#احکام_رمضان | کسی که چند روز از ماه مبارک را در حالت بیهوشی به سر برده، بعد از بههوش آمدن و بهبودی، تکلیفش چیست؟
#خاطرات_شـهید
سر قبر #شهید_تورجی_زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو
من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید...
اما دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم پس دعا کن تا به خواستهام برسم...
#شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست...
#شهید_مسلم_خیزاب🌷
راوی : #همسر_شهید
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
#سیــره_شهدا
💢پدافند جزایر مجنون در اختیار لشکر 19 فجر بود. خط سخت و پیچیده ای بود. روزی نبود که در این خط ما مجروح یا شهید نداشته باشیم. آنقدر خط حساس بود که نمی شد راست و مستقیم در آن قدم زد و خمپاره و گلوله ای به سمتت نیاید.
💢بچه های اطلاعات هم در جزیره چند سنگر کمین داشتند که حرکات عراقی ها را زیر نظر داشتند. یک شب نوبت من بود به کمین بروم. در مسیر رفتن به سنگر کمین، صدای تیشه شنیدم!😳
باتعجب به سمت صدا رفتم، صدا از درون یک کانال بود که مشخص بود تازه حفر شده است. داخل کانال سرک کشیدم. دیدم آقا منصور در انتهای کانال نشسته است، پای مصنوعی اش را به دیواره تکیه داده، و با تیشه به دیواره کانال می کوبد تا طول کانال را زیاد کند.
کانالی که اگر حفر می شد، بسیار در کم کردن، تلفات ما در این خط مؤثر بود.
خدا قوتی به آقا منصور گفتم و رفتم به سمت کمین.
دم صبح بود که کارم تمام شد و برگشتم. هنوز صدای تیشه می آمد.
رفتم به سمت کانال. دیدم منصور هنوز دارد تیشه می زند. رفتم کنارش.
عرق از سر و رویش می چکید و صورتش گُر گرفته بود.
گفتم: منصور تو را خدا بسه، یکم استراحت کن، یکم بخواب!
لبخند روی صورتش نشست.
گفت: اِنقدر توی قبر بخوابم که کمرم خشک بشه، التماس کنم یکی بیاد بچرخونتم!😔
نفسی تازه کرد و گفت: آقا جلیل بذار تا وقت هست و نفسی هست، به اسلام و به کشورم #خدمت کنم...
چیزی نمی توانستم بگویم. تیشه اش را در دست چرخاند و دوباره شروع کرد به کندن کانال....
#سردار شهید حاج منصور خادم صادق
#شهدای فارس
🍃🌷🍃🌷
22.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای شهید ۱۵ سالهای که میخواست به وقت شهادتش خوشبو و معطر به محضر سیدالشهدا برسد.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات🌹
🛑
گفت: راستی جبهه چطور بود؟
گفتم : تا منظورت چه باشد .🙃
گفت: مثل حالا رقابت بود؟🤔
گفتم : آری.
گفت : در چی؟ 😳
گفتم :در خواندن نماز شب.😊
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آری.
گفت: در چی؟ 😮
گفتم: در توفیق شهادت.😇
گفت: جرزنی بود؟ 😳
گفتم: آری.
گفت: برا چی؟
گفتم: برای شرکت در عملیات .😭
گفت: بخور بخور بود؟😏
گفتم: آری .☺
گفت: چی میخوردید؟ 😏
گفتم: تیر و ترکش 🔫
گفت: پنهان کاری بود ؟
گفتم: آری .
گفت: در چی ؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری .
گفت: چه پستی؟؟ 🤔
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .💂
گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙
گفتم: آری .
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل .
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫
گفتم: آری .
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ 😏
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠
گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧
گفتم: آری ...
گفت: کجا؟
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟
گفتم: آری .
گفت: کجا؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟ 🙄
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت؟😏
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه .😞
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😏😏 گفتم: آری
خندید و گفت: با چی؟
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان😭😔
سکوت کرد و چیزی نگفت...
#جانباز_شیمیایی
🌹ياد و خاطره رزمندگان بی نام و بی ادعای دفاع مقدس گرامي باد.
🌸 فرازی از وصیت نامه🌸
به نام خداوندی که اول می بخشد و بعد مهربان است
ضمن این که می بخشد مهربان هم هست
◾️ زیر بار ظلم نروید چون اول خود شما ضرر میکنید. چون اگر شما مظلوم واقع نمیشدید ظالم ظلم نمی کرد
◾️مسجد،نماز جمعه وجماعت،مخصوصا نماز اول وقت،قرائت قرآن کریم با معنی هرروز را ترک نکنید،
با جماعت باشید که دست خدا با جماعت است.
◾️شفاعت شهدا شامل حال کسانی که پیرو ولایت نیستند نمیشود
هرچند اقوام نزدیک باشند...
#شهیدمدافع_حرم_آزادخشنود کوهجانی
#اﻳﺎﻡشهادت🕊
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_اﺳﺘﺎﻥ_ﻓﺎﺭﺱ
🌹🍃🌷🌱🌹
ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ
***
#رسم_خوبان
🔰ابوذر در مجلسی که احساس میکرد احتمال گناه وجود دارد شرکت نمیکرد. مثلاً به خانهای که در آن ماهواره بود نمیرفت. یا غالباً به عروسیها نمیرفت و فامیل هم فهمیده بودند که نباید به او کارت دعوت به عروسی بدهند!
🔰در مجلسی که غیبت میشد، به فراخور شرایط طرف صحبتکننده، سعی میکرد موضوع بحث را عوض کند یا رک و راست درخواست میکرد غیبت را کنار بگذارند.
🔰 خانه برادرم کنار مسجد جامع صحرارود است.خادم مسجد میگفت «ابوذر خیلی وقتها نیمه شبها برای راز و نیاز و نمازش به مسجد میرفت و برای اینکه من از این رفت و آمدها ناراحت و معذب نشوم، درخواست کرده بود کلیدی یدکی به او بدهم. به شرطی پذیرفتم که هدیهای به من بدهد. او هم انگشترش را به من داد.» این خادم مسجد هنوز انگشتر برادرم را به عنوان یادگاری از یک شهید در دست دارد.
✍به روایت برادرشهید
#شهید_ابوذر_غواصی🌷
#شهدای_فارس
#سالروز_شهادت
🌷🍃🌷
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید