eitaa logo
شهید کمالی
942 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
5.4هزار ویدیو
604 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 اسرائیل، این عکسا رو ببین و بسوز همینه که هست محور مقاومت با جمهوری اسلامی روابط ویژه ای داره و شماها به زودی توسط اژدهای مقاومت له میشید، حالا هی زور بزنید. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🌷استقبال حاج قاسم از زائران شهیدش. 🌷🇮🇷🇵🇸🌷 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
♦️همراهی معصومه ابتکار با فتنه‌ای که ضدانقلاب تلاش دارد به بهانه برخورد قانونی با یک جاسوس فرهنگی، در کشور ایجاد کند. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعدام میدانی بانوی فلسطینی در برابر چشم فرزندش تصاویر اعدام میدانی بانوی فلسطینی در حالی که پارچه سفید در دست داشت و همراه فرزندش در حال عبور از خیابان بود. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 420 💠سوره احزاب: آیات 16 الی 22 @ahlolbait_story
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب میخوانیم 🌸🌸🌸🌸🌺🌸🌸🌸🌸 روایت دلدادگی ۳۱🎬 : از بین داوطلبان ،بعضی ها را جدا می کردند و به جایی خاص راهنمایی می کردند، این موضوع نظر سهراب را به خود جلب کرده بود. سهراب بی صبرانه منتظر رسیدن نوبتش بود ، صف به کندی پیش میرفت ،تا اینکه بالاخره سهراب خود را جلوی چادر نام نویسی دید. مردی روی چهار پایه جلوی چادر نشسته بود ،با نگاه تیزش سر تا پای سهراب را از نظر گذراند و تا چشمش به اسب او افتاد ،دستی به سبیل بلند و تاب داده اش کشید و گفت : عجب اسب اصیل و زیبایی، اهل خراسانی؟ سهراب لبخندی زد و گفت : سلام جناب ، خیر بنده از ولایت دیگری آمدم ، حالا اجازه می دهی داخل شوم؟! آن مرد از جا بلند شد ،افسار اسب را در دست رفت و گفت : بفرمایید ، بنده اینجا هستم و مراقب این اسب زیبا خواهم بود. سهراب دستی به یال رخش کشید و داخل شد.
شکیب با دیدن دو سکه طلا در دست سهراب ، چشمانش برقی زد و گفت : ببین جوان ، تو‌که هیچ‌از کاووس و هدفش نمی دانستی ، من خودم خواستم بگویم تا آگاه شوی تا پسر وزیر به خواسته اش نرسد ،آخر من دل خوشی از او‌ندارم ،اصلا دوست دارم سر به تنش نباشد... لحن صادقانه ی شکیب ،خبر از راستی گفتارش داشت ،پس سهراب که حالا پشت درب رسیده بود، دو سکه را در مشت شکیب جا کرد و آرام تر گفت : حالا قبل از اینکه وارد شویم بگو‌ او‌کیست و چرا چنین کاری می کند؟ شکیب ،خوشحال سکه ها را در شال کمرش جا داد و گفت : او کسی جز بهادر ، بهادرخان نیست ،پسر وزیر دربار خراسان...او...او... ادامه دارد... 📝 به قلم :ط_حسینی