سرباز کوچک سید علی در راهپیمایی روز قدس
🇯🇴راهپیمایی روزجهانی قدس روستای دشت...🇯🇴
#ناحیه_گرمه
#حوزه_شهید_باهنر
#پایگاه_مطهره
📣گفتوگو با جیشالظلم؛ نسخۀ عبدالحمید برای آرامش در سیستانوبلوچستان!
🔺عبدالحمید که قبل از نسلکشی صهیونسیتها در غزه پیشنهاد صلح اسرائیل و فلسطین را مطرح کرده بود حالا پیشنهاد گفتوگو با جیشالظلم را برای ایجاد آرامش در سیستانوبلوچستان طرح کرده است.
🔺امام جمعۀ مسجد مکی در خطبههای امروز نماز جمعه مسجد مکی ابتدا خود را مخالف ناامنی معرفی کرده و گفته: «اخیرا متاسفانه ناامنیهایی در استان رخ داد و ما بابت این موضوع نگرانیم. ما همیشه به امنیت استان و کشور فکر میکنیم و معتقدیم استان و مرزها باید امن باشند...»
🔺عبدالحمید درحالی این سخنان را مطرح کرده که کارشناسان مسائل امنیتی معتقدند او در ایجاد ناامنیهای سال ۱۴۰۱ زاهدان نقشآفرینی میکرد.
🔺او اما در ادامه به حادثۀ تروریستی چابهار و راسک اشاره کرده و در اظهاراتی عجیب گفته: «ما به طرفین توصیه میکنیم بهجای گلوله و درگیری و خونریزی، با همدیگر بنشینند و با صحبت و گفتوگو مسائل و مشکلاتشان را حل کنند.»
🔺پیشنهاد گفتوگو با گروهک تروریستی شناسنامهدار که صدها تن از مردم بیگناه را به شهادت رسانده درحالی از سوی عبدالحمید مطرح شده که در کارنامۀ این گروهک در زمان حیات ریگی اقداماتی چون جنایت تاسوکی با ۲۲ قربانی و بعد از معدومشدن ریگی حملۀ اخیر به چابهار و راسک و شهادت ۱۱ مدافع امنیت مشهود است./فارس
🇮🇷https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴 این خر هم فهمید ولی برانداز ها نه (((:
🔹تیر دخت
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
26. جزء بیست و ششم در یک نگاه.mp3
23.71M
🍃🌸هر جزء قرآن در یک نگاه🌸🍃
🔸جزء بیست و ششم: سوره احقاف، محمد، فتح، حجرات، ق و ذاریات تا آیه 31
🔹نکته ای ادبی: همزه «ائْتُوني» در اصل مضموم است یا مکسور؟ احقاف، 4
🔹تکلیف سنگین انسان پس از 40 سالگی! و چرا عمل صالح به «تَرْضاه» قید خورده؟ احقاف، 15
🔹آن چه در توان داری بیاور، بقیه اش با خدا، محمد، 7
🔹اشراط الساعة چیست؟ محمد، 18
🔹ماجرای شگفت انگیز حدیبیه و آزمون های متعدد این جریان، سوره فتح
🔹سوره اخلاق و آداب کدام سوره است؟
🔹شاخصه های نیکوکاران «محسنین» جیست؟ ذاریات، 16 به بعد
🎙#استاد_باذری
#هر_جزء_قرآن_در_یک_نگاه
✍️ هفته آخر رمضان است.....
و غریبی ات.... هزار سال است که به غریبی علی اضافه شده...است...
و ما.....
همچنان هزار سال است که آواره دردهای ناتمام شماییم... یوسف
اما..
این آوارگی را به هزار عافیت دیگر نمی دهیم!!
❄️فرزند شما بودن.... هزینه میخواهد...
و ما ...
برای چنین عظمتی... هر هزینه ای را به جان می خریم....
❄️تمام عزت مان این است که، ... شریک درد شماییم...
اینکه؛ ما را در جامه مشکی تان شریک میکنید...
اینکه ؛ جرعه ای از دردتان را به جانمان میندازید...
اینکه؛ از غربتتان،، به ما نیز سهمی داده اید...
اینکه؛ بی شما زیستن برایمان محااال است.....
اینکه؛ بی شما مردن برایمان محااااال است...
اینکه ؛
وقتی دستمان از لابلای انگشتانتان رها میشود... دیگر اثری از شادی در رخسارمان نمی ماند!!!!
❄️اینکه؛
درد خانواده شما، جانمان را به آتش کشیده است!
و این؛
شرح حال یک درد مبارک است...
*درد عااااااشقی*
❄️هزاااار الحمدلله... که عاشقمان کرده اید!!!!
هزار الحمدلله که در دل سیاهمان تجلی کرده اید!!!
و اینگونه بود که ما قیمت گرفته ام!!!
و اینگونه بود که ما عزت گرفته ایم..
❄️الحمدلله که چشمان ما را برای چشم انتظاری ،، برگزیده اید...
الحمدلله که دل ما را، برای خون جگری، انتخاب کرده اید...
الحمدلله که دستان ما را، برای التماس حضورت، فراخوان کرده اید...
الحمدلله یوسف... که هنوز زلیخا نشده... ازدردتان به ما خورانده اید...
❄️هزااار سال دیگر هم که طول بکشد....
ما منتظرت میمانیم....
اصلا...کار دیگری در زمین نداریم،، یوسف....
منتظر ملاقات چشمان دلبرت میمانیم...
منتظر لمس حرارت آغوشت...
منتظر شنیدن صدای عاشق کش ات...
❣️ماااااا.... منتظرت میمانیم!
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
💢#شرح_دعای_روز_بیست_و_ششم 💢
💢#آیت_اللہ_مجتهدی_تهرانی_ره💢
【اَلّلهُمَّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْکوراً】
خدایا سعی و کوشش و تلاش ما
در ماہ رمضان را بپذیر
واژہ «مشکوراً»
به معنای «تشکر کن» است
و مقصود آن در این دعا
«بپذیر» و «قبول کن» است
آدم زحمت میکشد و روزہ میگیرد
گرسنه و تشنه میشود اما غذا و آب نمیخورد
و کم خوابی ماہ رمضان را تحمل میکند
و اگر خدا تلاشهای ما را قبول نکند
کاری از ما ساخته نیست
اگر زحمتی و رنجی کشیدہ شود
و حاصلی در پی نداشته باشد
اتفاق ناگواری افتادہ است
ما باید غصه بخوریم که نکند
اعمال ما را آفت بزند
مثلاً یک غیبت میتواند تمام زحمات
ما را هدر دهد
اگر غیبت کنید ۴۰ روز اعمال خوب شما
در نامه اعمال شخص غیبت شوندہ
نوشته میشود
و اگر عمل خوبی نداشته باشید
گناهان آن شخص در نامه اعمال شما
نوشته میشود
این روایت از معصوم علیهالسلام
در کتاب «غیبت» از آیت اللہ مجتهدی
نوشته شدہ است
⬅️ باید به خودمان بپردازیم و ببینیم
که خودمان چکار کردهایم
آیا ما هیچ عیبی نداریم؟
گل بیعیب خداست و ممکن نیست
که ما عیب نداشته باشیم
در روایت آمدہ است که
چه میشود انسان یک خار کوچک را
در چشم رفیقش میبیند اما شاخهای که
در چشم خودش رفته را نمیبیند
این روایت کنایه از این است که
انسان عیبهای بزرگ خود را نمیبیند
اما عیب کوچک مردم را میبیند
این حدیث از معصوم علیهالسلام است
که خوش به حال کسی که عیب خودش را
میبیند و به عیب کس دیگری کاری ندارد
【و ذَنْبی فیهِ مَغْفوراً و عَملی فیهِ مَقْبولاً】
گناهان ما را بیامرز و اعمالمان را قبول کن
از خدا میخواهیم تا گناهانی که پیش
از ماہ رمضان انجام دادهایم را ببخشد
چون ماہ رمضان فصل درآمد معنوی
و کسب ثواب است
حتی خوابیدن و نفس کشیدن
در این ماہ عبادت محسوب میشود
در ماہ رمضان این همه درآمد وجود دارد
و آیا امکان ندارد با این همه درآمد کسب شدہ
انسان جان خودش را از گرو در بیاورد؟
⬅️ پیامبر در خطبه شعبانیه میفرماید:
پشتتان از گناہ سنگین شدہ و به گرو رفته
و در ماہ رمضان بدنتان را از گرو در بیاورید
برخی هنگام نماز صبح نمیتوانند بخاطر
سنگینی بلند شوند که از آثار گناہ است
شخصی به امام حسن عسکری علیهالسلام
گفت که هر شب قصد میکنم
تا نماز شب بخوانم اما نمیشود
امام فرمود: «گناہ تو را زنجیر کردہ است»
دلیل اینکه کسی دلش میخواهد
نماز شب بخواند اما نمیتواند
انجام گناہ است
و با استغفار میتواند آن را رفع کند
شعری هست که میگوید:
«هر که سحر ندارد از خود خبر ندارد»
هر کسی که هنگام سحر خواب است
نمیداند که کیست و باید خود را پیدا کند
⬅️ حدیث از معصوم علیهالسلام است
که میفرماید عجب است که مردم
به دنبال گمشدہ خود هستند
اما به دنبال خود نمیگردند
وضو بگیرید و شب در تاریکی صد بار
از خودتان بپرسید که من که هستم؟
شاید خودتان را پیدا کنید
اگر خودت را پیدا کردی
هوس نماز شب پیدا میکنی
【وَ عَیبی فیهِ مَسْتوراً】
خدایا کاری کن تا عیب من مستور باشد
و کسی از عیبم مطلع نباشد
خدا «ستارالعیوب» است و نگذاشته
تا کسی از گناهان ما اطلاع پیدا کند
حدیث است اگر گناہ بو داشت
دو نفر کنار هم نمینشستند
اگر عیب آدم عیان میشد
کسی جنازہ کسی را دفن نمیکرد
【یا أسْمَعِ السّامِعین】
ای خدائی که از همه شنوندهها
تو شنواتری
خدا همه چیز را میشنود اگر یواش
هم حرف بزنیم خدا باز هم میشنود
حضرت موسی علیهالسلام به خدا گفت
که خدایا اگر نزدیکی من یواش صحبت کنم
و اگر دوری بلند صحبت کنم
خدا فرمود:
من همنشین کسی هستم که یاد من باشد
خدا شنواترین است پس میگوئیم
ای خدائی که از همه شنوایان شنواتری
این دعاها را دربارہ ما مستجاب کن
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 504
💠سوره احقاف: آیات 15 الی 20
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنم
سامری در فیسبوک
قسمت_ششم
دو مرد بی توجه به سوالات پی در پی احمد، او را میزدند، با هر ضربه هزاران فکر به ذهن او می آمد: نکند اینها را صاحبان غذا خوری هایی اجیر کرده اند که او همیشه غذا می خورد و بدون حساب کردن پول غذا در فرصتی مناسب فرار می کرد؟!
برای همین شروع به عذر خواهی کرد: من غلط کردم غذای مفت و مجانی خوردم، شما دست از سرم بردارین قول می دم به خدا قسم می خورم که بیام و پول تمامشون را بدم..
مردها عکس العملی نشان ندادند فقط ضربه هایشان سنگین تر شد و ناگهان فکری به ذهن احمد خطور کرد، نکند اینها از همان روستاهای اطراف نجف و بصره هستند که احمد پول خمس و زکاتشان را با زبان چرب و نرم میستاند یا اینکه اطرافیان اون متوفیانی هستند که به بهانه خواندن نماز و روزه استیجاری آنها را سرکیسه می کرد و پول را می گرفت و دیگر هیچ...پس بریده بریده گفت: پول هایی را که بابت واجبات شرعی گرفتم همه را برمی گردانم...
در این هنگام هر دو مرد با هم زدند زیر خنده یکی از آنها همانطور که نفس نفس میزد گفت: عجب مارمولکی بودی تو و ما نمی دونستیم و چماق را برد بالای سرش و بر شانه او فرود اورد و ادامه داد: پس بخور که این کتک ها حقت است...
و مرد دیگر ادامه حرف مرد اولی را گرفت و گفت: جد و آبادت را میاریم جلو چشمات، زود باش اعتراف کن دیگه چه هنر نمایی هایی کردی؟...
و احمد که ذهنش هنگ کرده بود در عالمی بین هوشیاری و بی هوشی به تمام گناه های کرده و نکرده اش اعتراف کرد، اما انگار این دو مرد نکیر و منکری بودند که عذابشان پایانی نداشت، آنقدر زدند که احمد از حال رفت و جسم استخوانی اش بیهوش روی زمین افتاد.
نمی دانست خواب است یا بیدار؟! آرام پلک های دردناک چشمانش را باز کرد، دیگر خبری از چشم بند نبود، خواست به پهلو بچرخد که دردی جانکاه در جانش پیچید و ترجیح داد بدون تکان دادن اعضای بدنش، اطراف را نگاه کند.
اتاقی بسیار کوچک در حدی که فقط میتوانست کمی دراز بکشد، با دیوارهای سیاه و سنگی
هیچ وسیله ای داخل اتاق به چشم نمی خورد، اتاق تاریک بود و از نمی که به لباس هایش نشسته بود بر می امد که جایی در زیر زمین قرار دارد.
هوای اتاق که بیشتر شبیه قبر بود، نفس او را می گرفت.
احمد خاطرات چند ساعت قبل را مرور کرد، آخر به چه جرمی او را گرفته بودند؟! نکند به خاطر حرف هایی که راجع به حزب بعث زده بود؟! و نمی دانست دقیقا به خاطر کدام نطق هایش بوده؟! آخر احمد برای خود عزیزی، هم در دفاع از حزب بعث سخن ها گفته بود و گاهی هم که در جمع مذهبی ها حضور داشت در مخالفت با حزب بعث نطق کرده بود، کارهای احمد آنقدر مزورانه وحیله گرانه بود که الان خودش هم مانده بوددقیقا به خاطر چه چیزی او را گرفته بودند؟!
اما احمد خوب می فهمید از ان شکنجه ها و این مکان زندانی بر می آمد، هر کس او را دستگیر کرده پشتش به جایی محکم بند است.
احمد با احتیاط دست راستش را حرکت داد و می خواست دستش را ستون بدنش کند و نیم خیز شود و خود را به طرف دیوار بکشد و اندکی بنشیند و به دیوار تکیه کند، دستش انگار چوبی خشک بود، احمد زیر لب گفت: یعنی من کجا هستم و چه مدت هست در بیهوشی به سر می برم؟!
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞