8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️اتفاق بسیار عجیب در ارتباط مستقیم شبکه سه با بیروت
گروهی از مردم لبنان ناگهان وارد قاب شبکه سه شدند و شعار دادند. همچنین چند تن از شهروندان لبنانی بدون هماهنگی با ظاهرهایی عجیب وارد قاب شبکه سه شدند و درباره وضعیت فعلی لبنان صحبت کردند!
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 67
💠سوره آل عمران: آیات 133 الی 140
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از قرائت قرآن صفحه ای(روزانه)📓
067-aleemran-ta-1.mp3
4.3M
🎤#صوت_تفسیر #صفحه_67
🎬سوره مبارکه
🎋#آل_عمران بخش اول
💫#سوره_3
🌟#جزء_4
📶مفسر: استاد قرائتی
#قرآن
@sibsoorgh🍎
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(27).mp3
7.77M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه در ۲۷۰ روز
🌸 سهم روز پنجاه و پنجم
🌸 نامه ۶۳ و ۶۲
https://eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۲
قسمت_بیستم
ساموئل نگاه خیره اش را به چشمان پر از راز و رمز محیا دوخت و گفت: خانم میچل من برعکس اینکه به همسرت ابو معروف اعتماد کامل داشتم، به پسرش معروف و تو هیچ اعتمادی ندارم، شما هنوز نفهمیده اید که زندگیتان باید وقف خدمت به قوم برگزیده باشد، حیف از ابو معروف که خیلی راحت در دام مسلمانها افتاد و او را کشتند.
محیا آه کوتاهی کشید و سعی کرد مثل همیشه مهر سکوت بر لب زند، او خوب می دانست که بر لبهٔ تیغ قرار دارد و کوچکترین حرفی که باعث شک این آدمخواران شود به قیمت جان خود و پسر عزیزش تمام می شود، پسری که نمی دانست اینک به ترفند این جانیان در کجا به سر میبرد، این روباهان مکار، کیسان را به بهانه ای از انگلیس بیرون کشیده بودند و در دامی که خود پهن کرده بودند گرفتار نمودند.
ساموئل که سکوت محیا خسته اش کرده بود قدمی به عقب گذاشت و در همین هنگام صدای بوق هشدار دستگاهی که علائم حیاتی دبورا را کنترل می کرد بلند شد.
محیا نگاهی سرد به دبورا کرد و گفت: این یکی هم مُرد.
ساموئل با دو دست روی چشمهایش را گرفت و فریاد زد جواب آنها را چه بدهم و با خشم محیا را نگاه کرد و گفت: باشد حالا که برای بقیه دل می سوزانی وخلاف خواسته ما قدم برمی داری کاری می کنم که روزی هزار بار بمیری و زنده شوی..
تو باید یاد بگیری که به قوم برگزیده خدمت کنی و اگر نکنی جان خودت و آن پسر یکی یکدانه ات به باد خواهد رفت، اصلا از نزدیکان ابومعروف باشید، مهم این است الان ابومعروفی نیست که شفیعتان شود، چنان می کنم که در افسانه ها بنویسند و با اشاره به محیا فریاد زد: برو وسایلت را جمع کن، تو را به جایی منتقل می کنم که در شبانه روز حتی وقت خوابیدن هم نداشته باشی، برو خانم دکتر...دکتر برگزیده بهترین دانشگاه مجارستان....
محیا تنش از این تهدید ساموئل لرزید او خوب می دانست که ساموئل از او کینه به دل گرفته و حتما حرفهای تهدیدآمیزش را عملی می کند، اما نمی دانست او را به کجا منتقل خواهند کرد..
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🌺