روزهایمان
برای دیدنتان
ڪوتــــاه بود ؛
خدا ڪند شب یلدا
بہ شمــــــا برسیم ...
#مردان_بی_ادعا
#یلدا_با_شهدا 🍉
🕊🕊
شبِ فراق تان ،
هر شب که هست
یلدایی ست ...
#یلدا_با_شهدا 🍉
#رزمندگان_لشکر۳۱عاشورا
#پادگان_شهیدباکری_دزفول۱۳۶۳
💠
با خندہ ات ،
انار ترک میخورد بخند
يلدا بكن تمامیِ ايام سال را ...
#انار_خوری_فرمانده
#شهید_احمد_کاظمی
#یلدا_با_شهدا
💠
یلدا ؛
دوست داشتنِ توست
همانقدر طولانی و همانقدر
تمام نشدنی . . .
#یلدا_با_شهدا 🍉
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا
روزهایمان
برای دیدنتان
ڪوتــاه بود ؛
خدا ڪند شب یلدا
بہ شمــا برسیم ...
#مردان_بی_ادعا
#یلدا_با_شهدا
چقدر حسِ نشستن
در کنارتان خوب است
خدا برایِ دل من ، شما را نگه دارد ......
#مردان_بی_ادعـا
#یلدا_با_شهـدا 🍉
روزهایمان
برای دیدنتان
ڪوتــــاه بود ؛
خدا ڪند شب یلدا
بہ شمــــــا برسیم ...
#مردان_بی_ادعا
#یلدا_با_شهدا 🍉
🕊
همتی به بلنــدای شبِ یلدا داشتند
آنان که بیادعا بودند ...
#مردان_بی_ادعـا
#یلدا_با_شهـدا 🍉
روزهایمان
برای دیدنتان
ڪوتــــاه بود ؛
خدا ڪند شب یلدا
بہ شمــــــا برسیم ...
#مردان_بی_ادعا
#یلدا_با_شهدا 🍉
تَرَک دارد دلم
همچون انارِ آخر پاییز
همه شبهای دلتنگی
بدون تو شب یلداست ...
آبادان سال ۱۳۶۱
مزار «شهید مصطفی برفی»
عکاس: مهرزاد ارشدی
#یلدا_با_شهدا
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#یاد_شهدا_باصلوات
هندوانهی شب یلدا
به شرطِ صلوات
بر مُحمّد و آل مُحمّدﷺ...
#یلدا_با_شهدا 🍉
#زندگی_در_جنگ
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدﷺ
روزهایمان
برای دیدنتان
کوتاه بود ؛
خدا کند شب یلدا
به شما برسیم ...
#یلدا_با_شهدا 🍉
#دفاع_مقدس
#شب_یلدا_در_جبهه
منطقه دهلران–دشت عباسآباد بودیم. از آنجایی که در نجاری مهارت داشتم دو و سه شب مانده به شب یلدا، جعبههای مهمات که قابل استفاده نبود، برمیداشتم و از آن کرسی درست میکردم. پتوهای رزمندگان را نیز با سوزن به هم میدوختیم تا بصورت لحاف کرسی روی کرسی بیندازیم. ذغال را هم طی روز درست میکردیم تا روشنایی آن در تیر رأس دشمن نباشد و سپس برای شب استفاده میکردیم.
یک هفته قبل از شب یلدا، مسئول تدارکات بستههای آجیل شامل پسته ، بادام و گردو .. را بین رزمندهها توزیع میکرد تا در شب یلدا از آن استفاده کنند.
از آنجاییکه ارشد گروهان بودم، رزمندهها به غیر از نگهبانان پست، به سنگر ما میآمدند و همه دور کرسی مینشستند البته فضای سنگر کوچک بود، اما به سختی خودشان را جا میدادند. فانوس را روی کرسی میگذاشتیم تا نور آن سنگر را روشن کند، سپس آجیل ها را روی کرسی میگذاشتیم و همه با هم مشغول خوردن میشدیم.
در شب یلدا، رزمندگان که سنشان بالا بود خاطره تعریف میکردند و همچنین دیگر رزمندگان جُک و طنز میگفتند، با یکدیگر میخندیدند و شب یلدا را در فضای شادی به اتمام میرساندند.
نصف شب رزمندههایی که نوبت پستشان شده بود از سنگر خارج میشدند و رزمندههایی که پست نگهبانیشان به اتمام میرسید به سنگر میآمدند، لذا تا نماز صبح در کنار هم لحظات خوشی را با یکدیگر میگذراندند.
راوی: جانباز سید مرتضی فاضلی
#خاطره
#یلدا_با_شهدا
#مردان_بی_ادعا
#رزمندگان_قزوین
#دفاع_مقدس