eitaa logo
شهید کمالی
942 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
5.4هزار ویدیو
604 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴این روز دخترهای جهانی خیلی به درد ما نمی‌خورد ما دختری مثل معصومه سلام الله علیها داریم ، غرب کدام الگوی ناب دختری را دارد؟ ◾️دوستان لیبرال روز جهانی دختر رو تبریک میگن چون ایدئولوژی خاصی برای دختران ندارند و در همه سطوح زنانگی دنبال پیاده سازی تساوی جنسیتی هستند. در واقع فمنیست‌ها فهمیدن باید از دوران کودکی شروع کنند و تساوی جنسیتی رو به صورت ریشه‌ای فرهنگ سازی کنند و بیشتر چالش‌های دخترانه رو بشناسند و با سیستم لیبرالی مساله رو سازماندهی کنند . اما در این سو ما یک روز دختر به مناسبت میلاد حضرت معصومه داریم که تلفیقی از هویت یابی دخترانه؛ ولایتمداری؛ نقش آفرینی اجتماعی ؛ کنش سیاسی اعتقادی؛ ریحانگی و انس دهنده‌گی اعضای خانه و جامعه توسط دختران نجیب است‌. ◀️به راستی لیبرال‌ها این گفتمان را ندارند و از روز دختر جهانی ذوق زده شده‌اند. دوستان انقلابی ما چرا روز دختر جهانی را به رسمیت می‌شمارند؟ ✍عالیه سادات 🍃__________________________ 👇 @shookoohzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دکتر ‏«عراقچی ترجمه می‌کنه، دکتر پزشکیان پاسخ میده» دانستنِ زبان انگلیسی برای رییس‌جمهور نَه ضرورت داره و نَه فضیلت‌‍ه. امّا اصلاح‌طلبانی که با پروپاگاندای «رییس‌جمهوری که نیاز به مترجم ندارد و....» دستاوردسازیِ فیک می‌کردند حالا چه توضیحی دارند؟ پ.ن: واضح است که مطلب در نقد پزشکیان نیست و در نقد اصلاح طلبان است. ✍محمدزاده 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『🔹نمازشب خوان عذاب قبر نداره!! حجت الاسلام رفیعی ┅❅⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱❅┅ اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 80 💠سوره نساء: آیات 15 الی 19 @ahlolbait_story
080-nesa-ta-1.mp3
3.66M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی @sibsoorghⓂ️
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(43).mp3
5.52M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه 💎 در ۲۷۰ روز 💎 سهم روز شصت وهشتم 💎 نامه ۵۲ و ۵۱ https://eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۲ قسمت_سی_سوم ماشین صادق جلوی خانه ایستاد و هر سه نفر از ماشین پیاده شدند، صادق کلید خانه را بیرون آورد و در را باز کرد و یا الله یاالله گویان داخل شد. آقا مهدی که انگار اینقدر بی تاب بود، روی حیاط خودش را با آب دادن به باغچه سرگرم کرده بود، به محض آمدن بچه ها، شلنگ را روی زمین انداخت و شیر اب را بست و دست هاش را از هم باز کرد و هدی مثل فرفره جلو پرید و خودش را توی بغل مهدی جا کرد. مهدی هدی را بغل کرد و با صادق و رؤیا سلام علیک کرد و گفت: بیا بریم داخل تا من آماده بشم بریم. داخل هال شدند، مهدی، بوسه ای از گونه هدی گرفت و او را زمین گذاشت و می خواست به سمت اتاق برود که رؤیا گفت: بابا مهدی! مهدی سرجایش ایستاد و گفت: جانم دخترم؟! رؤیا مثل دختر بچه ای که می خواهد یک مشتلق از باباش بگیرد گفت: گفتم خبر خوب دارم براتون، فکر می کردم الان تازه یه مشتلق توپ هم برام اماده کردین، اما انگار شما اصلا یادتون رفته.. مهدی روی مبل، روبه روی رؤیا نشست و گفت: عزیزم، من خوب می دونم تو از ناراحتی من و صادق خیلی ناراحتی و می خوای به طریقی ما را شاد کنی، اما توی این اوضاع واقعا هیچ خبری نمی تونه اینهمه غم را از دلمون ببره... رؤیا یک تای ابروش را بالا داد و گفت: حتی اگر بگم کیسان را پیدا کردم؟! حتی اگر بفهمی که پسرتون کیسان همین الان توی مشهد هست؟! مهدی ناباورانه دستش را روی قلبش گذاشت و همانطور که سعی می کرد آرام نفس بکشد گفت: چی می گی دخترم؟! صادق از روی مبل بلند شد و جلوی رؤیا کنار مبل نشست و دست محیا را در دست گرفت و همانطور که تکان میداد، گفت: ببین رؤیا! قرار نشد سرکاریت با روح و روان ما بازی کنه، از این حرفا دست بردار... رویا لبخندی زد و گفت: به خدا دارم راست می گم، به جان هدی حقیقت را گفتم. مهدی خودش را به جلو خم کرد و گفت: آخه چطور ممکنه؟! کیسان کجا و تو کجا؟! رؤیا شروع به گفتن قضیه کرد، همچی با آب و تاب داستان سرایی می کرد که صادق و مهدی اصلا یادشون رفت که کجا می بایست برن و بعد گوشیش را بیرون آورد و در حالی که مهدی و صادق ناباورانه به اون چشم دوخته بودند شماره کیسان را گرفت. با اولین بوق، کیسان گوشی را برداشت و رؤیا گفت: سلام دکتر محرابی، خانم معرفت هستم همکار ژاله جان، حقیقتش من موضوع را برای پدر شوهرم گفتم و الان ایشون کنار من هستن و می خوان باهاتون صحبت کنن کیسان از آن طرف خط که مشخص بود دستپاچه شده گفت: باشه چشم، ممنون از پیگیریتون رؤیا گوشی را به سمت آقا مهدی داد و صادق با سرعت خودش را به آشپز خانه رساند تا لیوان آبی برای پدرش بیاورد.... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼