هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
هدایت شده از قرائت قرآن صفحه ای(روزانه)📓
078-nesa-ta-1.mp3
3.77M
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(41).mp3
5.51M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
💎 در ۲۷۰ روز
💎 روز شصت و ششم
💎 نامه ۵۳ بند ۸
https://eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۲
قسمت_سی_یکم
رؤیا با اینکه برنامه ریزی کرده بود زودتر از همیشه به خانه برسد، دیرتر رسید چون اول هدی را از مهدکودک برداشت و بعد ژاله را به ایستگاه ماشین های مشهد رساند و درست همزمان با محمد هادی به خانه رسید.
مادر و دختر و پسر همزمان وارد خانه شدند و محمد هادی همانطور که هدی را بغل می کرد و داخل ساختمان می شد نگاهی به مادرش کرد و گفت: مامان امروز دیر رسیدی اما به نظرم خیلی سرحال میای هااا
رؤیا لبخندی زد و گفت: مورد داره، اما فعلا چیزی نمی گم بزار بابات بیاد، فک کنم مجبور بشیم بریم یه سر تا مشهد.
محمد هادی گفت: مامان من عصر کلاس زبان دارم هااا، بعدم همین دیروز از مشهد اومدیم، مگه چه خبره اونجا؟!
رؤیا گفت: خیلی خبرا...حالا تو خواستی بمون ما نهایت تا آخر شب میایم دیگه یه ساعت و نیم راه بیشتر نیست که...
محمد هادی گفت: باشه اما شرط داره، شرطشم اینه که...
در همین حین در هال باز شد و چهرهٔ خستهٔ صادق که انگار خسته تر از قبل به نظر می رسید توی چارچوب در ظاهر شد.
هدی بدو خودش را جلوی در رساند و با زبان شیرین کودکی شروع به شیرین زبانی کرد، صادق بر خلاف همیشه که تا هدی جلوش میرفت ،بغلش می کرد و به هوا میدادش و کلی بخند بخند می کردند، دستی روی موهای هدی کشید و گفت: سلام خوشگلم و بعد با صدایی آهسته جواب سلام رؤیا و محمد هادی را داد و یک راست به سمت کاناپه سه نفره رفت و خودش را روی کاناپه انداخت.
وقتی صادق این حال میشد، یعنی یک اتفاق بد افتاده..
محمد هادی با نگاهش از مادر می پرسید چه شده و رؤیا همانطور که شانه ای بالا می انداخت به طرف اتاقش رفت تا لباس عوض کن و با اشاره چشم و ابرو به محمد هادی فهماند که لباسش راعوض کند و بیرون بیاید.
رؤیا خیلی زود از اتاق بیرون آمد به سمت آشپز خانه رفت و قابلمه ماکارونی را از یخچال بیرون آورد و روی گاز گذاشت، زیرش را روشن کرد و شعله را کم کرد و رفت توی هال، کنار کاناپه ای که صادق روی ان خوابیده بود نشست و همانطور که با موهای صادق بازی می کرد گفت: چی شده صادق؟!
صادق چشماش را همچنان بسته نگه داشت و چیزی نگفت...
رؤیا که می خواست صادق را از این حال دربیاره گفت: بیا زودتر آشپزخونه غذا بخوریم به نظرم لازمه یه سر تا مشهد بریم.
صادق مثل فنر از جاش بلند شد و گفت: مامان رقیه موضوع را بهت گفته؟!
رؤیا با تعجب گفت: کدوم موضوع؟!
صادق آه بلندی کشید و گفت: خوب همین موضوع که به خاطرش می خوای بری، اومدن آقا عباس و پیدا شدن نفیسه...
رؤیا با دو دست جلوی دهانش را گرفت و گفت: وای خدایا شکرت، نفسیه پیدا شده؟! یعنی بعد از چند سال پیدا شده؟! وای خدایا شکرت و بعد انگار چیزی یادش بیاد گفت: کمیل چی؟! کمیل هم هست.
صادق که انگار در این عالم نیست مثل یک روح لب زد و گفت: آره استخوان های نفیسه و کمیل تو بغل هم توی یک گور دسته جمعی توی یه روستا نزدیک موصل پیدا شدن...
دنیا دور سر رؤیا شروع به چرخیدن کرد و گفت: وای من! خدا به داد دل آقا رضا و عباس و رقیه برسه...
اشک رؤیا شروع به تکاپو افتاد او یاد نفیسه این دختر زیبای عرب که از اقوام عباس بود و با رضا ازدواج کرده بود افتاد.
دختر مهربانی که زبان فارسی را شکسته اما شیرین صحبت می کرد و توی یه سفر که برای دیدار از اقوامش به همراه برادرش ناصر به عراق رفته بود نا پدید شد و همان موقع گمانه زنی ها این بود که در چنگ داعش اسیر شدند و الان....
رؤیا با شنیدن قصهٔ غصهٔ نفیسه و کمیل، همسر و فرزند رضا، داستان پیدا شدن کیسان را فراموش کرد بگوید و همانطور که اشک می ریخت گفت: نفیسه اینا الان کجان؟!
صادق که مشخص بود بی صدا اشک ریخته، دماغش را بالا کشید و گفت: همونجا توی عراق دفنشون کردن، اما هنوز موضوع را به رضا نگفتن، باید خودمون بریم و کنارشون باشیم.
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طنز_گنبد_آبکشی
کاری طنز از گروه حبّه
#طوفان_الاقصی2
این کار چن تا طلبه ی جهادی حوزه خواهران هست.
میگم يعني با امکانات کم میشه کار قوی کرد.
دمتون گرم
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔸تعقیبات نماز
🔸عزیزان سعی کنیم بعد از خواندن نماز فورا از سر سجاده بلند نشیم خیلی ها هستند که بلافاصله بعد از خواندن نماز بلند میشوند و میزند نه تسبیحاتی، نه ذکری نه دعایی این عمل شایسته نیست و در روایات مذمت شده خوب هست که انسان بعد از خواندن نماز مقداری سر سجاده اش بنشیند دعایی بخواند ذکری بگوید و با خدای خویش نجوایی کند
🔸در روایت هست انسانی که نماز میخواند و بعد از نماز بلند میشود و میرود، خدا به ملائکه میگوید: «ببینید این بنده من محتاج به من نبود، چیزی از من نخواست
🔸اینها بیاناتی است که ما را به این باور برساند که ما محتاجیم و خدا بینیاز، و ما همیشه باید عرض احتیاج به خدای بینیاز کنیم و این یکی از عبادتهای بسیار بزرگ است.لذا در تعقیبات نماز حضرات معصومین علیهم السلام نیازمندیهای خاصی را که ما داریم اما توجّه به آن نداریم به صورت دعا درآوردهاند و گفتهاند اینها را بخوانید
عزیزان این سه تا تعقیبات کوتاه و مختصر را بعد از نمازهایمان بخوانیم دعاهایی کوتاه اما بسیار پر معنا و دارای مضامین عالی،بنده خودم مقید هستیم برخواندن این سه دعا بعد از هر نماز های یومیه،
🔸ترجمه این دعاها را هم بخوانیم چقدر زیباست (حیف است که ما خودمان را از خواندن چنین دعاهایی محروم کنیم)
🔸دو دعای اول در ابتدای مفاتیح الجنان در تعقیبات مشترکه آمده است
🔸دعای سوم هم در آخر دعای عدیله آمده است
🔴🔵 سور قرآنی و ادعیه ی شب جمعه
📗 فضیلت سوره واقعه در شب جمعه
📗 فضیلت سوره اسراء در شب جمعه
📗 فضیلت قرائت سوره قصص و نمل و شعراء در شب جمعه
📗 فضیلت صلوات از شامگاه پنجشنبه تا غروب روز جمعه
📗 فضیلت دعای کمیل در شب جمعه
📗 صوت دعای کمیل
📗 دعای یا دائم الفضل ... در شب جمعه
📗 دعای نقل شده از علامه مجلسی در شب جمعه
♨️نکته قابل تامل
مردم ما به شایعه جنگ می خندند
واز شایعه گرانی می هراسند!
این است فرق عملکرد
گردانندگان اقتصاد وحافظان امنیت
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat