eitaa logo
شهید کمالی
940 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
5.5هزار ویدیو
603 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼چرا ما در نماز دوبار سجده ميکنيم؟ 🔸شخصی از حضرت علی (ع) سوال کرد چرا ما در هر رکعت نماز دوبار سجده ميکنيم؟ چرا همانطور که يکبار رکوع ميکنيم يکبار هم سجده نمیکنيم؟ امير المومنين علی (ع) اين آیه را خواندند: منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري (طه55) اول که سر بر سجده ميگذاری و برميداری يعنی منها خلقناکم، همه ما از خاک آفريده شده ايم، هر چه هستيم از خاک بوجود آمده‌ايم. بعد دو مرتبه سرت را بر خاک بگذار و يادت بيايد که روزی می ميری، سپس دوباره سرت را بردار و يادت بيفتد که يکبار ديگر از همين خاک محشور و مبعوث ميشوی. 📚مجمموعه آثار شهيد مطهری، اگر با این نگاه سر به سجده بگذاریم، در هر رکعت نماز یادی از معاد و برپایی قیامت کرده‌ایم و کسی که در هر روز 17 بار یاد معاد بیافتد، بعید است که تعلقی به دنیا پیدا کرده و خود را به گناه آلوده کند 🆔️@kamalibasirat
🔴شما خورشید خدا هستید . کیا ؟بله خانمهای محجبه خبر خوش برای بانوان محجبه 😍😍😍سه جا قراره چادرامون به دادمون برسه 😍 🆔️@kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کامل پاسخ رهبرانقلاب به یکی از دانشجویان که بی‌بی‌سی با تقطیع آن به دروغ مدعی «تنش در بیت رهبری» شد 🔹بی‌بی‌سی پاسخ رهبرانقلاب به این سوال دانشجو را حذف و سوال را به آخر مراسم که دانشجویان درخواست چفیه می‌کردند وصل کرده بود و طبق آن مدعی شده بود که رهبرانقلاب به سوال این دانشجو پاسخ نداده است. 🆔️https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 61 💠سوره آل عمران: آیات 84 الی 91 @ahlolbait_story
🔴 ویژگی‌ها وخصوصیات امام زمان(عج) 🔵 قسمت 8⃣2⃣ ۲۷۱-او کسی است که با ظهورش همه اسیران در عالم را آزاد می‌کند‌. ۲۷۲-او کسی است که با ظهورش همه امور فاسد از امور مسلمین را اصلاح می‌کند. ۲۷۳-او کسی است که با ظهورش همه بیماران در عالم شفا پیدا می‌کنند. ۲۷۴-او کسی است که با ظهورش حال بد همه منتظرانش به حال نیک تبدیل می‌شود. ۲۷۵-طبق روایت امام رضا علیه السلام او برای مردم از پدر و مادرشان مهربانتر، ۲۷۶-و در برابر خدا از همه متواضع تر است. ۲۷۷-و آنچه به مردم فرمان می دهد خود بیش از دیگران به آن عمل می کند. ۲۷۸-و آنچه مردم را از آن نهی می کند خود بیش از همگان از آن پرهیز می کند. و طبق فرازهای دعای ندبه ۲۷۹-او باقیمانده خداوند است که از عترت هدایتگر خالی نشود. ۲۸۰-او مهیا گشته برای ریشه‌کن کردن ستمکاران، 🆔 @kamalibasirat
دختر_شینا بعد دو تا پا داشتم و دو تا هم قرض ڪردم و دویدم. می دانستم صمد الان توی ڪوچه ها دنبالم می گردد. می خواستم تا پیدایم نڪرده، یڪ جوری گم و گور شوم. بین راه دایی ام را دیدم. اشاره ڪردم نگه دارد. بنده خدا ایستاد و گفت: «چی شده قدم؟! چرا رنگت پریده؟!» گفتم: «چیزی نیست. عجله دارم، می خواهم بروم خانه.» دایی خم شد و در ماشین را باز ڪرد و گفت: «پس بیا برسانمت.» از خدا خواسته ام شد و سوار شدم. از پیچ ڪوچه ڪه گذشتیم، از توی آینه بغل ماشین، صمد را دیدم ڪه سر ڪوچه ایستاده و با تعجب به ما نگاه می ڪرد. مهمان بازی های بین دو خانواده شروع شده بود. چند ماه بعد، پدرم گوسفندی خرید. نذری داشت ڪه می خواست ادا ڪند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت ڪرد. صبح زود سوار مینی بوسی شدیم، ڪه پدرم ڪرایه ڪرده بود، گوسفند را توی صندوق عقب مینی بوس گذاشتیم تا برویم امامزاده ای ڪه ڪمی دورتر، بالای ڪوه بود. ماشین به ڪندی از سینه ڪش ڪوه بالا می رفت. راننده گفت: «ماشین نمی ڪشد. بهتر است چند نفر پیاده شوند.» من و خواهرها و زن برادر هایم پیاده شدیم. صمد هم پشت سر ما دوید. خیلی دوست داشت در این فرصت با من حرف بزند، اما من یا جلو می افتادم و یا می رفتم وسط خواهرهایم می ایستادم و با زن برادرهایم صحبت می ڪردم. ادامه دارد...✒️ دختر_شینا آه از نهاد صمد درآمده بود. بالاخره به امامزاده رسیدیم. گوسفند را قربانی ڪردند و چندنفری گوشتش را جدا و بین مردمی ڪه آن حوالی بودند تقسیم ڪردند. قسمتی را هم برداشتند برای ناهار، و آبگوشتی بار گذاشتند. نزدیڪ امامزاده، باغ ڪوچڪی بود ڪه وقف شده بود. چندنفری رفتیم توی باغ. با دیدن آلبالوهای قرمز روی درخت ها با خوشحالی گفتم: «آخ جون، آلبالو!» صمد رفت و مشغول چیدن آلبالو شد. چند بار صدایم ڪرد بروم ڪمڪش؛ اما هر بار خودم را سرگرم ڪاری ڪردم. خواهر و زن برادرم ڪه این وضع را دیدند، رفتند به ڪمڪش. صمد مقداری آلبالو چیده بود و داده بود به خواهرم و گفته بود: «این ها را بده به قدم. او ڪه از من فرار می ڪند. این ها را برای او چیدم. خودش گفت خیلی آلبالو دوست دارد.» تا عصر یڪ بار هم خودم را نزدیڪ صمد آفتابی نڪردم. بعد از آن، صمد ڪمتر به مرخصی می آمد. مادرش می گفت: «مرخصی هایش تمام شده.» گاهی پنج شنبه و جمعه می آمد و سری هم به خانه ما می زد. اما برادرش، ستار، خیلی تندتند به سراغ ما می آمد. هر بار هم چیزی هدیه می آورد. یڪ بار یڪ جفت گوشواره طلا برایم آورد. خیلی قشنگ بود و بعدها معلوم شد پول زیادی بابتش داده. یڪ بار هم یڪ ساعت مچی آورد. پدرم وقتی ساعت را دید، گفت: «دستش درد نڪند. مواظبش باش. ساعت گران قیمتی است. اصل ژاپن است.» ادامه دارد...✒️