🔸 نماز اول ماه به همراه صدقه اول ماه را فراموش نکنیم
( فردا ، سه شنبه ۱۹ مرداد، اول ماه محرم است )
#نماز
☑ @samtekhoda3
💠 شما غذایتان را بخورید من نمازم را می خوانم
امام همیشه #نماز را در #اول_وقت میخواندند و به #نافله اهمیت میدادند . این خصوصیت از همان جوانی وقتی که هنوز بیشتر از بیست سال نداشتند در ایشان وجود داشت . چند تن از دوستان نقل میکردند : ما ابتدا فکر میکردیم خدای ناکرده ایشان از روی #تظاهر نماز را اول وقت میخوانند . به همین خاطر سعی داشتیم کاری کنیم که اگر این کار از روی تظاهر است ، جلوی آن را بگیریم . مدت زیادی در این فکر بودیم و بارها به طرق مختلف ایشان را امتحان کردیم ، مثلاً درست وقت نماز سفره غذا میانداختیم و یا وقت رفتن به مسافرت را درست اول وقت قرار میدادیم . اما ایشان میفرمودند : شما غذایتان را بخورید من هم نمازم را میخوانم . هر چه که بماند من میخورم . و یا در موقع مسافرت میفرمودند : شما بروید من هم میآیم و به شما میرسم . وقتی مدتها از این مسأله گذشت نه تنها ایشان نماز اول وقتشان ترک نشد بلکه ما را هم واداشتند که در اول وقت نمازمان را بخوانیم.
#خاطره
#امام_خمینی
📚 به نقل از حجه الاسلام و المسلمین عبایی خراسانی - پا به پای آفتاب _ جلد ۳ _ صفحه ۳۳۱
وطن اتخاذی
سؤال: قصد دارم تا یکی دو ماه آینده برای زندگی به شهر دیگری منتقل شوم و آنجا را به عنوان #وطن انتخاب کنم؛ آیا از اکنون ـ که هنوز در آن شهر مستقر نشده ام ـ در سفرهای کمتر از 10 روز، می توانم در آنجا نماز را کامل بخوانم؟
جواب:تا زمانی که به عنوان زندگی در آنجا مستقر نشده اید، #نماز شکسته است.
#احکام_وطن #وطن_اتخاذی
📚 خون آمدن از دهان هنگام نماز
💠 سوال: اگر در حال #نماز دهان نمازگزار ـ مثلا بر اثر کشیدن دندان ـ خون بيايد، چه وظیفه ای دارد؟
✅ جواب: نباید خون را فرو ببرد و اگر بتواند بدون فرو بردن خون و نجس شدن بدن و لباس، نماز را ادامه دهد، مانعی ندارد و نماز صحیح است.
#احکام_نماز #لباس_نمازگزار
🎋 🆔@kamalibasirat🎋
🔴آیت الله حسنعلی نخودکی(ره)
بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛ شب زندهداری، لقمه حلال و توجه به #نماز، به ویژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن
🆔@kamalibasirat
برادرانم و خواهرانم
به #ریسمان الهی #اعتصام کنید
و آن را #رها نسازید..
هر چه به #کلاس بالاتری از #ایمان برویم #درس هایمان #مشکل
می شود..
و درس #امتحانات #مشکل تر..
و #شیطان هم #تلاشش بیشتر
می شود..
#مبادا پس از چند صباحی #تحمل
#درد و #رنج و #زحمت در راه
#خدای بزرگ به #دره نیستی
#سقوط کنیم..!!
#قرآن زیاد بخوانید..
وسعی کنید زمانیکه #خداوند
با شما #صحبت می کند #ترجمه تحت اللفظی آن را #بدانید..
#تقوا #تقوا..
#اساس کار است..
اگر #تقوا نباشد #اکثر #عبادات
به خاطر #غیر خدا می شود..
#نماز را طوری #بخوانید که بدانید
با #خدا چه #می گویید..
#مبادا #عباداتمان، #بندی باشد که
ما را از راه #سعادت #باز دارد..
بدین #واسطه که #فکر کنیم
خیلی آدم #خوبی هستیم..
#عبادات ما باید #پله ای برای #صعود ما به #درجات و #کلاس های #بالاتر باشد..
یازهرا..
وصیت نامه #شهید
#سید_عباس_جولایی...🌹
پایگاه بنت الهدی ایور
🆔@kamalibasirat
❀ ﴾﷽﴿ ❀
🕋: نماز توبه روز یکشنبه
ماه ذی القعده
#توبه
#نماز
#ذیالقعده
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘ التماس دعا
پایگاه فاتحی کرجو
حوزه سردارهمدانی
💠 #بوی_خوش
🔸 امام صادق علیه السلام:
دو ركعت #نماز با عطر، بهتر است از هفتاد ركعت نماز كسى كه عطر نزده است.
✨ ركعتان يصليها المتعطر، افضل من سبعين ركعة يصليها غير متعطر
📚 الصلاه/ص51/ح148، مكارم الاخلاق ، ص 42
✍🏼 سلامت عقل و زایل شدن غم، از مزایای استفاده از عطر است. همچنین سیره رسول خدا بر استفاده از بوی خوش بوده و در دیدار با عالیترین مقام یعنی خالق توانا چه چیزی بهتر از بوی خوش است.
🆔@kamalibasirat
💠 #خودسازی
🔹 رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
یا علی تو را به صفاتی سفارش می کنم:
🔰 اقتدا به سنت من در #نماز و #روزه و #صدقه ام،
1️⃣ اما نمازم 50 رکعت (17رکعت نمازهای واجب یومیه و مابقی نوافل)
2️⃣ روزه ام سه روز در ماه، پنج شنبه اول و چهارشنبه وسط و پنج شنبه آخر.
3️⃣ اما صدقه، پس هر چه میتوانی، تا آنجا که گمان کنی اسراف کرده ای در حالی که نکرده ای و بر تو باد به #نماز_شب.
👈🏼 اگر چنین نکردی جز خودت را سرزنش نکن.
📚 روضه کافی/ص79
🆔@kamalibasirat
#کلام_بزرگان؛ اثر جماعت بر کودکان 🌹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🎙استاد شهید مطهری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
به تجربه ثابت شده است که اگر بچه به مسجد نرود اگر در جمع نباشد و نماز خواندن جمعٍ را نبیند به این کار تشویق نمیشود؛ چون اصلا حضور در جمع مشوّق انسان است.
آدم بزرگ هم وقتی خودش را در جمع اهل عبادت میبیند روح عبادت بیشتری پیدا میکند؛ بچه
که دیگر بیشتر تحت تأثیر است.
📚 مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۲۳، ص ۵۲۹.
🍀🌸🍀🌸🍀🌸
#نماز
#مسجد
#نماز_جماعت
#تربیت_دینی
#کودکان
#تربیت_نمازی_فرزندان
#استاد_مطهری
#مرکز_تخصصی_نماز
🌸🌸🍀🍀🌸🌸
پایگاه مطهره دشت حوزه شهید باهنر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 قابل توجه مسافران: بخصوص الان که ایام سفرهای نوروزی است: #نماز را عزیز بدارین تا عزیز شوید.
🍃🌹🍃
🎙حجت الاسلام قرائتی
#رمضان | #ماه_رمضان
🆔 eitaa.com/meyarpb
🆔 rubika.ir/meyar_pb
💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
💠 دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنم
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_ام
💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت و یادم نمیرفت عباس تنها چند دقیقه پیش از #شهادتش شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد.
مصیبت #مظلومانه همسایهای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بیتاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد.
💠 در تاریکی صورتش را نمیدیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمیشد، میلرزید و بیمقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن #سید_علی_خامنهای گفته آمرلی باید آزاد بشه و #حاج_قاسم دستور شروع عملیات رو داده!»
غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمیگرده!» و همین حال حیدر شیشه #شکیباییام را شکسته بود که با نگاهم التماسشان میکردم تنهایم بگذارند.
💠 زهرا متوجه پریشانیام شد، زینب را با خودش برد و من با بیقراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.»
زمینهای کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمیدونم تا صبح زنده میمونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازهام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به #فدایش رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!»
💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک #داعش پای رفتنم را میبست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشهای بود که میتوانستم برای حیدر ببرم.
نباید دل زنعمو و دخترعموها را خالی میکردم، بیسر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با #خائنینی که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی میشد اعتماد کنم؟
💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبهای پنهان کرده بودم و حالا همین #نارنجک میتوانست دست تنهای دلم را بگیرد.
شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستیام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمیشد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم.
💠 در گرمای نیمهشب تابستان #آمرلی، تنم از ترس میلرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به #خدا سپردم و از خلوت خانه دل کندم.
تاریکی شهری که پس از هشتاد روز #جنگ، یک چراغ روشن به ستونهایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را میترساند و فقط از #امام_مجتبی (علیهالسلام) تمنا میکردم به اینهمه تنهاییام رحم کند.
💠 با هر قدم #حسرت حضور عباس و عمو آتشم میزد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی #عشقم یکتنه از شهر خارج میشدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلولهای هم شنیده نمیشد و همین سکوت از هر صدایی ترسناکتر بود.
اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و میترسیدم خبر زینب هم شایعه #جاسوسان داعش باشد.
💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشتهای کشاورزی نمیشد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه میکردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده میشد.
وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را میلرزاند و دلم میخواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای #اذان صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به #نماز ایستادم.
💠 میترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با #وحشتی که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم.
پارس سگی از دور به گوشم سیلی میزد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را میگرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم.
💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و #عشقم در حصار همین خانه بود که قدمهایم بیاختیار دوید و با گریه به خدا التماس میکردم هنوز نفسی برایش مانده باشد.
به تمنای دیدار عزیزدلم قدمهای مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر میزد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_یکم
🔴 روش های چند برابر كردن ثواب نمازها؛
✅ اذان و اقامه : باعث ميشود دو صف از فرشتگان، پشت سر مومن #نماز بخوانند.
📚ثواب الاعمال صدوق ص٧٢
✅ ركوع كامل: باعث نداشتن وحشت قبر ميشود.
📚ثواب الاعمال صدوق ص٧٣
✅ انگشتر عقيق: دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت بدون آن است.
📚عدة الداعي ابن فهدحلي ص٢٢٠
✅ مسواك زدن؛ دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك است.
📚من لايحضره الفقيه صدوق
✅ خواندن سوره #قدر در يكي از نمازها باعث آمرزش گناهان ميشود.
📚ثواب الاعمال ص٢٦٧
✅ عطر باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود.
📚ثواب الاعمال ص١٢٠
✅ تسبيحات حضرت زهرا سلام الله علیها
بهتر از هزار ركعت نماز نزد حضرت صادق علیه السلام است
📚فلاح السائل ص١٥
🔴 روش های چند برابر كردن ثواب نمازها؛
✅ اذان و اقامه : باعث ميشود دو صف از فرشتگان، پشت سر مومن #نماز بخوانند.
📚ثواب الاعمال صدوق ص٧٢
✅ ركوع كامل: باعث نداشتن وحشت قبر ميشود.
📚ثواب الاعمال صدوق ص٧٣
✅ انگشتر عقيق: دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت بدون آن است.
📚عدة الداعي ابن فهدحلي ص٢٢٠
✅ مسواك زدن؛ دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتاد ركعت نماز بدون مسواك است.
📚من لايحضره الفقيه صدوق
✅ خواندن سوره #قدر در يكي از نمازها باعث آمرزش گناهان ميشود.
📚ثواب الاعمال ص٢٦٧
✅ عطر باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود.
📚ثواب الاعمال ص١٢٠
✅ تسبيحات حضرت زهرا سلام الله علیها
بهتر از هزار ركعت نماز نزد حضرت صادق علیه السلام است
📚فلاح السائل ص١٥