99 of infinity.mp3
9.27M
۹۹ اسماء الهی از بی نهایت صفات ♾🦋
🍀 این فایل عالی اسماء و صفت های خداوند را در وجود شما زنده کرده و باعث افزایش ارتعاش و فرکانس در بدنتان می شود.
🦋 حس نزدیکی به خداوند باعث می شود تا دعا ها و خواسته های شما به سرعت محقق شوند
💎 این فایل انرژی های معیوب را از بدنتان رها سازی می کند و باعث گشایش عالی در زندگیتان می شود.
•حتما از هندزفری و یا هدفون استفاده کنید.
#ارتعاشات
#پاکسازی
#ارتعاش
🔸ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺁﻣﺪ 》 ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ !
🔸 ﺯﻧﺎ ﺁﻣﺪ 》 ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻓﺖ!
🔸ﺳﻮﺩ ﺁﻣﺪ 》 ﺑﺮﮐﺖ ﺭﻓﺖ !
🔸ﻣﺪ ﺁﻣﺪ 》 ﺣﯿﺎ ﺭﻓﺖ!
🔸ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ ﺁﻣﺪ 》 ﺳﻼﻣﺖ ﺭﻓﺖ !
🔸ﺭﺷﻮﻩ ﺁﻣﺪ 》 ﺣﻖ ﺭﻓﺖ !
🔸ﺩﯾﺮ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺁﻣﺪ 》 ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺖ!
🔸ﻣﺼﺮﻑ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺁﻣﺪ 》 ﻗﻨﺎﻋﺖ ﺭﻓﺖ !
🔸قوﻡ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺁﻣﺪ 》 ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ ﺭﻓﺖ !
🔸ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺁﻣﺪ 》 خانواده ﺭﻓﺖ !
🔸 ﺟﻮﺍﯾﺰ ﺑﺎﻧﮑﯽ آمد 》 ﺯﮐﺎﺕ ﺭﻓﺖ !
🔸 موبایل آمد 》 ﺻﻠﻪ ﺭﺣﻢ ﺭﻓﺖ!
🔻ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﯿﻢ❗️ﭼﻪﻫﺎ ﺁﻣﺪ... ﭼﻪﻫﺎ ﺭﻓﺖ
═ೋ➿❅❅➿ೋ═
@Parsehaye_Andishe
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
√ روز بعثت پیامبر(ص)، روز بعثت هر کدام از ماست!
کلام طلایی 🌱
#پارت129 ــ پیش خودتون باشه. تربت کربلاست، اگه فقط بچرخونیدش هم براتون ذکر حساب میشه. خندید. – پ
#پارت130
هنوز کارها تمام نشده بود که مادر آرام کنار گوشم گفت:
–شما برید بشینید. زشته روز اولی همش تو آشپزخونس.
وقتی روی مبل داخل سالن نشستیم، آرش گفت:
–میشه بریم بیرون کمی قدم بزنیم؟
نگاهی به مادر که هنوز در آشپزخانه بود انداختم.
–صبرکنید از مامان بپرسم.
به چند دقیقه نکشید که با هم خیابانهای اطراف خانه را قدم زنان طی میکردیم.
آرش دستم را گرفت و عاشقانه نگاهم کرد و گفت:
–هنوز باورم نمیشه، مال من شدی.
بعد نفس عمیقی کشید.
–یه مدت سریه کلاسی میرفتم که در مورد قانون جذب و این چیزها بحث بود.
استاد اون کلاس میگفت، توی زندگی هر انرژی خوب یا بدی رو که بفرستید، همون رو دریافت می کنید و در مورد هر کسی اگر مثبت فکر کنید باعث رفتار خوب شما با اون میشه. همینطور برعکسش.
هر چی فکر میکنم قبل از اون ماجرای جزوه هیچ فکری در مورد تو نکرده بودم. نمیدونم چطور با یک نگاه به طرفت کشیده شدم. من اصلا به دخترهایی هم تیپ تو بودن هیچ وقت فکر نکرده بودم، قبل از این که سارا جزوه رو بهت بده، اصلا تو رو انگار تو کلاس ندیده بودم. پس چطور به طرفت کشیده شدم.
چون قانون جذب میگه انسان هر چیزی رو که دوست داشته باشه با فکر کردن بهش میتونه به دست بیارتش. ولی در مورد تو همه چی یهویی به وجود امد. وقتی برای اولین باردیدمت کشش عجیبی به سمتت پیدا کردم. در حالی که قبلش هیچ وقت از کائنات نخواسته بودمت. تو قانون جذب رو به هم ریختی راحیل. دیگه به این قانون اعتماد ندارم. خوشحالم که در مورد تو قانون جذب عمل نکرد.
بعد دستم را به طرف لبهایش برد و خواست ببوسد. آرام دستم را کشیدم و گفتم:
– اینجا خیابونه.
دوباره دستم را گرفت.
– بر طبق قانون جذب وقتی آدم احساس خوبی داره، اون موقع بهترین لحظات زندگیشه.
فکر میکنم من الان اون لحظه از زندگیم رو طی میکنم.
تو چی راحیل؟ مثل من اون حس خوب رو داری؟
سرم را به علامت تایید تکان دادم و او ادامه داد:
–اگه اینطوره، پس چطور در هر شرایطی حواست به... به... مثلا به اذان گوشیت هست. چرا هیچ خوشی باعث نمیشه ازیادت بره که بهش بیتوجه باشی؟
با تعجب نگاهش کردم و پرسیدم:
–استادتون چطور آدمی بود؟
شانه ایی بالا انداخت.
–خوب بود. اکثراخیلی شاد و شارژ بود.
–چه خوب، یعنی اعتقادی نداشت تو این دنیا رنج و سختی هم هست؟
–چرا؟ ولی میگفت با فکرهای خوب افکار منفی از بین میره.
–خب منظورش از اون افکار خوب چی بود؟
–فکر کردن به خوشیهای زندگی دیگه، که توی هر آدمی فرق میکنه، مثلا یکی وقتی به پولدار شدن فکر میکنه خوشه، یا کسی که به عشقش نرسیده، فکر کنه که رسیده، خوشه.
اصلا همین فکر کردن هم برای رسیدن بهش کمک میکنه و باعث شادیش میشه.
–به نظرم قانون جذبی که تو میگی خوبه ولی تک بعدیه.
چیزهایی که استادت گفته لذتهای زودگذره که انسان بالاخره ازشون خسته میشه.
آدمها از همهی این چیزهایی که گفتی بالاخره خسته میشن. اینا چیزای کمیه.
مامان همیشه میگه لذتهایی هست که آخر نداره و برای رسیدن بهشون باید یه رنجهایی بکشیم.
که همون رنجها هم خودش یه جورایی لذت داره.
متعحب نگاهم کرد.
– چطوری؟
–مثلا کسی که حواسش به حجابش هست، از همسرش لذت بیشتری میبره. حجاب و عفت داشتن یه رنج کوچیکه، که باعث یه لذت بزرگ میشه. البته به نظر من حجاب رنج نیست.
آرش نفسش را بیرون داد.
–چقدر سختش کردی. فکر نکنم اینجوریام باشه.
–خب میشه از همین نمازی که پرسیدی شروع کرد. من در هر شرایطی یادم نمیره که نمازبخونم. چرا؟
لبخند زد.
–اینو که من پرسیدم، تازه برام عجیب تر اون موضوع مهریته، فکر نمیکنی زیادی...مکثی کردو لبهایش را بیرون داد و نگاه با مزهایی نثارم کرد.
–چیه؟ میترسی حرفت رو بزنی؟ تازه یادم نرفتهها اون روز قرار بود بگی داییم بهت چی گفته، ولی زدی زیر حرفت.
–راستش اون روز از گفتن موضوع مهریت اونقدر غافلگیر شدم که کلا نشد جوابت رو بدم.
داییت اولش یه سری بازجویی کرد و بعد نتیجهی تحقیقاتش رو که در مورد من انجام داده بود رو گفت، آخرشم توصیه هایی در مورد تو بهم کرد. تنها چیزی که لازم باشه بهت بگم این که ازم قول گرفت، هیچ وقت مجبورت نکنم کاری رو که دوست نداری رو انجام بدی. منم بهش این قول رو دادم.
بینمان سکوت شد من در فکر قولی بودم که دایی از آرش گرفته بود. میدانستم دایی هم خیلی نگران آیندهی من است. ولی هیچ وقت از تحقیقاتی که کرده بود، چیزی به من بروز نداده بود.
آرش نگاهم کرد.
–راستش اولش وقتی جریان مهریهات رو ازت شنیدم، بیشتر از این که برام عجیب باشه حسودیم شد و ناراحت شدم.
–واقعا؟ آخه چرا؟
–برای این که زمانی که من دارم بال بال میزنم که همه چی رو جور کنم که ما به هم برسیم، تو به فکر چیز دیگه ایی هستی.
راحیل، تو واقعا بهم علاقه داری؟
#بهقلملیلافتحیپور
زمين بهشت میشود روزی كه مردم بفهمند:
هيچ چيز عيب نيست، جز قضاوت و مسخره كردن ديگران؛
هيچ چيز گناه نيست، جز ضایع کردن حق مردم؛
هيچ چيز ثواب نيست، جز خدمت به ديگران؛
هيچكس اسطوره نيست، الا در مهربانى و انسانيت؛
هيچ چيز جاودانه نمیماند، جز عشق؛
و هيچ چيز ماندگار نيست، جز خوبى...
کلام طلایی 🌱
#پارت130 هنوز کارها تمام نشده بود که مادر آرام کنار گوشم گفت: –شما برید بشینید. زشته روز اولی همش ت
#پارت 131
از حرفش کمی جا خوردم و تپش قلب گرفتم.
همانجا ایستادم، او هم ایستاد. خجالت را کنار گذاشتم و در چشمهایش نگاه کردم. چطور میگفتم که خیلی دوستش دارم. آب دهانم را قورت دادم و سعی کردم به خودم مسلط باشم و گفتم:
–من خیلی قبل از این که شما متوجهی من شده باشید. شما رو دیده بودم و حواسم پیشتون بود. سرم را پایین انداختم و دنبالهی حرفم را گرفتم:
–وقتی شما هم از علاقتون گفتید، متوجه شدم که خدا داره امتحانم میکنه.
شاید خدا شما رو سر راه من قرار داده تا ببینه بازم به قراری که باهاش گذاشتم پایبندم. چون گاهی انسان به چیزهایی که توی ذهنش غیر قابل باوره میرسه، ممکنه از هیجانش، قول و قرارش یادش بره.
آخه با توجه به حرفهایی که قبلا گفتید، غیر ممکن بود که شما هم به من علاقمند بشید.
ذوق را در چشم هایش دیدم. مهربان پرسید:
– کدوم قرار؟
قدم زدن را از سر گرفتیم و گفتم:
–اذان.
وقتی قیافهی متعجبش را دیدم، ادامه دادم:
–یادتونه اون بازی کامپیوتری رو گفتم؟
–خب؟
–خدا اونقدر مانع سر راه آدمها قرار میده، تا نتونن به قرارشون برسن. مثل همون بازیهای هیجان انگیزو گاهی هم ترسناک.
ولی آدمها باید زرنگ باشن، اونی برندس که پیچ و خم راهها رو بهتر بتونه پیدا کنه.
این مهریهایی که گفتم، تنها راهی بود که به ذهنم رسید، برای رسیدن به قرارم با خدا.
میخوام به خدا ثابت کنم که من فقط از روی شکم سیری و خوشی نیست که دستورش رو گوش میکنم. روزهایی توی زندگیم بوده که برام سخت بوده، یا مشکلاتی داشتم که سر قرار رسیدن برام واقعا مشکل بود. ولی خب همیشه یه راهی پیدا میشه، تا آدم به هدفش برسه. این رسیدن سر قرارم اصلا مانعی نیست برای دوست داشتن عزیزان. بلکه حتی یه پلکانه برای بیشتر علاقمند شدن.
همانطور که کنارم قدم برمیداشت، نگاهم کرد. احساس کردم حرفهایم برایش قابل درک نیست. دستهایش را در جیبش قرار داد و نفس عمیقی کشید.
–یعنی به نظر تو زندگی یه بازیه؟
–میشه اینطور هم گفت، یه بازی گاهی، پیچیده. البته من اینطور تعبیرش میکنم. چون همیشه دنبال راه حل هستم. شاید بشه گفت یه معماست.
فقط فرقی که هست، توی نتیجشه. شاید بعضی بازیها نتیجهایی نداشته باشن و فقط محض سرگرمی درست شده باشن، ولی زندگی اینطور نیست. یعنی نباید باشه. نباید از سر سرگرمی زندگی کرد.
این دنیا با همهی سختیهاش یه نتیجهی عالی داره...
صدای زنگ گوشیاش باعث شد سکوت کنم.
از صحبتهایی که با فرد پشت خط کرد فهمیدم که با مادرش صحبت میکند.
بعد از قطع تماس با خنده گفت:
–نمیدونم چرا مامانم امشب نگرانم شده. خب ادامه ی حرفت رو بزن.
با لبخند گفتم:
–میخواهید ادامهی بحث بمونه برای بعد. زودتر برید تامامانتون نگران نشه.
دستم را گرفت و نگاهی به اطراف انداخت و گفت:
–اینجا پرنده هم پر نمیزنه، چه محل خلوتی دارید. بعد بوسهایی روی دستم زد.
–خوش به حال مامانم با این عروس گلش...
9.81M
پروژه ژلاتین حلال یا حرام:
توضیحات صوتی دکتر کرمی در باره سئوالات مطرح؛ روند بررسی و نتایج بخش اول پروژه به ملت بزرگ ایران
با دقت و کامل گوش دهید و از پویش بازگشایی کارخانه ژلاتین حلال آریا و کارخانه ژلاتین حلال قزوین و غیره برای فعالیت کامل تولید با تمام توان حدود ۳۰۰۰ تن ژلاتین حلال گاوی در حال حاضر و توسعه آن به ده هزاران حتی برای صادرات . فایل را کامل گوش دهید و نشر گسترده و هر گونه سئوال و ابهامی اگر مطرح شد را برای ما بفرستید بررسی و پاسخ داده شود. ۲۰ بهمن ۱۴۰۲
#بنیاد_ملی_سبک_زندگی_سالم
#پروفسور_علی_کرمی
🔴فردا احتمالا آخرین روز ماه رجب می باشد
❇️این ماه عزیز سراسر خیر و برکت است و برای روز آخر اعمالی گفته شده
اعمال روز آخر ماه رجب👇👇
در این روز، شایسته است که نماز جناب سلمان را بجا آوری. همچنین روزه نیز در این روز استحباب فراوان دارد،
👈👈 #امام_رضا_علیه_السلام فرمودند: «هر کس روز آخر ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند گناهانش را میآمرزد
ان شاء الله فردا همگی روزه بگیرید با هم این روز آخر رجب معنویتی کسب کنیم