𝓐.𝓜:
قسمت :7⃣8⃣1⃣
در اتاق را باز کرد. کف اتاق موکت طوسی رنگی انداخته بودند. صمد مهدی را روی موکت گذاشت و بیرون رفت و کمی بعد با تلویزیون برگشت. گوشه اتاق چند تا پتوی ارتشی و چند تا بالش روی هم چیده شده بود.
اتاق، پنجره بزرگی هم داشت که توی حیاط پادگان باز می شد. صمد رفت و یکی از پتوها را برداشت و گفت: «فعلاً این پتو را می زنیم پشت پنجره تا بعداً قدم خانم؛ با سلیقه خودش پرده اش را درست کند.»
بچه ها با تعجب به در و دیوار اتاق نگاه می کردند. ساک های لباس را وسط اتاق گذاشتم. صمد بچه ها را برد دستشویی و حمام و آشپزخانه را به آن ها نشان دهد. کمی بعد آمد. دست و صورت بچه ها را شسته بود. یک پارچ آب و یک لیوان هم دستش بود. آن ها را گذاشت وسط اتاق و گفت: «می روم دنبال شام. زود برمی گردم.»
روزهای اول صمد برای ناهار پیشمان می آمد. چند روز بعد فرماندهان دیگر هم با خانواده هایشان از راه رسیدند و هر کدام در اتاقی مستقر شدند. اتاق کناری ما یکی از فرماندهان با خانمش زندگی می کرد که اتفاقاً آن خانم دوماهه باردار بود. صبح های زود با صدای عقِّ او از خواب بیدار می شدیم. شوهرش ناهارها پیشش نمی آمد. یک روز صمد گفت: «من هم از امروز ناهار نمی آیم. تو هم برو پیش آن خانم با هم ناهار بخورید تا آن بنده خدا هم احساس تنهایی نکند.»
✫⇠قسمت : 8⃣8⃣1⃣
زندگی در پادگان ابوذر با تمام سختی هایش لذت بخش بود. روزی نبود صدای انفجاری از دور یا نزدیک به گوش نرسد. یا هواپیمایی آن اطراف را بمباران نکند. ما که در همدان وقتی وضعیت قرمز می شد، با ترس و لرز به پناهگاه می دویدیم، حالا در اینجا این صداها برایمان عادی شده بود.
یک بار نیمه های شب با صدای ضد هوایی ها و پدافند پادگان از خواب پریدم. صدا آن قدر بلند و وحشتناک بود که سمیه از خواب بیدار شد و به گریه افتاد. از صدای گریه او خدیجه و معصومه و مهدی هم بیدار شدند. شب ها پتوی پشت پنجره را کنار می زدیم. یک دفعه در آسمان و در مسافتی پایین هواپیمایی را دیدم. ترس تمام وجودم را گرفت. سمیه را بغل کردم و دویدم گوشه اتاق و گفتم: «صمد! بچه ها را بگیر. بیایید اینجا، هواپیما! الان بمباران می کند.»
صمد پشت پنجره رفت و به خنده گفت: «کو هواپیما! چرا شلوغش می کنی هیچ خبری نیست.»
هواپیما هنوز وسط آسمان بود. حتی صدای موتورش را می شد به راحتی شنید. صمد افتاده بود به دنده شوخی و سربه سرم می گذاشت. از شوخی هایش کلافه شده بودم و از ترس می لرزیدم.
✫⇠قسمت : 9⃣8⃣1⃣
فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می گفت: «آن هواپیما را دیشب دیدی؟! بچه ها زدندش. خلبانش هم اسیر شده.»
گفتم: «پس تو می گفتی هواپیمایی نیست. من اشتباه می کنم.»
گفت: «دیشب خیلی ترسیده بودی. نمی خواستم بچه ها هم بترسند.»
کم کم همسایه های زیادی پیدا کردیم. خانه های سازمانی و مسکونی گوشه پادگان بود و با منطقه نظامی فاصله داشت. بین همسایه ها، همسر آقای همدانی و بشیری و حاج آقا سمواتی هم بودند که هم شهری بودیم. در پادگان زندگی تازه ای آغاز کرده بودیم که برای من بعد از گذراندن آن همه سختی جالب بود. بعد از نماز صبح می خوابیدیم و ساعت نه یا ده بیدار می شدیم. صبحانه ای را که مردها برایمان کنار گذاشته بودند، می خوردیم. کمی به بچه ها می رسیدیم و آن ها را می فرستادیم توی راهرو یا طبقه پایین بازی کنند. ظرف های صبحانه را می شستیم و با زن ها توی یک اتاق جمع می شدیم و می نشستیم به نَقل خاطره و تعریف. مردها هم که دیگر برای ناهار پیشمان نمی آمدند.
ناهار را سربازی با ماشین می آورد. وقتی صدای بوق ماشین را می شنیدیم، قابلمه ها را می دادیم به بچه ها. آن ها هم ناهار را تحویل می گرفتند. هر کس به تعداد خانواده اش قابلمه ای مخصوص داشت؛ قابلمه دونفره، چهارنفره، کمتر یا بیشتر..
ادامه دارد...
هدایت شده از گل نرگس
4_5897782707852676441.mp3
3.91M
▪️با حسین تا مهدی علیهماالسلام (۴)
🔸درس چهارم:
شرط اول زندگی
#صاحب_عزا
#پادکست_مهدوی
#با_حسین_تا_مهدی علیهماالسلام
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
💚 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 💚
🆔 @Gole_Narges_emam_zaman
هدایت شده از گل نرگس
4_5900034507666361982.mp3
4.98M
▪️با حسین تا مهدی علیهماالسلام (۵)
🔸درس پنجم:
راز همراهی با اولیای خدا
#پادکست_مهدوی
#با_حسین_تا_مهدی علیهماالسلام
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
💚 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 💚
🆔 @Gole_Narges_emam_zaman
خودسازی(شیرین شدن تلخ)
امام علی(ع):
هرکس به تقوا توسل جوید، دشواریها بعد از نزدیک شدن، از وى دور گردند، امور تلخ برایش شیرین شوند، امواج متراکم گرفتاریها، از اطرافش پراکنده گردند و دشواریها برایش سهل گردد.نهج البلاغه/خطبه ١٩٣
امام علی(ع):تقوا درمان بیماریهاى اجسام شما و اصلاح کننده فساد قلوب شما و پاک کنندۀ آلودگیهاى نفوس شما است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔻 آیین تشییع پیکر مطهر شهید حسن وحیدی
👈 زمان: سهشنبه ۳ مرداد ساعت ۸:۳۰ صبح
👈 مکان: مقابل مسجد انقلاب بجنورد
┄┅❀💠❀┅┄
@setadjomehboj
روابط عمومی ستاد نماز جمعه بجنورد
مدارک لازم برای پیشثبتنام داوطلبان انتخابات مجلس
🔷مدارک هویتی شامل کارت ملی، شناسنامه و عکس شخصی
🔸کارت پایان خدمت یا معافیت دائم (ویژه آقایان)
🔷مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد به بالا یا معادل آن
🔸مدارک ایثارگری (ویژه ایثارگران)
🔷گواهی پذیرش استعفا برای مشمولان مادهٔ ۲۹ قانون انتخابات مجلس
🔸ارائه گواهی معتبر مورد تایید بالاترین رده نهاد یا موسسهٔ مربوط مبنیبر داشتن حداقل ۵ سال سابقهٔ فعالیت اجرایی، آموزشی، پژوهشی یا قضایی
🔹اگر کسی در مرحله پیشثبتنام شرکت نکند فرصت داوطلبی را از دست میدهد. این مرحله از ۱۶ مرداد آغاز میشود.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📺برنامه #جهان_آرا
🔻پاسخ به شبهات تاریخی در باب واقعه عاشورا
آیا شیعیان به نبرد با امام خود رفته بودند؟!
🔸محمد حسین رجبی دوانی، پژوهشگر تاریخ اسلام
⏰دوشنبه دوم مردادماه ،ساعت ٢٢،شبکه افق
🆔 @ofogh_tv
🆔 @jahanara_ofogh