هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣4⃣2⃣
بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: «بابا جان! بلند شوید، برویم مدرسه.»
همین که صمد بچه ها را برد، پدرش از حمام بیرون آمد تا صبحانه اش را بخورد و آماده شود. صمد برگشت. گفتم: «اگر می خواهی بروی، تا بچه ها خواب اند برو. الان بچه ها بلند می شوند و بهانه می گیرند.»
صمد مشغول بستن ساکش بود که مهدی بیدار شد، بعد هم سمیه و زهرا. صمد کمی با بچه ها بازی کرد. بعد خداحافظی کرد.
اما مهدی پشت سرش دوید. آن قدر به در زد و گریه کرد که صمد دوباره برگشت. مهدی را بوسید. بردش آن اتاق. اسباب بازی هایش را ریخت جلویش. همین که سرگرم شد، بلند شد که برود. این بار سمیه بهانه کرد و دنبالش دوید. پدرشوهرم توی کوچه بود. صمد گفت: «برو بابا را صدا کن، بیاید تو.»
پدرشوهرم آمد و روی پله ها نشست. حوصله اش سر رفته بود. کلافه بود. هی غر می زد و صمد را صدا می کرد.
صمد چهارپایه ای آورد. گفت: «کم مانده بود یادم برود. قدم! چند تا پتو بیاور بزنم پشت این پنجره ها، دیشب خیلی سرد بود. برای رعایت خاموشی و وضعیت قرمز هم خوب است.»
سمیه و زهرا و مهدی سرگرم بازی شده بودند. انگار خیالشان راحت شده بود بابایشان دیگر نمی رود. صمد، طوری که بچه ها نفهمند، به بهانه بردن چهارپایه به زیر راه پله، خداحافظی کرد و رفت.
ادامه دارد...✒️
✫⇠قسمت :0⃣5⃣2⃣
اصلاً با دیدن عکس هزار تا فکر بد و ناجور به سرم می زد. پیت را دوباره برداشتم ببرم توی اتاق که یک دفعه پایم لیز خورد و افتادم زمین.
از درد به خودم می پیچیدم. پایم مانده بود زیر پیت نفت. هر طور بود پیت را از روی پایم برداشتم. درد مثل سوزن به مغز استخوانم فرومی رفت. بچه ها به شیشه می زدند. نمی توانستم بلند شوم. همان طور توی حیاط روی برف ها نشسته بودم و از درد بی اختیار، به پهنای صورتم اشک می ریختم.
ناخن شست پایم سیاه شده بود. دلم ضعف می رفت. بچه ها که مرا با آن حال و روز دیدند، از ترس گریه می کردند. همان وقت دوباره چشمم افتاد به عکس. نمی خواستم پیش بچه ها گریه کنم. با دندان محکم لبم را گاز می گرفتم تا بغضم نترکد؛ اما توی دلم فریاد می زدم: «صمد! صمد جان! پس تو کی می خواهی به داد زن و بچه هایت برسی. پس تو کی می خواهی مال ما باشی؟!»
هنوز پیشانی ام از داغی بوسه اش گرم بود. به هر زحمتی بود، بلند شدم و آمدم توی اتاق.
بچه ها گریه می کردند. هیچ طوری نمی توانستم ساکتشان کنم. از طرفی دلم برایشان می سوخت. به سختی بلند شدم. عکس را از روی طاقچه پایین آوردم. گفتم: «بیایید بابایی! ببینید بابایی دارد می خندد.»
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهداصلوات🍃
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#قسمت_هفدهم
اَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ، اَلسَّلامُ عَلى عَلِيٍّ الْكَبيرِ، اَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيعِ الصَّغير.
سلام بر برادر مسمومش (امام حسن علیه السلام)، سلام بر على بزرگ (على اكبر علیه السلام )، سلام بر آن شير خوار كوچك.
اَلسَّلامُ عَلَى الْأَبْدانِ السَّليبَةِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ (الْغَريبَةِ)،
سلام بر بدن هايى كه (جامه هاى آنان) به تاراج رفته؛ سلام بر خاندان نزديك به پيامبر،
اَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِي الْفَلَواتِ، اَلسَّلامُ عَلَى النَّازِحينَ عَنِ الْأَوْطانِ،
سلام بر روى زمين افتادگان در بيابان ها؛ سلام بر دورشدگان از سرزمين خويش.
(ڪپے مجازاست
بہشرط صلوات برای تعجیل در ظہوࢪوسلامتی امام زمان به نیابت ازشهداواموات)
#قرآن
#مترجمی_قرآن
#امام_زمان_عج
#اللّهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#استاد_ناجی
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#امام_زمان
📸 زندانیان آمریکایی تا انتقال پولها در ایران میمانند
🔺جمشیدی، معاون سیاسی رئیسجمهور:
🔸بعد از آزاد شدن پولهای ایران در عراق، فرایند آزادسازی کل داراییهای ایران در کره جنوبی نیز آغاز شده است.
🔸تا زمان انتقال کامل پولها، زندانیان مدنظر آمریکا همچنان در ایران باقی میمانند.
کربی، هماهنگ کننده ارتباطات راهبردی کاخ سفید نیز در اظهاراتی عنوان کرد:
🔹گفتوگوها با طرف ایرانی برای آزادی زندانیان ادامه دارد.
🔹آنچه محقق شد یک گام مثبت است و یک توافق امضا شده نیست.
🔹به طور ویژه از حمایتهای قطر در این مذاکرات تقدیر میکنیم.
🔹مذاکراتی با ایران درباره بازگشت به برجام نداریم.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
⭕️فرامتن قابل تامل #توافق و #تبادل با آمریکا
خنجری هست که اپوزسيون توی سالگرد ز.ز.آ از قبله آمالش خورد و دچار شکست عشقی شد و واشنگتن نهایتا با تهران تنظیم شد/ آزادسازی بیشتر از ۱۰ میلیارد دلار بدون برجام و FATF و... یعنی دولت دکترای زبان دنیا داره
🇮🇷https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فعال اپوزیسیون: [آیتالله] خامنهای به کشور استقلال داد تا به امروز ایران چنین قدرتی نداشته است
🔺دکتر هوشنگ امیراحمدی، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه راتگرز آمریکا:
🔹شیوه رهبری آقای خامنهای اینست که اجازه نمیدهد کسی دستش را بخواند، به همین دلیل آمریکاییها گیج و ناتوان شدهاند!
🔹آقای خامنهای معنای عینی به استقلال کشور داد، ایران تا به امروز هیچ وقت این چنین قدرت و استقلالی نداشته است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📸 مرندی: کرهجنوبی نقشی در آزادسازی داراییهای بلوکه شده ایران نداشت
🔺سیدمحمد مرندی نوشت:
🔹کره جنوبی هیچ نقشی در آزادسازی داراییهای بلوکه شده ایران نداشت. پس از این توافق، آمریکا به سئول گفت که داراییهای ایران را منتقل کند.
🔸پیش از این یک مقام ارشد کره جنوبی بدون تایید یا تکذیب اخبار منتشر شده درباره آغاز روند آزادسازی داراییهای نفتی ایران در این کشور اعلام کرد که سئول امیدوار است مشکل پولهای بلوکه شده ایران «به آرامی» حل شود.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢۹۹ درصد جامعه ایرانی تحت پوشش بیمه فراگیر
🗣وزیر تعاون:
🔸بالغ بر ۹۹ درصد جامعه ایرانی تحت پوشش بیمه فراگیر هستند.
🔹حدود ۵۳ درصد جمعیت ایران تحت پوشش مراکز درمانی سازمان تامین اجتماعی هستند.
🔸افراد فاقد پوشش بیمه درمانی، خودشان تمایلی ندارند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
کنفرانس ایران و بیریکس.mp3
4.33M
📢#صدای_انقلاب شماره۷۹۴
💠پنجره
💠اخرین تحلیلهای روز در رادیو صدای انقلاب
موضوع: کنفراس ایران_بریکس و چشماندازها
مهمان برنامه: دکتر رضا صارمی کارشناس بین الملل
#بریکس_پلاس
#پنجره
#توسعه
#صدای_انقلاب
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅بیش از ۲۳ هزار نفر متقاضی نمایندگی مجلس تا پایان روز چهارم
🔸 آمار ثبتنام روزانه در سامانه وزارت کشور:
1 روز اول: ۷۶۶۹ نفر
2 روز دوم: ۶۲۴۷ نفر
3 روز سوم: ۵۲۰۱ نفر
4 روز چهارم: ۴۳۴۹ نفر
🔸 خلاصهای از صحبتهای محسن اسلامی(سخنگوی ستاد انتخابات وزارت کشور): ترکیب سنی متقاضیان: ۳۷ درصد متقاضیان بین ۳۰ تا ۴۰ سال، ۳۶ درصد ۴۰ تا ۵۰ سال، ۲۰ درصد بین ۵۰ تا ۶۰ سال و ۵ درصد بین ۶۰ تا ۷۵ سال
🔸 ترکیب جنسیتی متقاضیان: ۱۳ درصد خانم و ۸۷ درصد آقا
🔸 بیشترین میزان استقبال زنان از پیش ثبتنام انتخابات به تفکیک استانی: استانهای خراسان شمالی، البرز، سیستان و بلوچستان، خراسان رضوی و تهران
🔸 ترکیب تحصیلی متقاضیان: ۷۱ درصد متقاضیان کارشناسی ارشد، ۱۴ درصد دکترا و ۱۱ درصد کارشناسی با سابقه ایثارگری یا نمایندگی مجلس و ۳ درصد مدرک حوزوی
🔸 ۲۲۲ نفر از متقاضیان مشمول ماده ۲۹ یعنی مدیران و مسئولان هستند که باید استعفای خود را ارائه دهند؛ متقاضیان نمایندگی مجلس ۳ روز دیگر برای انجام مرحله پیش ثبتنام فرصت دارند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
خطبه 20 مرداد 1402.mp3
35.23M
🔊 صوت| آنچه می شنوید؛
🔹خطبه های اول و دوم نماز جمعه بجنورد به امامت حجت الاسلام والمسلمین نوری ، نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه بجنورد
🗓نمازجمعه ٢٠ مرداد ماه ١۴٠٢
┄┅❀💠❀┅┄
@setadjomehboj
روابط عمومی ستاد نماز جمعه بجنورد
هر زائر یک لیوان با دوام
🥃🥛🥃🥛🥃🥛🥃🥛🥃
در سال گذشته تعداد موکب هایی که لیوان یکبار مصرف استفاده میکردند نسبت به سال قبل بیشتر شده بود و معضل زباله مشهود بود . اگر 2 میلیون زائر ایرانی هر کدام در روز 20 لیوان دور بریزند، در طی یک هفته تعداد 280 میلیون لیوان مصرفی تبدیل به کوهی از زباله می شود و هزینه زیادی هم به برادران عراقی تحمیل می کند. اما اگر هر زائر یک لیوان ترجیحا استیل درب دار همراه داشته باشند ضمن رعایت بهداشت از تخریب محیط زیست جلوگیری میشود. لطفا در گروه های مختلف نشر دهید و در ثواب این کار خیر شریک شوید.
فرهنگ عاشورائی
#ذاکرین خراسان شمالی
https://eitaa.com/zakerin12
شهید کمالی
📸 زندانیان آمریکایی تا انتقال پولها در ایران میمانند 🔺جمشیدی، معاون سیاسی رئیسجمهور: 🔸بعد از آزا
چگونه پولهای بلوکهشده به دست ایران میرسد
🔹طبق پیگیری خبرنگار فارس پولهای بلوکهشدۀ ایران در کرۀجنوبی پس از آزادسازی به سوئیس رفته و آنجا وون با تبدیل به یورو، تا چند روز آینده به حساب بانکهای قطری واریز میشود.
🔹چند بانک ایران در بانکهای قطری حساب باز کردهاند که این پولها با تایید ایران در واحدهای مختلف یورویی به حساب این چند بانک ایرانی واریز میشود.
🔹بانک مرکزی ایران بهصورت کامل و مستقیم، امکان تصمیمگیری دربارۀ این پولها را دارد و از طریق این پولها خرید کالای اساسی، دارو و اقلام دیگر توسط ایران انجام میشود. همچنین امکان پرداخت ارز به بازرگانان و ارسال حواله برای تامین این اقلام وجود خواهد داشت.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
⭕️تو سالمرگ مهسا کومله لیدر برعندازا تو عشق و حالن
کارمندهای عنترنشنال که یکی یکی دارن خداحافظی میکنن
پالونیها عروسی میگیرن
فرخ نژاد، مهناز، بهروز، احسان... پارتی بزن برقص
ابی، ساسی، گوگوش و معین... شهریور کنسرت دارن
اون موقع برعندازهای ززآ خودشون رو پاره میکنند تا برای لیدرهاشون عنقلاب کنن😄😂
#حجاب #اربعین
✅ سخنرانی های استاد رائفی پور 👇
@aliakbareraefipour
رکورد ثبتنام انتخابات مجلس در خراسانشمالی شکست
🔹️ناهیدی، رئیس ستاد انتخابات استان خراسان شمالی گفت: در استان ۲۰۰ نفر پیشثبت نام کردهاند که تاکنون این تعداد ثبت نام نظیر نداشته است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #شهادت_امام_سجاد(ع)
♨️جهاد تبیین امام سجاد (ع) در مجلس یزید
👌 سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام رفیعی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید
#اربعین #امام_حسین
✅ سخنرانی های استاد رائفی پور 👇
@aliakbareraefipour
🕌 در یک تبلیغات تلویزیونی میگویند "پاشیم بریم مشهد برای موجهای آبی".
باید میگفت: "بریم مشهد برای زیارت حرم و بعدشهم موجهای آبی".
مناسب است این تبلیغات متوقف شود.
شهید مهدی ادواردو انیلی گفته بود مراقب باشید مشهد را همیشه به زیارتگاهش بشناسند و نه به مراکز تفریحش
✍️ محمد حسن قدیری ابیانه
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
𝓐.𝓜:
✫⇠قسمت :1⃣5⃣2⃣
بچه ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می کرد و با شیرین زبانی بابا بابا می گفت. به من نگاه می کرد و غش غش می خندید. جای دست و دهان بچه ها روی قاب عکس لکه می انداخت.
با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار می دادم. به سمیه گفتم: «برای مامان یک لیوان آب بیاور.»
آب را خوردم و همان جا کنار بچه ها دراز کشیدم؛ اما باید بلند می شدم. بچه ها ناهار می خواستند. باید کهنه های زهرا را می شستم. سفره صبحانه را جمع می کردم.
نزدیک ظهر بود. باید می رفتم خدیجه و معصومه را از مدرسه می آوردم. چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچه ها سرگرم پوست کندن نارنگی ها شدند، پنهان از چشم آن ها بلند شدم. چادر سرکردم و لنگ لنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه.
🔸فصل نوزدهم
اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه ها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند، اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.
✫⇠قسمت :2⃣5⃣2⃣
با خودم می گفتم: «همین امروز و فردا صمد می آید. او که بیاید، حوصله ام سر جایش می آید. آن وقت دوتایی خانه تکانی می کنیم و می رویم برای بچه ها رخت و لباس عید می خریم.» یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور افتاد. چرا این کار را کردم. چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم. بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: «صمد خودش می آید و برای بچه ها خرید می کند.» خیلی اصرار کرد. دست آخر گفت: «پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگ ترت هستم.» هنوز هم توی روستا رسم است، نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می خرند. نخواستم دلش را بشکنم؛ اما نمی دانم چطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشش نیامد گفت: «خواهر جان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد.»
گفتم: «نه، همین خوب است.»
همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش آب و رنگ می خرم.
✫⇠قسمت :3⃣5⃣2⃣
بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند. خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود، گفت: «مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس های بابا را با خودش برد.»
ناراحت شدم. پرسیدم: «چرا زودتر نگفتی؟!...»
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: «یادم رفت.»
اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
بچه ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: «بابا!. . بابا آمد...»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله. از چیزی که می دیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم، امین، هم با او بود. بهت زده پرسیدم: «با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟!»
پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: «نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه.»
پرسیدم: «چطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید!»
✫⇠قسمت :4⃣5⃣2⃣
پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «... کلید...! آره کلید نداریم؛ اما در باز بود.»
گفتم: «نه، در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم.»
پدرشوهرم کلافه بود. گفت: «حتماً حواست نبوده؛ بچه ها رفته اند بیرون در را باز گذاشته اند.»
هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: «پس صمد کجاست؟!»
با بی حوصلگی گفت: «جبهه!»
گفتم: «مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه.»
گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.»
فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، این قدر ناراحت است. تعارفشان کردم بیایند تو. اما ته دلم شور می زد. با خودم گفتم اگر راست می گوید، چطور با برادرم آمده! امین که قایش بود! خبر دارم که قایش بوده. نکند اتفاقی افتاده!
دوباره پرسیدم: «راست می گویید از صمد خبر ندارید؟! حالش خوب است؟!»
پدرشوهرم با اوقات تلخی گفت: «گفتم که خبر ندارم. خیلی خسته ام. جایم را بینداز بخوابم.»
ادامه دارد...