eitaa logo
شهید کمالی
909 دنبال‌کننده
13هزار عکس
5هزار ویدیو
585 فایل
ارتباط با ادمین: @ENGHLABI60 🔹 امام علی علیه‌السلام: «انسان بصیر، کسی است که به‌درستی شنید و اندیشه کرد؛ پس به‌درستی نگریست و آگاه شد و از عبرت‌ها پند گرفت.» نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 478 💠سوره فصلت: آیات 12 الی 20 @ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب را قرائت میکنیم.اللهم عجل لولیک الفرج 💢 🌹 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر ، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را می‌دیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد می‌شد، عطر او را در هوا رها می‌کرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم می‌کرد! 💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می‌گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر می‌دانستم اوست که خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و بی‌آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟» 💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ می‌چرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم می‌کردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...» هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه‌ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟» 💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار می‌کند :«الو... الو...» از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو می‌شناسی؟؟؟» 💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟» از اینکه اسمم را می‌دانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده‌ای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب می‌شناسم عزیزم!» و دوباره همان خنده‌های شیرینش گوشم را پُر کرد. 💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدن‌مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به‌شدت مهارت داشت. چشمانم را نمی‌دید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول می‌زنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقی‌مان در گرمای ، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! 💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست‌بردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. 💠 دیگر فریب شیطنتش را نمی‌خوردم که با خنده‌ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می‌برمت! ـ عَدنان ـ » برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمی‌دانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟... ادامه دارد ... ✍️نویسنده فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 💢 🌹 💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟» 💠 زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. 💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابلم ظاهر شد. لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. 💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 💠 دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ادامه دارد ... ✍️نویسنده فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
آمادگی های اولیه زنان برای ماه رمضان "من آن را خواندم و دوست دارم همه از آن بهره مند شوند ":-🌙💛 ١- اتاقت را مرتب کن کمی چیدمانش را عوض کن و تمیزش کن.💛 ٢- چادر نماز و سجاده نمازت رو بشور و عطرى كه دوست دارى بهش بزن 💛 ٣-یک گوشه کوچک در اتاق خود برای عبادت ایجاد كن ، حتى اگر اتاقت كوچك باشد 💛 ٤- چادر نماز و سجاده ات را پهن کن و قرآن در همان گوشه بگذار و به درگاه الله دعا کن كه همين مكان نجات دهنده در روز قیامت و برای تو شهادت دهد.💛 ٥-یک قلک بياور و روی آن قلک ماه رمضان را بنويس و هر روز مقدار کمی در آن بگذار و یک پروژه خوب در آن انجام بده، مثلا طرح لباس عید یا سفره افطاری برای کودکان بی سرپرست.💛 ٦- یک ایده خوب اگر هر روز افطار خود را با یک خانواده فقیر تقسیم كنى ... مقدار غذا را کمی بیشتر كن و به آنها بگو که افطار  آنها با شماست.💛 ٧- سوره ای را انتخاب كن که دوست دارى و احساس می كنى به دلتان می آید و به خدا قول حفظ آن را بده و در ماه مبارک ثواب بزرگی خواهى داشت.💛 ٨- زياد استغفار كن و نیت خود را برای استغفار بگو ، مثلاً خداوند فرزندانی نیکو به شما عنایت کند یا نگرانی‌هایتان برطرف شود.💛 ٩- سه نفر از افراد خانواده تان (یا دوستان) خود را در نماز برايشان دعا كن ، یعنی هر روز برای فلان و فلان و فلان دعا كن.💛 ١٠- ازشان بخواه براي شما هم دعا کنن تا آخر ماه نتیجه اش رو ميبينيد ان شاءالله ....کافیه که فرشتگان از اعمالت بگويند  و همینطور برای تو💛 ١١- هر هفته در ماه رمضان به حج و عمره برويد بله... یک روز در هفته (یا بیشتر از یک روز) را انتخاب کنید ، چطور : - نماز فجر را بخوان، روی سجاده ات  بنشین، تسبیح بگو، استغفار کن و تا طلوع آفتاب قرآن بخوان، سپس دو رکعت نماز بخوان، ثواب حج و عمره کامل را خواهی داشت.💛 ١٣ - قرآن را زیاد بخوان نيت كن كه ٣ بار قرآن را ختم كنى اگر نتوانستى ثواب آن نیت  را با ده حسنه می گيرى ، ماه رمضان  فرصتی است آن را غنیمت بشماريم 💛 . نصيحتهاى شيرينى است امیدوارم همه در گروه هاشون پخش کنند تا در ميزان  حسنات ما باشند*💛 مرا در دعای خالصانه خود  فراموش نكنيد 💜 خداوند کسانی را که آن را به اشتراک گذاشتند و آن را نقل كرده اند  رحمت کند و اين را در ميزان حسنات شما قرار دهد. شاید خواهر يا دوست شما  به اين نصيحت ها نیاز داشته باشد.🩵 جزاكم الله خير 🩵
هدایت شده از بینات
🍃🌸 بیستم اسفند ماه سالروز ولادت با برکت سردار سرافراز اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی ، در سال ۱۳۳۵ مبارک باد. 🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌿 👈 مطالب معارفی و بصیرتی در کانال «بَيِّنَات» به آدرس : 👇 🆔 @gh_karimi
Ramezan-nowrouz- 1402.12.16.mp3
23.65M
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ 🔉 بشنوید| توصیه‌ها و دستورات ویژه ماه مبارک رمضان و تقارن آن با تعطیلات نوروزی ⚡️بیانات استاد فیاض‌بخش در آخرین جلسه شرح حدیث معراج (۱۶ اسفند ۱۴۰۲) ▫️این تقارن ماه مبارک رمضان با تعطیلات هم فرصت است هم خطر... ▫️توصیه‌های عبادی ماه رمضان ▫️دستورات عملی برای نفی خواطر ▫️مراقبات ویژه این ماه @aleyasein
🗞 صبح صادق شماره 1134 منتشر شد (آخرین شماره صبح صادق در سال 1402) 📃 جدیدترین نسخه صبح صادق همراه با پرونده ویژه ای برای بررسی شعار سال 1402 را همین‌جا بخوانید. 🔹نسخه الکترونیکی هفته نامه صبح صادق، یکشنبه‌ها صبح در پایگاه اینترنتی و پیشخوان‌های مجازی منتشر می‌شود. @ssweekly
1134.pdf
2.69M
🗞 صبح صادق شماره 1134 منتشر شد (آخرین شماره صبح صادق در سال 1402) 📃 جدیدترین نسخه صبح صادق همراه با پرونده ویژه ای برای بررسی شعار سال 1402 را همین‌جا بخوانید. 🔹نسخه الکترونیکی هفته نامه صبح صادق، یکشنبه‌ها صبح در پایگاه اینترنتی و پیشخوان‌های مجازی منتشر می‌شود. @ssweekly
🔺 رئیسی: ۷ هزار کارخانه و کارگاه وارد خط تولید شد 🗣رئیس‌جمهور در جشن توانمندسازی ۱۰۰ هزار مددجوی کمیته امداد: 🔹دولت مسئله‌ی اشتغال را در دستورکار قرار داده و احیای واحدهای تولیدی را دنبال می‌کنیم؛ ۷۰۰۰ کارگاه و کارخانه تاکنون به تولید بازگشته است. 🔸اینکه ۱۰۰ هزار مددجو در این کمیته به توانمندی رسیدند، بسیار ارزشمند است. مهم این است که کمیته امداد کمک کند تا مددجویان بتوانند بر پای خود بایستند و خودکفا شوند. 🔹امروزه در کشور شاهد هستیم که آمار بیکاری کاهشی شده است. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ صهیونیست‌ها: اطلاعاتی برای ترور نصرالله نداریم 🔹وب‎سایت YNET عبری با استناد به اظهارات مقامات آگاه این رژیم: با وجود تلاش‌های مستمر اطلاعاتی با هدف حذف [سید حسن] نصرالله، هیچ اطلاعاتی از او [برای ترور] وجود ندارد. 🔹رژیم صهیونیستی که سالهاست در حال جاسوسی و جمع‌آوری اطلاعات برای یافتن سرنخی از محل زندگی دبیرکل حزب‌الله لبنان سید حسن نصرالله است، اعتراف دارد که تنها فرصت به دست آمده برای ترور وی را از دست داده است. 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌پیام کودکی فلسطینی از غزه به کشورهای عربی: «4 ماه است نان نخورده‌ایم، کمک‌هایی که می‌شود کافی نیست، نه آب داریم نه نان» وستانیوز https://eitaa.com/westanews
🔰 اعطای نشان فتح به سپاه پاسداران از سوی رهبر معظم انقلاب فرمانده کل سپاه پاسداران: 🔸امروز این توفیق الهی برای سپاه پاسداران و بنده حاصل شد که به محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی(مدظله العالی) مشرف شویم و معظم‌له امروز به سپاه تفضلی فرمودند و یک نماد آشکاری از رضایت و مجاهدت طاقت‌فرسای سپاه به‌عمل آوردند و نشان فتح را به سپاه پاسداران اعطا فرمودند. 🔸این محصول همه تلاش‌ها، کوشش‌ها، مجاهدت‌ها، جانبازی‌ها و شهادت‌ها برای تک‌تک پاسداران انقلاب اسلامی است؛ فقط به شکل نمادین به بنده اعطا شد و همه پاسداران در این نماد سهم دارند. 🔸اساسا سپاه همیشه در حرکت است و نقطه پایانی نداشته و به صراط المستقیم می‌اندیشیم. اگر راه درست و مسیر مشخص باشد به هدف دست پیدا می‌کنیم. 🔸نیرو‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اولین کسانی هستند که در بلایای طبیعی به یاری مردم می‌شتابند و آخرین افراد و گروهی هستند که پس از پایان یافتن مشکلات از منطقه خارج می‌شوند. @kayhan_online
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😅تاکسی زرد؛عمو قربان و دغدغه خونه تکونی 🔹تهیه کننده و کارگردان: علی جنتی 🔹ریگ و انیمیت: علی جنتی ، ابراهیم کریمی 🔹نویسنده: علی گریوانی 🔹موسیقی: آرمان حمیدی 🔹صداپیشگان: علی گریوانی یاسر ولیزاده نسرین شاکری @davat_khsh
رابطه انسان با طبیعت.mp3
6.52M
🔸آداب‌الصلاة(جلسه‌ی دوم) 🔸ارتباط با طبیعت 🎙حجت‌الاسلام بابائی 🔺سبزی‌پاک‌کردن عجیب یکی از اولیای الهی 🔺برگ با چمران سخن گفت 🔺ارتباط سلبی و ایجابی با طبیعت (عضوشوید👇) @abas_babaeii
💠 شعله‌های یک تمدن ظالم تمدّن غربی این است. کارِ فضاحتِ سیاست‌های خلافِ بشریِ آمریکا و غربی‌ها به جایی می‌رسد که شنیدید این افسر نیروی هوایی آمریکا خودش را آتش می‌زند؛ یعنی حتّی برای آن جوانی که در آن فرهنگ تربیت شده سنگین می‌آید، حتّی وجدان او آزرده می‌شود. البتّه به جای یک نفر، هزار نفر باید خودشان را آتش می‌زدند، [منتها] غرق در فساد بودن نمی‌گذارد؛ حالا یک نفر تصادفاً وجدانش بیدار شده خودش را آتش زده. فرهنگ غربی خودش را معرّفی کرد، خودش را عریان کرد، خودش را لو داد که چقدر فاسد است، چقدر منحرف است، چقدر ظالم است. ۱۴۰۲/۱۲/۰۹ (مدظله‌العالی) 🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
پویش ملی «زندگی با آیه ها» در ماه مبارک رمضان، می‌خواهیم 30 آیه قرآن کریم را با هم بخوانیم، بفهمیم، حفظ کنیم و با آنها کنیم. در کنار این امر مقدس هدایای مادی و معنوی کمک هزینه حج عمره، کربلا، مشهد مقدس و هزاران هدیه دیگر هم به قید قرعه تقدیم می شود جهت پیوستن به ابن پویش عدد ۵ را به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۵۲۱۳ ارسال نمایید.
😳خوردن اسماء متبرکه!! شما هم مثل من نمیدونستید؟! 📍بسیاری از مردم، اسماء متبرکه‌ی روی غذاهای نذری را بدون وضو میل می‌کنند؛ در حالی که نمی‌دانند اسماء متبرکه‌ای که بر روی غذاها (مثل حلیم، شله زرد و...) نوشته شده باشد، نمی‌توان بدون وضو خورد، مگر اینکه کاملا محو شود. 💠 تماس دهان (فضای داخلی دهان، لب‌ها و زبان) با نوشته اسماء مبارکه بر روی خوراکی، بدون وضو اشکال دارد و با هم‌زدن نوشته‌ پیش از خوردن آن (به طوری که کلمه مبارکه از بین برود) اشکال برطرف می‌شود. 📚 آموزش مصور ، ص۱۳۳