eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.8هزار عکس
15.4هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
طی عملیات در منطقه ، پیکر دو پیدا شد، یکی از این نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود. معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است. اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود. خوب، داشتند، پلاک‌ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آن‌ها با هم پلاک گرفته‌اند. معمولاً این‌ها که با هم خیلی بودند، با هم می‌رفتند پلاک می‌گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است. پدری سر پسر را به دامن گرفته است. موسوی پدر و پسر است، اهل روستای باقر تنگه . " شنیده‌ام عاشقا مخلصو و بی‌ریا  بودن؛ من هنوزم نفهمیدم که شهدا کیا بودن؛ همیشه سرگرم دم یا مدد بودن؛ نشون دادن که راههای آسمونو بلد بودن؛ کبوترای رویاییِه آسمون بودن؛ تمومشون مصداقی از وسابقون بودن؛ مُقربون بودن؛ ای دل، ای دل، امون از دست دنیا، ای دل،ای دل، کجا رفتن شهیدا "
گفت: چرا آنقدر از شهدا می گویی..!؟ مگه این شهدا کی هستن..؟ گفتم: این شهدا امامزادگان عشق اند بر روی زمین..! فکرش را بکن روزی جوان هایی دست از دنیا و زیبایی های ظاهر فریبش کشیدند و رفتند و جان دادند تا بمانیم.. نمی دانم آن روزها شاید اصلا نبودی یا شاید کودکی چند ساله بودی .. هر چه هست یادت نمی آید که دشمن گفته بود سه روزه به تهران خواهد رسید و کل کشور را تصریف خواهد کرد..! اما رزمندگان ما ۸ سال با دشمن متجاوز جنگبدند و او را از مرزهای سرزمینی ایران عقب راندند!! اینها همه بخاطر ایستادگی همان هایی بود که میپرسی: کی هستن!؟ میدانی راستش توصیف شهید در کلمات نمی گنجد.. شهید عاشق است...آنقدر خدایش را دوست دارد که اگر رضای محبوب را در دادن جان ببیند جان را نیز فدا میکند .. تا آنجا که حتی اثری از آن در این کره خاکی باقی نماند! روی قبرهایشان را بنگر .. شهیدگمنام ...۱۳ ساله ...۱۵ ساله...۱۸ ساله.‌‌‌‌..۲۰ ساله...و.. آدم سن و سال هایشان را که میبیند از خودش شرمنده میشود! گفت: چرا انقدر پول خرج می کنید تا برید راهیان_نور.. مگر این خاک ها چه دارند؟ _گفتم: باید بیایی و تا ببینی چگونه بی اختیار دلت را جا می گذاری و برمی گردی ... اینجا قدمگاه_شهداست همان مردان عاشق که نامشان تا ابد در تاریخ می درخشد! روی خاک هایش که قدم می گذاری بدان اینها فقط خاک نیستند گوشت و پوست استخوان شهدایند .. این خاک مقدس است به وجود مردان خدایی ..پس کفش هایت را در بیاور ..دلت را دست شهدا بده ..بگذار باقی راه را خودشان نشانت می دهند...
💢شهـدای حادثه تروریـستی شـاهچـراغ محمدرضا دو هفته قبل از وقوع تروریستی حرم حضرت شاهچراغ، نیت کرده بود که هر چهارشنبه هنگام غروب، به قصد زیارت به حرم مشرف شده و نماز مغرب و عشا را به جماعت ادا کند و در جلسات و مراسمات مذهبی که در مقدس برگزار می‌شود شرکت نماید. او به قصد ادای نیت خود، در دومین حضورش، توسط داعش ملعون در حمله تروریستی به حرم، به لقاءالله شتافت. پیکر مطهر این شهید بزرگوار نیز همانند دیگر شهدای حادثه‌ی حضرت شاهچراغ علیه‌السلام، بر دستان مردم شهرهای مقدس مشهد و شیراز تشییع شد و به همراه ۵ شهید دیگر در صحن مطهر، در جوار حضرت احمد بن موسی و برادر بزرگوارشان حضرت سید میرمحمد علیهم السلام آرام گرفت. . . ایـنجابیــت‌الشهــداســت
✍ گفت میخواهم عربی یاد بگیرم!! کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. 🤔 پیشنهاد مباحثه به یکی از آشنایان عراقی را داده بود👥. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند. محمد مهدی با یک تیر دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم"✔️ آنچنان تسلطی بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی خاطرات برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد...😔 در اتاق کارش سلام بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه نویسی کرده بود📝. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست.👊 به همه گفته بود☝️ باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تامردم به زحمتِ تشییع نیفتند😔 درست مثل ابراهیم هادی که آرزوی گمنامی داشت.😔 انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است...😭 📚کتاب بی آشیان حجت الاسلام شهید مدافع حرم🌹 به روایت پدر 🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀 حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا محمد مهدی در آن محاصره ، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. 😭 مثل ابراهیم، او هم فرمانده نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که شهدا زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید سعادت است.✨ شاید خودش را برده بود به سال ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل.😭 با خودش گفت مگر عاشق ابراهیم نبودی؟ مگر نمی خواستی مثل او باشی⁉️ امروز همان روزی است که سالهاست منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل 😭 تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان.😔 او ماند و معبری زد از بصر الحریر به کانال کمیل🕊 🌹 #شهدا #حضور #نوجوان #پسر
🚩 🌸 ☘ ⚘ دوم خرداد ۱۳۶۱ سالروز شهادت سردار کم نظیر سپاه اسلام فرمانده دلاور و سلحشور از 🌹 ═══°✦ ❃ ✦°═══ ولادت: ۱۳۳۸ - تهران ادامه تحصیل تا مقطع سوم دبیرستان ترک تحصیل به علت فوت پدر و مشغول به کار در کارخانه‌ی چای مجدداً ادامه تحصیل در بحبوحه‌ی انقلاب پیوستن به نهاد مقدّس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خدمت در حفاظت فرودگاه مهرآباد عزیمت به جبهه غرب با آغاز جنگ و توفیق همرزمی با سرداران ، و و...در ارتفاعات انتقال به قبل از عملیات الی‌بیت‌المقدس انتصاب به فرماندهی گردان میثم به دستور سردار : دوم خرداد ۱۳۶۱ ، در آستانه‌ی آزادسازی خرمشهر. بارها زخمی شد. در یکی از عملیات‌های بازی‌دراز به شدت مجروح شد. به خیال اینکه شهید شده است، وی را همراه پیکرهای شهدا به عقب انتقال دادند. در روز اول عملیات الی‌بیت‌المقدس هم همین اتفاق افتاد. حتی محسن خالقی پشت بیسیم به خبر شهادت عباس را اعلام می‌کند؛ امّا در تقدیر وی چنین انگاشته بودند که او در آستانه‌ی ورود به خرمشهر شهد شیرین شهادت را نوش‌جان کند. چه اینکه پس از بهبودی نسبی مجدداً به خط مقدم بازگشت و در مرحله‌ی سوم عملیات به جمع یاران شهید خود پیوست. آرامگاه ایشان در گلزار شهدای ، قطعه ۲۶ - ردیف ۴۴ - شماره ۴۳ قرار دارد. 🌺💠🌺
در عملیات مرصاد بدست منافقین اسیر شد بعد زنده زنده پوست صورتشو کندن و سوزوندن ولی خیانت نکرد... یادمون باشه در این آشفته بازار خیانت ، الگوی زندگی ، شهدا هستن نه برخی از مسئولین خائن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅─────────┅╮ ╰┅─────────┅╯
در دوران جنگ یک وقتی همسفر شدیم با جانشین فرمانده لشکر 31عاشورا، از ایشان سئوال کردم: چه شد که از مناطق مختلف خوزستان، و شمال آن را جهت مقر لشکر انتخاب کردید؟ با توجه به اینکه از ها دورتر شده اید و تدارکات شما مشکل تر می شود. ایشان گفت: زمانی که ما می خواستیم مقر لشکر را پیدا بکنیم. از اهواز شروع به گشتن نمودیم و مناطق مختلف را زیر پا گذاشتیم. ولی مورد موافقت شهید باکری قرار نمی گرفت! تا اینکه از اهواز به طرف شمال خوزستان راهی شدیم. و به شوش رسیدیم. ولی در شوش نیز جایی را پیدا نکردیم و به دزفول آمدیم... 💠در نهایت این مقر فعلی را پیدا کردیم و ایشان این محل را تایید کرد و گفت: اگر سپاه دزفول این مکان را به ما تحویل بدهد بسیار خوب خواهد شد. از شهید مهدی باکری سئوال کردم: چرا این محل را انتخاب کردید و چرا دزفول؟ ایشان گفت: من چیزی از این شهر می دانم که شما نمی دانید. من آن موقع نفهمیدم که منظور ایشان چه بود تا اینکه زمانی رسید که عراق مقر لشکر را بمباران کردند و شرایط بسیار بدی در پادگان بوجود آمد. عده ای به شهادت رسیده و تعدادی مجروح و بسیاری نیز شوکه شده بودند. واقعا اوضاع از دست ما خارج شد. در همین بین، با کمال تعجب دیدیم. تعداد زیادی وانت بار و ماشین های شخصی و موتور سیکلت از شهر برای کمک رسانی به آمدند و تا ما بخواهیم خودمان را سامان بدهیم مردم دزفول تمام و مجروحین را به بیمارستان افشار منتقل کردند. بعد از اینکه اوضاع را آرام کردیم به همراه تعدادی از نیروها سریع خودمان را به بیمارستان رسانده تا اگر احتیاج به اهداء خون باشد بتوانیم کمک بکنیم. 💠در بیمارستان با صحنه ها ی بسیار عجیبی مواجه شدیم. صف تویلی از مردم دزفول، درب بیمارستان ایستاده و آماده ی اهداء خون بودند و انتظار می کشیدند تا هرچه سریعتر خون بدهند. به همین خاطر و با توجه به ازدحام جمعیت، نیروها را که از بمباران شوکه شده بودند به لشکر بازگرداندیم. سالن بیمارستان و حتی حیاط، مملو بود از مجروحین، و هر مجروحی که روی زمین قرار داشت مردان و زنانی در کنار و بالای سر آنها و مواظب آنها بودند و می دیدم سرم در دست داشته و بالای سر آنها ایستاده بودند. با چشم خود می دیدم که تعدادی از آنها سر مجروحین را بر دامن گذاشته و با کمال ملاطفت آن ها را نوازش می کردند. با دیدن این صحنه ها یاد صحبت شهید باکری افتادم که می گفت: من چیزی از این مردم دزفول می دانم که شما نمی دانید و بعدها می فهمید که ها چه مردمانی هستند. : بهرام صالحی 🍁برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهر نمونه دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی🍁
وقت سفارش تلنگرِ شهید: بی‌نمازها از شفاعت محرومند! یکی از آشنایان، خوابِ شهیـد احمد پلارک رو دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد ، شهید پلارک بهش‌گفت: "من نمی‌تونم شما رو شفاعت کنم... فقط وقتی می‌تونم شما رو شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبان‌تان را نگه دارید ، در غیر این صورت هیچ‌کاری از من بر نمیاد..." 🕊
🗯برادران و خواهرانی که از بیت المال سو استفاده میکنید!!در هر سمت و مسئولیتی که هستید با دیدن این عکس چه حسی بهتون دست میده؟ 😭🌹
👌 دوستانم همه نابند ، طلا سیری چند؟ درد از همه شان دور، بلا سیری چند؟ بی گل روی عزیزان، نفسم می گیرد بی حضور رفقا ، صلح و صفا سیری چند؟
وصیت شهیدان حجاب است خواهر من..