eitaa logo
شهید کمالی
909 دنبال‌کننده
13هزار عکس
5هزار ویدیو
585 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ نماز دهه اول ماه ذی الحجه
🔸 نماز اول ماه به همراه صدقه اول ماه را فراموش نکنیم ( فردا ، سه شنبه ۱۹ مرداد، اول ماه محرم است ) @samtekhoda3
💠 شما غذایتان را بخورید من نمازم را می خوانم امام همیشه را در می‌خواندند و به اهمیت می‌دادند . این خصوصیت از همان جوانی وقتی که هنوز بیشتر از بیست سال نداشتند در ایشان وجود داشت . چند تن از دوستان نقل می‌کردند : ما ابتدا فکر می‌کردیم خدای ناکرده ایشان از روی نماز را اول وقت می‌خوانند . به همین خاطر سعی داشتیم کاری کنیم که اگر این کار از روی تظاهر است ، جلوی آن را بگیریم . مدت زیادی در این فکر بودیم و بارها به طرق مختلف ایشان را امتحان کردیم ، مثلاً درست وقت نماز سفره غذا می‌انداختیم و یا وقت رفتن به مسافرت را درست اول وقت قرار می‌دادیم . اما ایشان می‌فرمودند : شما غذایتان را بخورید من هم نمازم را می‌خوانم . هر چه که بماند من می‌خورم . و یا در موقع مسافرت می‌فرمودند : شما بروید من هم می‌آیم و به شما می‌رسم . وقتی مدتها از این مسأله گذشت نه تنها ایشان نماز اول وقتشان ترک نشد بلکه ما را هم واداشتند که در اول وقت نمازمان را بخوانیم. 📚 به نقل از حجه الاسلام و المسلمین عبایی خراسانی - پا به پای آفتاب _ جلد ۳ _ صفحه ۳۳۱
وطن اتخاذی سؤال: قصد دارم تا یکی دو ماه آینده برای زندگی به شهر دیگری منتقل شوم و آنجا را به عنوان انتخاب کنم؛ آیا از اکنون ـ که هنوز در آن شهر مستقر نشده ام ـ در سفرهای کمتر از 10 روز، می توانم در آنجا نماز را کامل بخوانم؟ جواب:تا زمانی که به عنوان زندگی در آنجا مستقر نشده اید، شکسته است.
📚 خون آمدن از دهان هنگام نماز 💠 سوال: اگر در حال دهان نمازگزار ـ مثلا بر اثر کشیدن دندان ـ خون بيايد، چه وظیفه ای دارد؟ ✅ جواب: نباید خون را فرو ببرد و اگر بتواند بدون فرو بردن خون و نجس شدن بدن و لباس، نماز را ادامه دهد، مانعی ندارد و نماز صحیح است. 🎋 🆔@kamalibasirat🎋
🔴آیت الله حسنعلی نخودکی(ره) بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛ شب زنده‌‌داری، لقمه حلال و توجه به ، به ویژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن 🆔@kamalibasirat
برادرانم و خواهرانم به الهی کنید و آن را نسازید.. هر چه به بالاتری از برویم هایمان می شود.‌. و درس تر.‌. و هم بیشتر می شود‌‌.. پس از چند صباحی و و در راه بزرگ به نیستی کنیم..!! زیاد بخوانید.. وسعی کنید زمانیکه با شما می کند تحت اللفظی آن را .. .. کار است.. اگر نباشد به خاطر خدا می شود.. را طوری که بدانید با چه گویید.. ، باشد که ما را از راه دارد.. بدین که کنیم خیلی آدم هستیم.. ما باید ای برای ما به و های باشد.. یازهرا.. وصیت نامه ...🌹 پایگاه بنت الهدی ایور 🆔@kamalibasirat
❀ ﴾﷽﴿ ❀ 🕋: نماز توبه روز یکشنبه ماه ذی القعده ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ التماس دعا پایگاه فاتحی کرجو حوزه سردارهمدانی ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ ‎‌‌‎‌‎
💠 🔸 امام صادق علیه السلام: دو ركعت با عطر، بهتر است از هفتاد ركعت نماز كسى كه عطر نزده است. ✨ ركعتان يصليها المتعطر، افضل من سبعين ركعة يصليها غير متعطر 📚 الصلاه/ص51/ح148، مكارم الاخلاق ، ص 42 ✍🏼 سلامت عقل و زایل شدن غم، از مزایای استفاده از عطر است. همچنین سیره رسول خدا بر استفاده از بوی خوش بوده و در دیدار با عالیترین مقام یعنی خالق توانا چه چیزی بهتر از بوی خوش است. 🆔@kamalibasirat
💠 🔹 رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: یا علی تو را به صفاتی سفارش می کنم: 🔰 اقتدا به سنت من در و و ام، 1️⃣ اما نمازم 50 رکعت (17رکعت نمازهای واجب یومیه و مابقی نوافل) 2️⃣ روزه ام سه روز در ماه، پنج شنبه اول و چهارشنبه وسط و پنج شنبه آخر. 3️⃣ اما صدقه، پس هر چه میتوانی، تا آنجا که گمان کنی اسراف کرده ای در حالی که نکرده ای و بر تو باد به . 👈🏼 اگر چنین نکردی جز خودت را سرزنش نکن. 📚 روضه کافی/ص79 🆔@kamalibasirat
؛ اثر جماعت بر کودکان 🌹 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🎙استاد شهید مطهری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به تجربه ثابت شده است که اگر بچه به مسجد نرود اگر در جمع نباشد و نماز خواندن جمعٍ را نبیند به این کار تشویق نمیشود؛ چون اصلا حضور در جمع مشوّق انسان است. آدم بزرگ هم وقتی خودش را در جمع اهل عبادت می‌بیند روح عبادت بیشتری پیدا میکند؛ بچه که دیگر بیشتر تحت تأثیر است. 📚 مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۲۳، ص ۵۲۹. 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 🌸🌸🍀🍀🌸🌸 پایگاه مطهره دشت حوزه شهید باهنر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🎥 قابل توجه مسافران: بخصوص الان که ایام سفرهای‌ نوروزی است: را عزیز بدارین‌ تا عزیز شوید. 🍃🌹🍃 🎙حجت الاسلام قرائتی | 🆔 eitaa.com/meyarpb 🆔 rubika.ir/meyar_pb
💠 در تمام این مدت منتظر بودم و حالا خطش روشن بود که چشیدن صدایش آتشم می‌زد. باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست می‌دادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ حیدر از حال رفت. 💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمی‌توانستم در پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر می‌شد و این جان من بود که تمام می‌شد و با هر نفس به التماس می‌کردم امیدم را از من نگیرد. یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست. 💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق که بی‌اختیار صورتم را سمت لباسش کشید. سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالی‌اش رها کردم تا ضجه‌های بی‌کسی‌ام را کسی نشنود. 💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی می‌کرد به خدا شکایت می‌کردم؛ از پدر و مادر جوانم به دست تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حال‌شان بی‌خبر بودم و از همه سخت‌تر این برزخ بی‌خبری از عشقم! قبل از خبر ، خطش خاموش شد و حالا نمی‌دانستم چرا پاسخ دل بی‌قرارم را نمی‌دهد. در عوض خوب جواب جان به لب رسیده ما را می‌داد و برای‌مان سنگ تمام می‌گذاشت که نیمه‌شب با طوفان توپ و خمپاره به جان‌مان افتاد. 💠 اگر قرار بود این خمپاره‌ها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد. دیگر این صدای بوق داشت جانم را می‌گرفت و سقوط نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق به‌شدت لرزید، طوری‌که شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید. 💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله می‌گرفتم و زن‌عمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپاره‌ای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد. ناله‌ای از حیاط کناری شنیده می‌شد، زن‌عمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمک‌شان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید. 💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است. نبض نفس‌هایم به تندی می‌زد و دستانم طوری می‌لرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمی‌تونم جواب بدم.» 💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم می‌لرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«می‌تونی کمکم کنی نرجس؟» ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمی‌شد حیدر هنوز نفس می‌کشد و حالا از من کمک می‌خواهد که با همه احساس پریشانی‌ام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟» 💠 حدود هشتاد روز بود نگاه را ندیده بودم، چهل شب بیشتر می‌شد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت در یک جمله جا نمی‌شد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟» انگشتانم برای نوشتن روی گوشی می‌دوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری می‌بارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی می‌دیدم. 💠 دیگر همه رنج‌ها فراموشم شده و فقط می‌خواستم با همه هستی‌ام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک رسوندم، ولی دیگه نمی‌تونم!» نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! خیلی‌ها رو خریده.» 💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا مونده، نمی‌خوابی؟» نمی‌خواستم نگران‌شان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید. 💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را می‌خواندم و زهرا تازه می‌خواست درددل کند که به در تکیه زد و زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچه‌اش شدن!»... ✍️نویسنده:
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنم ✍️ 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت و یادم نمی‌رفت عباس تنها چند دقیقه پیش از شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد. مصیبت همسایه‌ای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بی‌تاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد. 💠 در تاریکی صورتش را نمی‌دیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمی‌شد، می‌لرزید و بی‌مقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن گفته آمرلی باید آزاد بشه و دستور شروع عملیات رو داده!» غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمی‌گرده!» و همین حال حیدر شیشه را شکسته بود که با نگاهم التماس‌شان می‌کردم تنهایم بگذارند. 💠 زهرا متوجه پریشانی‌ام شد، زینب را با خودش برد و من با بی‌قراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.» زمین‌های کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمی‌دونم تا صبح زنده می‌مونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازه‌ام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!» 💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک پای رفتنم را می‌بست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشه‌ای بود که می‌توانستم برای حیدر ببرم. نباید دل زن‌عمو و دخترعموها را خالی می‌کردم، بی‌سر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی می‌شد اعتماد کنم؟ 💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبه‌ای پنهان کرده بودم و حالا همین می‌توانست دست تنهای دلم را بگیرد. شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستی‌ام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمی‌شد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم. 💠 در گرمای نیمه‌شب تابستان ، تنم از ترس می‌لرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به سپردم و از خلوت خانه دل کندم. تاریکی شهری که پس از هشتاد روز ، یک چراغ روشن به ستون‌هایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را می‌ترساند و فقط از (علیه‌السلام) تمنا می‌کردم به اینهمه تنهایی‌ام رحم کند. 💠 با هر قدم حضور عباس و عمو آتشم می‌زد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی یک‌تنه از شهر خارج می‌شدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلوله‌ای هم شنیده نمی‌شد و همین سکوت از هر صدایی ترسناک‌تر بود. اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و می‌ترسیدم خبر زینب هم شایعه داعش باشد. 💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشت‌های کشاورزی نمی‌شد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه می‌کردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده می‌شد. وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را می‌لرزاند و دلم می‌خواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به ایستادم. 💠 می‌ترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم. پارس سگی از دور به گوشم سیلی می‌زد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را می‌گرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم. 💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و در حصار همین خانه بود که قدم‌هایم بی‌اختیار دوید و با گریه به خدا التماس می‌کردم هنوز نفسی برایش مانده باشد. به تمنای دیدار عزیزدلم قدم‌های مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر می‌زد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»... ✍️نویسنده: ✍️
🔴 روش های چند برابر كردن ثواب نمازها؛ ✅ اذان و اقامه : باعث ميشود دو صف از فرشتگان، پشت سر مومن بخوانند. 📚ثواب الاعمال صدوق ص٧٢ ✅ ركوع كامل: باعث نداشتن وحشت قبر ميشود. 📚ثواب الاعمال صدوق ص٧٣ ✅ انگشتر عقيق: دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت بدون آن است. 📚عدة الداعي ابن فهدحلي ص٢٢٠ ✅ مسواك زدن؛ دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك است. 📚من لايحضره الفقيه صدوق ✅ خواندن سوره در يكي از نمازها باعث آمرزش گناهان ميشود. 📚ثواب الاعمال ص٢٦٧ ✅ عطر باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود. 📚ثواب الاعمال ص١٢٠ ✅ تسبيحات حضرت زهرا سلام الله علیها بهتر از هزار ركعت نماز نزد حضرت صادق علیه السلام است 📚فلاح السائل ص١٥
🔴 روش های چند برابر كردن ثواب نمازها؛ ✅ اذان و اقامه : باعث ميشود دو صف از فرشتگان، پشت سر مومن بخوانند. 📚ثواب الاعمال صدوق ص٧٢ ✅ ركوع كامل: باعث نداشتن وحشت قبر ميشود. 📚ثواب الاعمال صدوق ص٧٣ ✅ انگشتر عقيق: دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت بدون آن است. 📚عدة الداعي ابن فهدحلي ص٢٢٠ ✅ مسواك زدن؛ دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك است. 📚من لايحضره الفقيه صدوق ✅ خواندن سوره در يكي از نمازها باعث آمرزش گناهان ميشود. 📚ثواب الاعمال ص٢٦٧ ✅ عطر باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود. 📚ثواب الاعمال ص١٢٠ ✅ تسبيحات حضرت زهرا سلام الله علیها بهتر از هزار ركعت نماز نزد حضرت صادق علیه السلام است 📚فلاح السائل ص١٥