بود
چون هدف خدا بود
فقط خدا ....
#وداع
#زنان_زینبی
#مادران_شهدا
#امان_از_دل_زینب
مرا ببر
آنجا که
بودنت
تمام نمیشود...
#وداع
#رفاقت
#فرمانده
#لشکر۴۱_ثارالله
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی در آغوش یک رزمنده
عکس پیش رو در تهران به ثبت رسیده
سال ۱۳۶۴ که روز اعزام رزمندگان است
و حال و هوای دگرگون دو رفیق را نشان
میدهد که ممکن است دیدار بعدیشان
به قیامت افتاده باشد....
عکاس: سیاوش حبیبالهی
#وداع
#نوجوانان
#اعزام_به_جبهه
اگر همسرانِ جوانی که شوهرانشان
به میدانهای نبرد رفته بودند
زبان به شکوه باز میکردند
بابِ شهادت بسته میشد...
"امامخامنهای"
#وداع
#همسر_شهید
#محمدرضا_اسماعیلزاده
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذا الْقَلیل القُرْبانَ
او مثالِ همان زینب کربلاست
زینبی که صبور بود و شکور ...
#وداع
#زنان_زینبی
#مادران_شهدا
#لشکر۵_نصر_خراسان
#شهید_سیدمحسن_حسنی
💢 و چقدر #سخت بود
آن #وداع آخر ...چه حین رفتن به میدان
و چه زمان آمدن پیکرش...
.
📷 وداع مادرانه_سردار شهید ابوالحسن محمدزاده ( از محمودآباد) جانشین گردان پیاده عاشورا از لشکر ویژه ۲۵ کربلا_ ت شهادت : ۴ دی ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۴🌊
.
#مادران_شهدا
#دفاع_مقدس
در مکتب بانوی صبر ؛
زینبیان همیشه صبورانه نظاره میکنند
و شعار ما رأیت إلا جمیلا سر میدهند..!
📸 همسر شهیدِ بیسر "جلال کاوند"
دست همسرش را در دست گرفته
با او وداع میکند.!
#وداع
#زنان_زینبی
#شهید_جلال_کاوند
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
فلسفه قربان
سر بریدن نیست
دل بریدن است ؛
دل بریدن از هر آنچه که
به آن تعلق داریم ...
#وداع
#عید_قربان
#اعزام_به_جبهه