#تبیین و #تحلیل
سخنرانی امروز آقا، مثل سخنرانی ایشان در مبعث گذشته مبتنی بر نقشهی #منظومه_معرفتی و #منظومه_ارزشی و #تبیین_راهبردها بود.
۱. منظومهی معرفتی:
تبیین نقشهی جامع بعثت و اهداف آن و انطباق انقلاب اسلامی بر نقشهی بعثت
۲. منظومهی ارزشی:
تبیین سه عنصر ارزشی به نام
#بصیرت و
#صبر و استقامت و
#امید
تمام خیرات و پیشرفتها در مرحلهی عینیت خارجی (متن جامعه) سوار بر این سه عنصر است.
راهبردها: تبیین نقش
#تواصی و روایتِ
#انقلابی، از جنس روایت
#آوینی،
بهعنوان راهبرد اساسی در راستای تحقق ارزشهای مبتنی بر منظومهی معرفتی.
🔹باید به
#تواصی به بصیرت و صبر و استقامت به عنوان یک
#راهبرد اساسی نگاه کرد. تواصی بدون
#تبیینِ صحیح و کامل، تواصی نیست.
#تواصی_یعنی_تبیینِ_درست
#تواصی
#تبیین
#راهبرد
🌸🍃﷽🌸🍃
اهمیّتِ #صبر 👇
در کتاب تفسیر نورالثقلین، از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است:
گروهی هستند که در روزِ قیامت، پروندهای برای آنان گشوده نمیشود، و بدونِ سؤال و جواب به بهشت میروند.😳
سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود:👇
🕋 إِنَّمٰا یُوَفَّی الصّٰابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسٰابٍ. (زمر/۱۰)
💢 به درستی که #صابران، اجر و پاداشِ خود را بیحساب دریافت میکنند.
✅️ در کلّ قرآن، «اجرِ بیحساب» فقط برای #صابرین مطرح شده..
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
#ماه_ضیافت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥#کلیپ | توصیه رهبر معظم انقلاب درباره #صبر در برابر مشکلات
🍃🌹🍃
🌺 رهبرمعظم انقلاب مدظلهالعالی: انتظار نداشته باشید بلافاصله همه چیز درست شود! باید صبر کنید... بی صبری را به مرز همکاری با دشمن نرسانید.
#روشنگری | #ثامن
🆔 eitaa.com/meyarpb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥#کلیپ | توصیه رهبر معظم انقلاب درباره #صبر در برابر مشکلات
🍃🌹🍃
🌺 رهبرمعظم انقلاب مدظلهالعالی: انتظار نداشته باشید بلافاصله همه چیز درست شود! باید صبر کنید... بی صبری را به مرز همکاری با دشمن نرسانید.
#روشنگری | #ثامن
🆔 eitaa.com/meyarpb
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 اگر بخواهیم محیط خانه گرم و #باصفا و #صمیمی باشد، فقط باید #صبر و #استقامت و گذشت و چشم پوشی و رأفت را پیشه خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد.
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
🆔@kamalibasirat
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 از آیه شریفه (امر به معروف و نهی از منکر کن و بر هر مصیبتی که به تو می رسد، صبر بنما-لقمان17) استفاده می شود که #صبر و تحمل و شنیدن ناسزا و تلقی کردن آن چون حلوا و طیبات شیرین و خوشمزه، از لوازم امر به معروف و نهی ازمنکر است.
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
🆔@kamalibasirat
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 #فقرا در کمبودها و فقر و ناداری، باید #صبر و شکیبایی داشته باشند؛ و بدانند که آنها هم از #نعمت های دیگری برخوردارند که اغنیا برخوردار نیستند و ثروتمندان، بلاها و گرفتاریهایی دارند که مستضعفان و محرومان ندارند!
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت
🆔@kamalibasirat
💠 #صبر
🔸امام صادق علیه السلام:
صبر برای ایمان به منزله سر است نسبت به تن، پس زمانی که سر برود، تن هم می رود، همچنان که اگر صبر برود ایمان هم می رود.
📚 وسائل الشیعه/ج3/ص257
✍🏼 در قرآن به غیر از یک مورد که از زبان حضرت یوسف می باشد، همواره دستور به صبر بر تقوا مقدم است.
🆔@kamalibasirat
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | راز #محبوبیت #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی براساس گزارههای دینی
❄️🌹❄️
🔻 از نگاه اسلام، انسانهای بزرگ (متخصص و متعهد) که مخلصانه خدمات ارزشمندی به جامعه ارائه میکنند، همیشه در دلها جای دارند. شهید سپهبد قاسم سلیمانی یکی از این بزرگمردان تاریخ است.
🔸در گزارههای اسلامی، چنین افرادی ویژگیهایی دارند که چند مورد را میشماریم:
1️⃣ ایمان و عمل صالح (مریم/۹۶): از نگاه قرآن، خداوند متعال، محبتِ انسانهای پارسا را در دلهای مردم میافکند.
امام علی(ع) در خطبه ۱۹۳ نهجالبلاغه،بیش از ۱۱۰ ویژگی برای انسان متقی فهرست نمودهاند.
2️⃣ اطاعت از ولی امر (نساء/۵۹): این مقوله بهاندازهای مهم است که در قرآن حدود ۱۹ بار، مؤمنین، را به اطاعت از خدا و پیامبر(ص) و ولی امر فرامیخواند.
3⃣ ایثار و فداکاری(حشر/۹): زندهیاد سردار سلیمانی، بیخوابی و رنج ۳۰ سالهاش را برای تأمین امنیت مردم به دخترش گزارش میکند.
4⃣ #صبر و استقامت در سختیهای نبرد و... (بقره/۱۷۷): مولای متقیان، مالک اشترش را در بردباری و استواری مقاومتر از کوهها و سنگها توصیف میکند. (نهجالبلاغه، حکمت ۴۴۳).
5️⃣ #بصیرت: قرآن کریم، بصیرت را از ویژگیهای مهمِ پیامبر اسلام و پیروانِ آن حضرت میشمارد. (یوسف/۱۰۸).
6️⃣ #اخلاص (نساء/۱۴۷ و...): در منطق ِقرآن کریم، راه رستگاری فقط اخلاص است.
7️⃣ و...
🔺سردار دلها، شهید سپهبد قاسم #سلیمانی، جامع همه صفات جمال و جلال انسانی بود.
✍علی اکبر صیدی
🆔 http://rubika.ir/meyar_pb
🆔 http://eitaa.com/meyarpb
🔴 #جهاد_اکبر | سفارش یکدیگر به حق و #صبر
♦️امام خمینی(ره):باید جوان های تحصیلکرده از این هیاهوی #اجانب خود را نبازند، و سرگرم بساط عیش و نوشی که به دستور #استعمار برای آنها و عقب نگه داشتن آنها فراهم شده است نگردند.
♦️باید اشخاص بیدار، تولید مثل کنند و هرچه بیشتر #همفکر و هم قدم پیدا کنند و صفوف خود را فشرده کنند، و در ناملایماتْ پایدار و جدی و قوی الاراده باشند، و از تواصی به حق و تواصی به #صبر، که دستوری است الهی، غفلت نکنند.
📚 منبع: تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی (ره)، صفحه 604 و 605
#ثامن_خراسان_شمالی
https://eitaa.com/kamalibasirat
💠 #صبر
🔸 امام علی(علیه السلام):
از بی تابی بپرهیز که رشته امید را پاره مى کند و کار را سست مى گرداند و اندوه را در پى مى آورد. بِدان که نجات در دو چیز است:
1️⃣ مشکلى را که چاره دارد باید چاره اندیشى کرد
2️⃣ مشکلى را که چاره ندارد باید شکیبایى ورزید.
📚 دعائم الإسلام/ج1/ص223
✍🏼 این روایت نسخه تمام استرس ها و اضطرابها و موجب آرامش روانی است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنم
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_هجدهم
💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
💠 قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
💠 همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
💠 لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمیدونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟»
💠 دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
💠 میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
💠 چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_نوزدهم
🌹 #قسمت_بیست_و_سوم
💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این #خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
💠 زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
💠 #وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»
شاید #داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
💠 گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.
💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای #آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
💠 ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
💠 موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
💠 چطور میتوانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
💠 دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
ادامه دارد ...
نویسنده فاطمه ولی نژاد
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز سوم
═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۲۶ : کسی چیزی را در دل پنهان نکند جز آنکه در لغزشهای زبان و رنگ رخسار، آشکار خواهد شد.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۲۷ : با درد خود بساز، چندان که با تو سازگار است.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۲۸ : برترین زهد، پنهان داشتن زهد است.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۲۹ : هنگامی که تو زندگی را پشت سر می گذاری و مرگ به تو روی می آورد، پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۰ : هشدار! هشدار! به خدا سوگند! خداوند چنان پرده پوشی کرده که می پنداری تو را بخشیده است.
┄┅═══✼✨🦋✨✼═══┅┄
📒 #حکمت۳۱ ( از ایمان پرسیدند، امیرالمؤمنین فرمود:)
1⃣ شناخت پایه های ایمان:
ایمان بر چهار پایه استوار است؛
#صبر، #یقین، #عدل و #جهاد.
صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد.
#شوق، #هراس، #زهد، #انتظار.
آن کس که اشتیاق بهشت دارد، شهوت هایش کاستی گیرد و آن کس که از آتش جهنم می ترسد، از حرام دوری می گزیند و آن کس که در دنیا زهد می ورزد، مصیبتها را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار می کشد در نیکی ها شتاب می کند.
یقین نیز بر چهار پایه استوار است:
✅ بینش زیرکانه،
✅ دریافت حکیمانه واقعیتها،
✅ پندگرفتن از حوادث روزگار
✅ پیمودن راه درست پیشینیان.
پس آن کس که هوشمندانه به واقعیتها نگریست، حکمت را آشکارا بیند و آنکه حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزی را شناسد و آنکه عبرت آموزی شناخت گویا چنان است که با گذشتگان می زیسته است.
و عدل نیز بر چهار پایه برقرار است: ✅ فکری ژرف اندیش
✅دانشی عمیق وبه حقیقت رسیده
✅ نیکو داوری کردن
✅ و استوار بودن در شکیبایی.
پس کسی که درست اندیشید به ژرفای دانش رسیده و آن کس که به حقیقت دانش رسد، از چشمه زلال شریعت نوشد و کسی که شکیبا باشد در کارش زیاده روی نکرده با نیکنامی در میان مردم زندگی خواهد کرد.
و جهاد نیز بر چهار پایه استوار است