🗡ناگهان شمشیر کشیدم!
«قریشیان همواره در این فکر بودند که چگونه میتوانند پیامبر را به قتل برسانند. تا اینکه روزی در دارُالنَدوه(محل مشورت سران قریش) پس از بررسی بسیار، بر یک نقشه اتفاق نظر پیدا کردند. در آن جلسه، که ابلیس ملعون هم در شمایل «مُغِیرَة بن شُعْبه» حاضر بود، تصمیم گرفتند....
من نیز با کمال میل و به سرعتِ تمام این فرمان را اجرا کردم و رضایت کامل داشتم که برای حفظ او کشته شوم. آنگاه پیامبر رفت و من در بسترش خوابیدم. در موعد مقرر، مردان قریش درحالیکه مطمئن بودند اکنون پیامبر را میکشند، وارد اتاق شدند و آمادۀ حمله به بستر بودند که ناگهان من شمشیر کشیده، از خودم دفاع کردم. و خدا و مردم از این واقعه آگاهاند و این ماجرا را میدانند.
سپس رو به اصحاب فرمود: آیا اینگونه نیست؟
اصحاب پاسخ دادند: چرا ای امیرمؤمنان.»
🔸بخشی از کتاب «آن چهارده روز»؛ زندگینامه خودگفتۀ امیرالمؤمنین(ع)
📖برای مطالعۀ ادامۀ داستان اینجا را کلیک کنید
🛍 سفارش آنلاین نسخۀ کاغذی
👈 نسخۀ الکترونیک
➖ سفارش تعداد بالا(تماس یا پیام در ایتا و تلگرام):
📞 09199020313
📩 @BayanKetab
💐 ۶ روز تا میلاد مولود کعبه
#آن_چهارده_روز