eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.3هزار عکس
15.1هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
. شهر را به ما سپردند! و رفتند... . از شهر چیزی باقی نمانده!! برگردید... مقاومت کار ما نیست... خانه به خانه! نفر به نفر! در حال ! . برگردید! دست را بگیرید... . آی شهدا با فراموشی درس شما؛ تخریبچی شدیم! می کنیم دل را با وسوسه های شیطان! پشت ... . . و پس لرزه های این انفجار؛ می لرزاند مهدی فاطمه سلام الله علیها را... . ! مقاومت کار ما نیست؛ آقا دارد! بس که ما داریم... . برگردید؛ آقا ...
نشد یک لحظه از یادت جدا زهی آفرین مرحبا فرزندان شهید مدافع حرم
هــزار قصــه نــوشتیـم بــر صحیفـه ی هنـوز تـو عنـوانِ سرمقالـه ی ماست
هــزار قصــه نــوشتیـم بــر صحیفـه ی #دل هنـوز #عشـق تـو عنـوانِ سرمقالـه ی ماست
دریای چشمانت چه زیباست آنجا که باید به زد همین جاست
🌸🌼🌺🍀🍀🌸🌼🌺 ؛فرصتی است برای رسوایی های عاشق وآگاهی مردم از خوبی های خوبانی که . ╲\╭┓ ╭🌸 🕊 ┗╯\╲
مے‌گفت دلگیـر نباش ، دلـت ڪھ گیر باشه رهـا نمیشے ... خـدا بندھ هاشو با اون چیزی ڪھ بھش بستـن آزمایش مے‌ڪنه ... ❤️🍃
✨ این نگاه ِ #نافذ ، یعنی : #دل نبند ...💔 #دنیا جای ماندن نیست ... نیست ممکن هرکه مجنون شد دگر عاقل شود! شهیـ💔ـد محمّدابراهیم همّت
چه تفاهمی داریم ما, تو کَندی,من ! ارسالی:مادر شهید
💠احمد نذر امام هشتم 🔹 احمد نذر امام هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بود. چهار پسر بدنیا آورد ولی هیچ کدام زنده نماندند 🔸تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و امام رضا(ع)، احمد را به ما هدیه کرد. این بار احمد ماندنی شد؛ احمد به قدری بود که مثال زدنی نبود، موهای طلایی داشت، واقعاً زیبا بود، 🔹 مادرم می‌ترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا 7 سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس به تن احمد می‌کرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح می‌برد، 🔸 موهای زیبا و طلایی سرش را جمع می‌کرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول، وزن کرد و به برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا انداخت. 🔹من خواهر بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمی‌دیدمش، می‌شدم. شب آخری که داشت به جبهه می‌رفت، گفت: آبجی! من دارم می‌رم. با او روبوسی کردم و گفتم: 🔸احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا می‌خواهی بروی؟! بچه پدر می‌خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می‌خوای از این بچه بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه. 🔹- نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به من می‌شه و دیگه من تمی‌توانم رضا را ول کنم. الآن که رضا منو نمی‌شناسه، باید برم. 🔸خواهر کوچکترم هم نشست جلوی احمد و شروع کرد به شانه کردن محاسن و زیبای احمد و هِی به احمد می‌گفت: داداش! تو رو خدا نرو! اما انگار کس دیگه‌ای احمدرو میکشوند سمت جبهه و آتش و خون ...و داداشم رفت . ✍ راوی ؛ خواهر شهید 🌷
این تقدیم به طلبان واقعی كجایید ای یی بلاجویان دشت یی كجایید ای سبك روحان پرنده‌تر ز هوایی كجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلك را درگشایی كجایید ای ز و جا رهیده كسی مر را گوید كجایی كجایید ای در بداده داران را كجایید ای در گشاده كجایید ای نوای در آن بحرید كاین كف او است زمانی بیش دارید آشنایی دریاست صورت‌های عالم ز كف بگذر اگر اهل دلم كف كرد كاین شد بهل نقش و به رو گر ز مایی برآ ای ز كه اصل اصل اصل هر
بسياري هنوز او را که اگر می شناختند در کوره گمراهی نبودند . و اين ماست برادر كه ما را به خاطر آن نخواهند روزی خوردن سر پر فیض و لب 🌹🌹🌼🌷🌼🌹🌹 🌹🌹🌼🌷🌼🌹🌹