جناب اقای عبد الحمید مولوی
این عکس درصد تکمیل هلال ماه در اپریل ۲۰۲۳ میباشد که متعلق به ایران است،
در روز ۲۰ اپریل یعنی پنجشنبه هلال ماه صفر بوده است و در روز جمعه که شما به صورت خودمختار انرا عید سعید فطر اعلام کردید در غروبش هلال ماه یک درصد میگردد که بدون چشم فوق مسلح و تلسکوپهای قوی قابل رویت نیست،سوال اینجاست که شما چگونه ماه صفر درصد را در شامگاه پنج شنبه دیدید که عید بودن روز جمعه بر شما مسجل گردیده است؟
شما باعث شدید درصدی از هموطنان بلوچ ما در استان سیستان و بلوچستان روزه کامل ماه را نگیرند،
خداوند هم انشالله ان یک روز را بر همه عزیزان خواهد بخشید ولی برای شخص شما مطمئن نیستم چون تصمیم شما از روی عدم اطلاع نبوده بلکه کاملا سیاسی و از روی خشم بوده،
شما در ان دنیا باید پاسخگوی این کارتان باشید./علی جهانآرا
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥طرف لخت مادر زاد تو لایوش به مقدسات بی احترامی کرده🙄
🍃🌹🍃
🔸که البته بچه های اطلاعات سپاه از خجالتش در اومدن 😁
🆔 http://eitaa.com/meyarpb
🆔 http://rubika.ir/meyar_pb
🇮🇷
📝 حال که بحث رای مردم و رفراندوم است، یادی کنیم از مردم آمریکا که در انتخابات سال ۲۰۱۶ به هیلاری کلینتون رای دادند اما ترامپ رئیس جمهور شد.
🍃🌹🍃
🔸 آراء کلینتون ۶۵٬۸۵۳٬۵۱۴
🔹 آراء ترامپ ۶۲٬۹۸۴٬۸۲۸
✍ سید محمدحسین راجی
🆔 http://eitaa.com/meyarpb
🆔 http://rubika.ir/meyar_pb
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 60
💠سوره آل عمران: آیات 78 الی 83
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
🔴 ویژگیها وخصوصیات امام زمان(عج)
🔵 قسمت 7⃣2⃣
۲۶۱-اسم اعظم خداست.
۲۶۲-آینهی تمام نمای الهی است.
۲۶۳-امام عصر ارواحنا فداه آن وجود مقدسی است که هر راهی به جز راه حضرت منتهی به هلاکت است. همان طور که در زیارت حضرت می گوییم: السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا سَبِيلَ اللَّهِ الَّذِي مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ یعنی سلام بر تو ای راه خدا که هر کس غیر از آن را پیمود، هلاک شد.
۲۶۴-او کسی است که با ظهورش شادی وارد قبور همه اموات در عالم برزخ میشود.
۲۶۵-و کسی است که با ظهورش همه فقرا غنی میشوند.
۲۶۶-او کسی است که با ظهورش همه گرسنگان در عالم سیر میشوند.
۲۶۷-او کسی است که با ظهورش همه برهنگان در عالم صاحب پوشش می شوند.
۲۶۸-او کسی است که با ظهورش قرض همه مقروضین ادا میشود.
۲۶۹-او کسی است که با ظهورش غم همه غمگینان عالم را برطرف می سازد.
۲۷۰-او کسی است که با ظهورش هر غریبی را به وطن خود باز می گرداند.
#ویژگیها_و_خصوصیات_امام_زمان
#رمضان_مهدوی
🆔 @kamalibasirat
دختر_شینا
#قسمت_24
طناب را شل ڪرد؛ آن قدر ڪه تا بالای سرم رسید. به یڪ چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، ڪه بازی را باخته بود، طناب را شل تر ڪرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا ڪردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش ڪردند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی ڪه آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیڪی ڪه همه را به تعجب انداخت.
مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. ڪفش و لباس زیر و جوراب، با یڪ پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را ڪه از سقف آویزان بود به بقچه وصل ڪرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بڪشد.»
رفتم روی ڪرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش ڪنم. این اولین باری بود ڪه می خواستم اسمش را صدا ڪنم. اول طناب را چند بار ڪشیدم، اما انگار ڪسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند.
مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش ڪن.» به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ ڪرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را ڪشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!»
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دختر_شینا
#قسمت_25
قلبم تالاپ تلوپ می ڪرد و نفسم بند آمده بود.
صمد ڪه صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می ڪرد. تصویر آن نگاه و آن چهره مهربان تپش قلبم را بیشتر ڪرد. اشاره ڪردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا ڪشید.
دوستان صمد روی پشت بام دست می زدند و پا می ڪوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند توی آن یڪی اتاق ڪه مردها نشسته بودند.
بعد از شام، خانواده ها درباره مراسم عقد و عروسی صحبت ڪردند.
فردای آن روز مادر صمد به خانه ما آمد و ما را برای ناهار دعوت ڪرد. مادرم مرا صدا ڪرد و گفت: «قدم جان! برو و به خواهرها و زن داداش هایت بگو فردا گلین خانم همه شان را دعوت ڪرده.»
چادرم را سرڪردم و به طرف خانه خواهرم راه افتادم. سر ڪوچه صمد را دیدم. یڪ سبد روی دوشش بود. تا من را دید، انگار دنیا را به او داده باشند، خندید و ایستاد و سبد را زمین گذاشت و گفت: «سلام.» برای اولین بار جواب سلامش را دادم؛ اما انگار گناه بزرگی انجام داده بودم، تمام تنم می لرزید. مثل همیشه پا گذاشتم به فرار.
خواهرم توی حیاط بود. پیغام را به او دادم و گفتم: «به خواهرها و زن داداش ها هم بگو.»
ادامه دارد...✒️
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷🇵🇸
audio_2020-04-11_23-48-58.mp3
4.57M
#معارف_مهدوی
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت اول وظایف منتظران
🔗 برگرفته از کتاب مکیال المکارم
🔵 تهذیب نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایف یک منتظر است.
🎙️#ابراهیم_افشاری
🆔 eitaa.com/emame_zaman
🌼چرا ما در نماز دوبار سجده ميکنيم؟
🔸شخصی از حضرت علی (ع) سوال کرد چرا ما در هر رکعت نماز دوبار سجده ميکنيم؟ چرا همانطور که يکبار رکوع ميکنيم يکبار هم سجده نمیکنيم؟
امير المومنين علی (ع) اين آیه را خواندند: منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري (طه55) اول که سر بر سجده ميگذاری و برميداری يعنی منها خلقناکم، همه ما از خاک آفريده شده ايم، هر چه هستيم از خاک بوجود آمدهايم.
بعد دو مرتبه سرت را بر خاک بگذار و يادت بيايد که روزی می ميری، سپس دوباره سرت را بردار و يادت بيفتد که يکبار ديگر از همين خاک محشور و مبعوث ميشوی.
📚مجمموعه آثار شهيد مطهری،
اگر با این نگاه سر به سجده بگذاریم، در هر رکعت نماز یادی از معاد و برپایی قیامت کردهایم و کسی که در هر روز 17 بار یاد معاد بیافتد، بعید است که تعلقی به دنیا پیدا کرده و خود را به گناه آلوده کند
🆔️@kamalibasirat
🔴شما خورشید خدا هستید .
کیا ؟بله خانمهای محجبه
خبر خوش برای بانوان محجبه 😍😍😍سه جا قراره چادرامون به دادمون برسه 😍
🆔️@kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کامل پاسخ رهبرانقلاب به یکی از دانشجویان که بیبیسی با تقطیع آن به دروغ مدعی «تنش در بیت رهبری» شد
🔹بیبیسی پاسخ رهبرانقلاب به این سوال دانشجو را حذف و سوال را به آخر مراسم که دانشجویان درخواست چفیه میکردند وصل کرده بود و طبق آن مدعی شده بود که رهبرانقلاب به سوال این دانشجو پاسخ نداده است.
🆔️https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 61
💠سوره آل عمران: آیات 84 الی 91
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
🔴 ویژگیها وخصوصیات امام زمان(عج)
🔵 قسمت 8⃣2⃣
۲۷۱-او کسی است که با ظهورش همه اسیران در عالم را آزاد میکند.
۲۷۲-او کسی است که با ظهورش همه امور فاسد از امور مسلمین را اصلاح میکند.
۲۷۳-او کسی است که با ظهورش همه بیماران در عالم شفا پیدا میکنند.
۲۷۴-او کسی است که با ظهورش حال بد همه منتظرانش به حال نیک تبدیل میشود.
۲۷۵-طبق روایت امام رضا علیه السلام او برای مردم از پدر و مادرشان مهربانتر،
۲۷۶-و در برابر خدا از همه متواضع تر است.
۲۷۷-و آنچه به مردم فرمان می دهد خود بیش از دیگران به آن عمل می کند.
۲۷۸-و آنچه مردم را از آن نهی می کند خود بیش از همگان از آن پرهیز می کند.
و طبق فرازهای دعای ندبه
۲۷۹-او باقیمانده خداوند است که از عترت هدایتگر خالی نشود.
۲۸۰-او مهیا گشته برای ریشهکن کردن ستمکاران،
#ویژگیها_و_خصوصیات_امام_زمان
#رمضان_مهدوی
🆔 @kamalibasirat
دختر_شینا
#قسمت_26
بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض ڪردم و دویدم. می دانستم صمد الان توی ڪوچه ها دنبالم می گردد. می خواستم تا پیدایم نڪرده، یڪ جوری گم و گور شوم. بین راه دایی ام را دیدم. اشاره ڪردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: «چی شده قدم؟! چرا رنگت پریده؟!»
گفتم: «چیزی نیست. عجله دارم، می خواهم بروم خانه.» دایی خم شد و در ماشین را باز ڪرد و گفت: «پس بیا برسانمت.» از خدا خواسته ام شد و سوار شدم. از پیچ ڪوچه ڪه گذشتیم، از توی آینه بغل ماشین، صمد را دیدم ڪه سر ڪوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می ڪرد.
مهمان بازی های بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت ڪه می خواست ادا ڪند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت ڪرد. صبح زود سوار مینی بوسی شدیم، ڪه پدرم ڪرایه ڪرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینی بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده ای ڪه ڪمی دورتر، بالای ڪوه بود. ماشین به ڪندی از سینه ڪش ڪوه بالا می رفت.
راننده گفت: «ماشین نمی ڪشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند.» من و خواهرها و زن برادر هایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت در این فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو می افتادم و یا می رفتم وسط خواهرهایم می ایستادم و با زن برادرهایم صحبت می ڪردم.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_27
آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی ڪردند و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی ڪه آن حوالی بودند تقسیم ڪردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند.
نزدیڪ امامزاده، باغ ڪوچڪی بود ڪه وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم ڪرد بروم ڪمڪش؛ اما هر بار خودم را سرگرم ڪاری ڪردم. خواهر و زن برادرم ڪه این وضع را دیدند، رفتند به ڪمڪش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: «این ها را بده به قدم. او ڪه از من فرار می ڪند. این ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد.» تا عصر یڪ بار هم خودم را نزدیڪ صمد آفتابی نڪردم.
بعد از آن، صمد ڪمتر به مرخصی می آمد. مادرش می گفت: «مرخصی هایش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خانه ما می زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می آمد. هر بار هم چیزی هدیه می آورد. یڪ بار یڪ جفت گوشواره طلا برایم آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پول زیادی بابتش داده. یڪ بار هم یڪ ساعت مچی آورد. پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نڪند. مواظبش باش. ساعت گران قیمتی است. اصل ژاپن است.»
ادامه دارد...✒️