به اسیر کن مدارا ...
مهماننوازی فرمانده از اسرای عراقی !
« عملیات کربلای یک » در تیرماه ۱۳۶۵
یکیاز میدانهای سختوحساس نبرد بود
که فرمانده «صراف» این شهید گرانقدر
ابهتِ دشمن را شکست ....
و در ادامه در رویارویی با دشمنی که تا
دقایقی پیش پشت تانک نشسته بود و
با گلوله مستقیمِ تانک نفر را شکار میکرد
و حالا اسیر شده گفتگو میکند و به آنها
یادآور میشود که خطری تهدیدشان نمیکند
و میتوانند لباسهای خود را در بیاورند تا
کمی خنک شوند و پاهایشان که داغ شده
بود را از پوتین خارج کنند تا پاهایشان هوا
بخورد. سپس کلمن آب یخ آماده و در ادامه
از آنها پذیرایی میکند ...
پ.ن: مدارا با اسیر را از
مکتبِ علی(ع) آموختهاند ...
#اسرای_عراقی
#فرمانده_گردان_شهادت
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
#شهید_سردار_جواد_صراف
@
به اسیر کن مدارا ...
مهماننوازی فرمانده از اسرای عراقی !
« عملیات کربلای یک » در تیرماه ۱۳۶۵
یکیاز میدانهای سختوحساس نبرد بود
که فرمانده «صراف» این شهید گرانقدر
ابهتِ دشمن را شکست ....
و در ادامه در رویارویی با دشمنی که تا
دقایقی پیش پشت تانک نشسته بود و
با گلوله مستقیمِ تانک نفر را شکار میکرد
و حالا اسیر شده گفتگو میکند و به آنها
یادآور میشود که خطری تهدیدشان نمیکند
و میتوانند لباسهای خود را در بیاورند تا
کمی خنک شوند و پاهایشان که داغ شده
بود را از پوتین خارج کنند تا پاهایشان هوا
بخورد. سپس کلمن آب یخ آماده و در ادامه
از آنها پذیرایی میکند ...
پ.ن: مدارا با اسیر را از
مکتبِ علی (ع) آموختهاند ...
#اسرای_عراقی
#فرمانده_گردان_شهادت
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
#شهید_سردار_جواد_صراف
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_مهدی_باکری
یکی از برادرهام #شهید شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود.
وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های #غروب رسیدیم به لشکر.
#باران_تندی هم می آمد. من رفتم #دم_چادر_فرماندهی ، اجازه بگیرم برویم تو .
#آقا_مهدی توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.»
صبح که داشتیم راه می افتادیم، #مادرم بهم گفت« برو #آقامهدی رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم..
توی #لشکر این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم.
یکی بهم گفت «آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.»
گفتم « چرا ؟» ...
گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
😉 #ساندویچ_خوشمزه 🌯
یک شب مهدی دیر به خانه آمد. تا رسید منزل، بابا حسابی او را کتک زد. وقتی آمدیم زیر کُرسی، دیدم مهدی نه تنها ناراحت نیست، بلکه دارد میخندد.
گفتم: چرا میخندی؟ داری بابا رو مسخره میکنی؟ خیلی بیادبی!
گفت: نه آبجی! تو نمیدونی چی شد؟
گفتم: چی شد!؟
گفت: من امرو یه چیزی خوردم به اسم #ساندویچ که خیلی خوشمزه بود.
گفتم: از کجا پول اوردی!؟
گفت: با پولی که بابا واسه کرایه ماشین داده بود، یه ساندویچ خوردم. بعدم مجبور شدم کل مسیرو پیاده بیام. این شد که دیر رسیدم خونه و کتکم خوردم. امّا اون ساندویچِ خوشمزه به این کتکخوردنه میارزید.
گفتم: پع چرا واسه ما نیاوردی؟
گفت: دفعه دیگه پیاده میام، پولشو واسه تو ساندویچ میخرم.
🥰
❤
👈 به نقل از خواهرِ سردار #شهید_مهدی_خندان ؛ فرماندهی تیپ یکم عمّار #لشکر۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ ملقّب به #شیر_کوهستان
منبع: کتاب #سالار_تیپ_عمار ، صفحه ۳۶ با کمی اختصار.
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@kakamartyr3
#حافظان_امنیت
#رییس_نگران 🥺
«...یک بار رفته بودم هنرستانی که مهدی درس میخواند؛ هنرستان دکتر ناصری، در منطقه #ازگل بود. وقتی رئیس هنرستان را دیدم، به من گفت:
آقای محترم! نذارید این بچّه بیاد هنرستان. میاد اینجا و بچّهها رو میبره #تظاهرات . خودش که دیگه درس نمیخونه هیچ، نمیذاره بچّههای دیگه هم درس بخونن. البته عیبی نداره، ولی من میترسم توی تظاهرات کشته بشه. حیفه، بچّهی درسخون و با استعدادیه.»
¤ به نقل از پدر گرامی سردار دلیر سپاه اسلام #شهید_مهدی_خندان ؛ فرماندهی غیور تیپ یکم عمّار از #لشکر۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ .
👈 منبع زیرنویس: کتاب ارزشمند و خواندنی #سالار_تیپ_عمار ، نوشتهی گلعلی بابایی و حسین بهزاد، صفحه ۳۷
📸 منبع عکس: سایت مشرق نیوز.
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_و_امام_شهدا_صلوات
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#لشکر۲۷
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@kakamartyr3
#حافظان_امنیت
#عاشق_کتاب 📚
تا جایی که بضاعت مالیاش اجازه میداد، از مراکز انتشاراتی معتبر تهران نظیر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، انتشارات بعثت، نشر صدرا و واحد تبلیغات حزب جمهوری اسلامی، آثار مفید نویسندگان و اندیشمندان مذهبی و انقلابی کشور را خریداری و آنها را در سطح منطقهی لواسانات، بین علاقمندان توزیع میکرد.
مادر ارجمندش درخصوص اشتیاق شدید مهدی به ترویج فرهنگ اسلامی از طریق توزیع کتب مذهبی میگوید:
«...اصلاً از فردای پیروزی انقلاب، تمام زندگی این بچّه خلاصه شده بود در کتاب و کتاب و کتاب. خیلی به کتابهای #شهید_مطهری علاقه داشت. مخصوصاً وقتی بعد از شهادت ایشان، امام گفت که من تمام آثار او را تایید میکنم. البته بیشتر از تمام کتابها، به #قرآن علاقه داشت. دائم میدیدیم به هر دوست و آشنایی که میرسد، کتابی به او هدیه میدهد؛ کتابهای مذهبی...»
💎 منبع زیرنویس: کتاب ارزشمند و خواندنی #سالار_تیپ_عمار ؛ سرگذشتنامهی فرمانده تیپ یکم عمّار #لشکر۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ #شیر_کوهستان سردار #شهید_مهدی_خندان به اهتمام گلعلی بابایی و حسین بهزاد، صفحه ۴۴.
#کتاب
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_بهم_معرفی_کنیم
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
#شهدای_لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@kakamartyr3
#حافظان_امنیت
یک سقف یک آرزو ...
روزگار ، شوخی هایشان را خرید..!
و آرزوهای آمیخته با خندههایشان را
برآورده کرد. حالا که بر مزار سیدعلی
میروی و به سوله ساکت گلزار شهدا
که دیگر ، رواق حـرم سید شده است
نگاه میکنی، به یاد آرزوی شوخیوار
او می اُفتی که گفته بود : " ای کـاش
روی قبر ما هم سایبانی و گنبدی بسازند"
#شهید_سیدعلی_دوامی
#لشکر۲۵_کربلا
15.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید فیلم قدیمی و کمتر دیده شده از جشن عید مبعث رزمندگان لشکر ۱۷ سال ۱۳۶۶ حسینیه پادگان شهید زین الدین
چقدر بچهها کمتوقع
ساده و بیریا بودن !!!
یه دیگ شربت و مقداری شیرینی
و همین لیوانهای سرطان! قرمز زا
چهرها نورانی و جوان و شاداب..
گویی جنگی در میان نیست،
و بوی پایان جنگ نم نم میرسه..
حالا صدای خنده بچهها و مولودی خوانی مداح رها شده
در محوطه سیمانی حسینه ، مثل قاصدک
رهاس....
یاد باد روزهای بیریای خوش جبهه
روزهای بیتکرار خوب جبهه
یاد باد آن روزگاران...
«یامحمد..»
۲۷ رجب المرجب ، عید بزرگ مبعث مبارکباد.
#عیدمبعثدرجبهه
#حسینیهپادگانشهیدزینالدین۱۳۶۶
#لشکر۱۷