.
شهر را به ما سپردند!
و رفتند...
.
از شهر چیزی باقی نمانده!!
برگردید...
مقاومت کار ما نیست...
خانه به خانه!
نفر به نفر!
در حال #انهدام!
.
برگردید!
دست #دلمان را بگیرید...
.
آی شهدا با فراموشی درس شما؛
تخریبچی #ماهری شدیم!
#منفجر می کنیم دل را با #چاشنی وسوسه های شیطان!
#انفجار پشت #انفجار...
.
.
و پس لرزه های این انفجار؛
می لرزاند #دل مهدی فاطمه سلام الله علیها را...
.
#برگردید!
مقاومت کار ما نیست؛
آقا #گناه دارد!
بس که ما #گناه داریم...
.
برگردید؛
آقا #تنهاست...
دریای #شور_انگیز
چشمانت چه زیباست
آنجا که باید #دل
به #دریا زد همین جاست
#شهید_رضا_الوانی
#یاد_شهدا_با_ذکرصلواٺ
🌸🌼🌺🍀🍀🌸🌼🌺
#در_محضر_استاد
#شهادت؛فرصتی است برای رسوایی
#دل های عاشق
وآگاهی مردم از خوبی های
خوبانی که
#گمنام_بوده_اند
#ومحل_اثبات_صداقت
#وشجاعت_مدافعان_حق_است.
╲\╭┓
╭🌸 🕊
┗╯\╲
#خاطرات_شھـــــدا
💠احمد نذر امام هشتم
🔹 احمد نذر امام هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بود. #مادرم چهار پسر بدنیا آورد ولی هیچ کدام زنده نماندند
🔸تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و امام رضا(ع)، احمد را به ما هدیه کرد. این بار احمد ماندنی شد؛ احمد به قدری #زیبا بود که مثال زدنی نبود، موهای طلایی داشت، واقعاً زیبا بود،
🔹 مادرم میترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا 7 سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس #مشکی به تن احمد میکرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح میبرد،
🔸 موهای زیبا و طلایی سرش را جمع میکرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول، وزن کرد و به #مشهد برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا انداخت.
🔹من خواهر بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمیدیدمش، #دیوانه میشدم. شب آخری که داشت به جبهه میرفت، گفت: آبجی! من دارم میرم. با او روبوسی کردم و گفتم:
🔸احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا میخواهی بروی؟! بچه پدر میخواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور میخوای از این بچه #دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه.
🔹- نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به من #پایبند میشه و دیگه من تمیتوانم رضا را ول کنم. الآن که رضا منو نمیشناسه، باید برم.
🔸خواهر کوچکترم هم نشست جلوی احمد و شروع کرد به شانه کردن محاسن #طلایی و زیبای احمد و هِی به احمد میگفت: داداش! تو رو خدا نرو! اما انگار کس دیگهای احمدرو میکشوند سمت جبهه و آتش و خون ...و داداشم رفت .
✍ راوی ؛ خواهر شهید
#شهید_احمد_نیکجو🌷
#زیباترین_شهید_لشکر25کربلا
این #اشعار #مولوی تقدیم به #شهادت طلبان واقعی
كجایید ای #شهیدان #خدا یی
بلاجویان دشت #كربلا یی
كجایید ای سبك روحان #عاشق
پرندهتر ز #مرغان هوایی
كجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلك را درگشایی
كجایید ای ز #جان و جا رهیده
كسی مر #عقل را گوید كجایی
كجایید ای در #زندان #شكسته
بداده #وام داران را #رهایی
كجایید ای در #مخزن گشاده
كجایید ای نوای #بینوایی
در آن بحرید كاین #عالم كف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
#كف دریاست صورتهای عالم
ز كف بگذر اگر اهل #صفایی
دلم كف كرد كاین #نقش #سخن شد
بهل نقش و به #دل رو گر ز مایی
برآ ای #شمس #تبریزی ز #مشرق
كه اصل اصل اصل هر #ضیایی
#دل
#هادی
#هادی_دلها
بسياري هنوز او را #نمیشناسند که اگر می شناختند در کوره #راههای گمراهی #سرگردان نبودند .
و اين #گناه ماست برادر
#گناهي كه ما را به خاطر آن نخواهند #بخشيد
#گناه روزی خوردن سر #سفره پر فیض #شهدا و لب #فروبستن
#شهدا_شرمنده_ایم
🌹🌹🌼🌷🌼🌹🌹
🌹🌹🌼🌷🌼🌹🌹