شهید کمالی
اقای خاتمی عفاف از حجاب جدا نیست! اظهارات اخیر سیدمحمد خاتمی در دیدار با جمعی از فعالان مسایل زنان
"روزنامه صبحنو در انتقاد به سخنان خاتمی نوشته است:
آیا اگر کسی با لباس زیر یا به صورت برهنه بیرون بیاید، کماکان ممکن است او را عفیف بنامید و بگویید فقط حجاب ندارد؟ و اینکه آیا این مسأله اصولا به دین مربوط است که دائم تکرار میکنید که: لا اکراه فیالدین یا یک امر اجتماعی است که هر اجتماعی، ولو لائیک درباره آن مقررهگذاری میکند و ضمانت اجرا در نظر میگیرد؟ و آیا آقای خاتمی در عمر خود نگاهی به تفسیر المیزان علامه طباطبایی ذیل آیه دویستم سوره آل عمران نکردهاند؟ مسأله امروز شیبی است که جامعه به آن سمت میرود. اگر به رستورانهای بعضی نقاط تهران بروید، مشاهده میکنید که برخی به مرز پوشیدن لباس زیر رسیدهاند. آیا اینجا کماکان حاکمیت باید بگوید من دنبال عفت هستم و اینها فقط حجاب ندارند؟
در ادامه این یادداشت آمده است:
طبیعی است که هر کسی مانند آقای ابطحی در ابتدا میگوید که خیر، ما درباره حجاب سر حرف میزنیم و برهنگی باید ضمانت اجرای قضایی داشته باشد و وقتی نگاه سیاسی میشود، از پاسخ طفره میروند. امروز نیز مانند هزار موضوع دیگر، سیاستگذار در برزخ بیتصمیمی و ابهام در سیاستگذاری است. مسأله ترس هم نیست.
قابل توجه آنکه بر اساس آخرین راهبرد اصلاح طلبان مبنی بر اینکه مساله حجاب، پوشش و سبک زندگی تا اطلاع ثانوی ظرفیت به چالش کشیدن حکمرانی و پسرانی آن را در عرصه اجتماعی و فرهنگی دارا می باشد، خاتمی می کوشد تا از موضوع حجاب سوژه ای برای تقابل با حاکمیت و یک نزاع سیاسی بهره برداری کند. به عبارتی خاتمی و اصلاح طلبان می کوشند تا مساله حجاب را تبدیل به سوژه ای سیاسی برای مقابله گفتمانی و میدانی با حاکمیت کرده و از آن به عنوان یک بالانسر در موانه سیاسی- اجتماعی استفاده کنند"
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢 اینجا ایران نیست و ونزوئلاست!
جالبه آقای رئیسی بیشتر به کشورهایی سفر میکنه که حاجقاسم قبلا دل های مردم اونجا رو فتح کرده
و چقدر زیباست تقارن میدان با دیپلماسی.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
«کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام»
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴جناب آقای مرادی؛ معاونت محترم سیاسی دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه حضرت جوادالائمه علیه السلام،
ضایعه درگذشت برادر مهربان و مومنتان را از صمیم قلب تسلیت عرض می نماییم و امیدواریم
خداوند متعال روح پاکش را با مولایش حضرت علی (ع) محشور نماید.
و همچنین به شما وبازماندگان صبر جزیل بر این مصیبت را عنایت فرماید. ما را در غم خود شریک بدانید.
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 استقبال رسمی رئیس جمهور ونزوئلا از آیت الله رئیسی
🔻 رئیس جمهور کشورمان که به دعوت رسمی همتای ونزوئلایی خود و به منظور توسعه روابط اقتصادی و سیاسی صبح امروز دوشنبه عازم این کشور شده است، دقایقی قبل در کاخ ریاست جمهوری مورد استقبال نیکلاس مادورو قرار گرفت.
🔻 در این سفر، علاوه بر گفتگوهای مشترک، میان هیئتهای عالیرتبه و مذاکراتِ خصوصی رؤسای جمهور ایران و ونزوئلا، اسنادِ همکاریهای دوجانبه هم به امضای مقامات دو کشور خواهد رسید.
🔻 دیدار و گفتگو با رئیس مجلس ملی ونزوئلا و نشست با فعالان اقتصادی و بازرگانان دو کشور نیز، از دیگر برنامههای رئیسی در این سفر است.
@StrategicNews_ir
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 217
💠سوره يونس: آیات 71 الی 78
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
4_5843864255354375239.mp3
2.39M
🔊مجموعه صوتی
#شناختامامزمان
👤استاد حسن محمودی
📝قسمت هشتم
🔖اگر جامعه به این باور برسد که امام حاضر و ناظر است یک جهش تکاملی رخ میدهد...
👌کوتاه و شنیدنی
👈بشنوید و نشر دهید.
#امام_زمان
دختر_شینا
#قسمت_99
اینڪه چطور سوار ماشین شدیم و به بیمارستان رسیدیم را به خاطر ندارم. توی بیمارستان با چشم، دنبال جنازه صمد می گشتم ڪه دیدم تیمور دوید جلوی راهمان و چیزی در گوش پدرش گفت و با هم راه افتادند طرف بخش. من و مادرشوهرم هم دنبالشان می دویدیم. تیمور داشت ریزریز جریان و اتفاقاتی را ڪه افتاده بود برای پدرش تعریف می ڪرد و ما هم می شنیدیم ڪه دیروز صمد و یڪی از همڪارانش چند تا منافق را دستگیر می ڪنند. یڪی از منافق ها زن بوده، صمد و دوستش به خاطر حفظ شئونات اسلامی ، زن را بازرسی بدنی نمی ڪنند و می گویند: «راستش را بگو اسلحه داری؟» زن قسم می خورد اسلحه همراهم نیست. صمد و همڪارش هم آن ها را سوار ماشین می ڪنند تا به دادگاه ببرند. بین راه، زن یڪ دفعه ضامن نارنجڪش را می ڪشد و می اندازد وسط ماشین. آقای احمد مسگریان، دوست صمد، در دم شهید، اما صمد زخمی می شود.
جلوی در بخش ڪه رسیدیم، تیمور به نگهبانی ڪه جلوی در نشسته بود گفت: «می خواهیم آقای ابراهیمی را ببینیم.»
نگهبان مخالفت ڪرد و گفت: «ایشان ممنوع الملاقات هستند.»
دست خودم نبود. شروع ڪردم به گریه و التماس ڪردن. در همین موقع، پرستاری از راه رسید. وقتی فهمید همسر صمد هستم، دلش سوخت و گفت: «فقط تو می توانی بروی تو. بیشتر از دو سه دقیقه نشود، زود برگرد.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
دختر_شینا
#قسمت_100
پاهایم رمق راه رفتن نداشت. جلوی در ایستادم و دستم را از چهارچوب در گرفتم ڪه زمین نیفتم. با چشم تمام تخت ها را از نظر گذراندم. صمد در آن اتاق نبود. قلبم داشت از حرڪت می ایستاد. نفسم بالا نمی آمد. پس صمد من ڪجاست؟! چه بلایی سرش آمده؟!
یڪ دفعه چشمم افتاد به آقای یادگاری، یڪی از دوستان صمد. روی تخت ڪنار پنجره خوابیده بود. او هم مرا دید، گفت: «سلام خانم ابراهیمی. آقای ابراهیمی اینجا خوابیده اند و اشاره ڪرد به تخت ڪناری.»
باورم نمی شد. یعنی آن مردی ڪه روی تخت خوابیده بود، صمد بود. چقدر لاغر و زرد و ضعیف شده بود. گونه هایش تو رفته بود و استخوان های زیر چشم هایش بیرون زده بود. جلوتر رفتم. یڪ لحظه ترس بَرَم داشت. پاهای زردش، ڪه از ملحفه بیرون مانده بود، لاغر و خشڪ شده بود. با خودم فڪر ڪردم، نڪند خدای نڪرده...
رفتم ڪنارش ایستادم. متوجه ام شد. به آرامی چشم هایش را باز ڪرد و به سختی گفت: «بچه ها ڪجا هستند؟!»
بغض راه گلویم را بسته بود. به سختی می توانستم حرف بزنم؛ اما به هر جان ڪندنی بود گفتم: «پیش خواهرم هستند. حالشان خوب است. تو خوبی؟!»
نتوانست جوابم را بدهد. سرش را به نشانه تأیید تڪان داد و چشم هایش را بست.
ادامه دارد...✒️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸