نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_دوازدهم بعد از مدتی و گذشتن بین قبر ها از #بهشت_زهرا بیرون آمدیم روشنک یک
.
#داستان_دو_راهی
#قسمت_سیزدهم
با همان عجله ی همیشگی برای دیدن روشنک و هضم این دلتنگی پله های شرکت را بدو بالا رفتم پشت در ایستادم، موهایم را به سمت راست ریختم، نگاهی به دستانم انداختم...
داخل شدم، روشنک پشت صندوق نشسته بود...مثل همیشه فوق العاده جدی مشغول کارش بود...
من هم طوری که مرا نبیند از کنارش رد شدم و رفتم قسمت بایگانی...
آینه ی جیبی ام را از کیفم در آوردم و چهره ام را تماشا کردم آرایشم نسبت به دیروز کمی ملایم تر بود...
مشغول کارم شدم...
نمیدانم #سرنوشت من چیست...
روز اول قبل از دیدن روشنک وقتی برای استخدام در شرکت آمدم، وقتی زمین خوردم و روشنک بالای سرم بود هنوز هم آن نگاه محبت آمیزش یادم هست...چشم هایش...
و وقتی فهمیدم که پشت صندوق مشغول کار است...چقدر عصبی شدم!
جدیت او در وقت کار و مهربانیش در برخورد با من عجیب است...
نمیدانم کیست ولی هر که هست لایق دوست داشتن است...و من دوستش دارم...کاش می توانستم با او دوستی صمیمی باشم...
در افکارم غرق شده بودم که حواسم به جوهر ریخته شده روی برگه های بایگانی نبود!
تا به خود آمدم برگه ها را جمع کردم...اما جوهر گوشه ی کاغذ خیلی نمایان بود!
گوشی ام روی میز به لرزه در آمد...
برگه ها را گوشه ای گذاشتم و رفتم سمت گوشی روشنک پیام داده بود...
+سلام عزیزم اومدی شرکت؟؟امروز ندیدمت...
نگاهی به دستانم انداختم که مثل همیشه از آستین های بالا زده ام پیداست...
یاد ساق دستی افتادم که الان گوشه ی تختم است...
گوشی ام را داخل جیبم گذاشتم...
بدون توجه به پیامی که دیده بودم مشغول ادامه ی کارم شدم...
بعد از مدتی صدایی من را سرجایم کوباند...برگشتم و چشمانم به چشمانش برخورد کرد ...
من من کنان سلام کردم دستانم را پشت سرم بردم و به زور آستین هایم را پایین کشیدم...
-إ...سلام روشنک جون اینجا چیکار میکنی...
-سلام عزیزم دیدم خبری ازت نیست جواب پیامم ندادی نگرانت شدم...
گوشی ام را از جیبم بیرون آوردم و گفتم:
-إ ...پیام دادی؟شرمنده ...
-دشمنت شرمنده عزیزم خوبی؟
-إم...آره آره خوبم...
لبخندی زد و گفت:
-خب من برم سرکارم اومده بودم تو رو ببینم...دوباره میبینمت...
لبخندی زدم و گفتم:
-میبینمت...
#نویسنده_مریم_سرخه_ای
احساس شهری بین راهی در من است...
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
ا📣📣📣
●بِسـْــمِ اللّٰـہِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحــــیمْ●
سلام دوستان عزیز
به امید خدا امروز سه شنبه یکبار نماز
🌷مغرب🌷
میخوانیم
در خواندن نماز اجباری نیست..
ولی دوستان عزیزی که موفق به ادای نماز قضا شدند برای حاجت روایی وسلامتی شون
🌺☆5گلصلوات☆🌺
تلاوت میکنیم:
⚠️"اللّهمَ صَلِ عَلی مُحمَد و آل مُحَمد وعَجِل فَرجَهُم"⚠️
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
AUD-20211031-WA0011.mp3
9.65M
شرح و بررسی کتاب#آن_سوی_مرگ
📣 جلسه هفدهم
* وهم، بزرگترین ظلمت
* توصیف وادی حق الناس و مشاهدات راوی ماجرا
* تطبیق تجربیات راوی با آیات و روایات
* امتداد علم و عمل در برزخ و اتحاد این دو
* بهشت صفات و ذات به وزان ایمان
* توضیح تفاوت جهنم ذات و صفات و افعال
⏰ مدت زمان : ۳۵:۰۷
❗️برای دریافت مجموع جلسات آن سوی مرگ، از طریق لینک زیر اقدام نمایید
🌐 https://aminikhaah.ir/?p=12
نردبان بهشت
. مبحث #شناخت_حضرت_زهرا #جلسه دوم...😊 ⤵️⤵️
.
مبحث #شناخت_حضرت_زهرا
#جلسه سوم...😊
⤵️⤵️⤵️
📌مبارزات سیاسی حضرت زهرا (س)
حضرت برای دفاع از حریم ولایت امامت خیلی تلاش میکرد
در مراحل مختلف و روشهای مختلف
🎗حمایت از علی (ع)
🎗 استیضاح خلیفه در جمع مهاجر و انصار
🎗دعوت شبانه
🎗موضع گیری در برابر اخذ فدک
🎗 فرستادن نماینده پیش ابوبکر جهت مطالبه میراث
🎗 قهر سیاسی
🎗 ایراد خطبه برای زنان مهاجر و انصار در بستر شهادت
🎗 مذاکره کوتاه غضب آلود با ابوبکر در بستر شهادت
🎗 وصیت سیاسی
مبارزات سیاسی حضرت فاطمه رو تیتر وار گفتیم
الان توضیح هر قسمتشو میگم خدمتتون
اولین تیتر
حمایت از علی ع
📍حمایت از علی (ع)
زمانی که عمر به خانه ی حضرت زهرا (س) حمله کرد ، تا اونایی که مخالف جریان سقیفه بودن و تو خونه ی حضرت تحصن کرده بودن ،
رو بزور ازشون بیعت بگیره
حضرت زهرا ( س) نهایت تلاش و کوشش در برابر این جریان ایستادن و از حضرت علی (ع) دفاع و حمایت کردن
📍استیضاح خلیفه در جمع مهاجر و انصار
✅دومین تیتر چی بود؟👇
در سخنرانیی که انصار و مهاجرین حضور داشتن
ابوبکر رو استیضاح میکنن و با استدلالهای محکم و منطقی حقانیت خویش و اهل بیت پیامبر رو بر همگان آشکار میکنن
و مهاجرین و انصار رو هم نکوهش میکنن بعلت حمایت از مظلوم نکردن
📍دعوت شبانه
حضرت فاطمه (س) به همراه علی (ع) ، حسن (ع) و حسین(ع) شبانه به خانه بزرگان و رجال مدینه می رفتن و آنان را برای حمایت از امامت دعوت می کردن .
در این باره عبدالله بن مسلم ، ابن قتیبه دینوری می نویسد:
علی – کرم الله وجهه – فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) را بر مرکبی سوار کرد و شبانه درخانه های مهاجر و انصار می گردانید و از آنان یاری می خواست گروهی مهاجر و انصار می گفتند:
ای دختر رسول خدا بیعت ما با ابوبکر تمام شد، اگر قبل از این که ابوبکر به این کار اقدام کند، شوهر و پسر عم شما علی (ع) می آمد ما از او رو برنمی گردانیدیم و با ابوبکر بیعت نمی کردیم.
علی – کرم الله وجهه – فرمود که من مشغول غسل و تدفین رسول خدا (ص بودم؛، آیا پسندیده بود که من جنازه پیامبر (ص) را بر زمین می گذاشتم و می آمدم تا درباره به دست آوردن حکومت به نزاع بپردازم؟!
فاطمه (س) فرمود: ابوالحسن به وظیفه خود چنان که سزاوار بود عمل نمود.
📍موضع گیری در برابر اخذ فدک
هنگامی که حضرت فاطمه (س) اطلاع یافت که ، وکیل و کارگزارش رو از فدک بیرون کردند، نزد ابوبکر رفت وبه این عملش اعتراض کرد و دلائل روشن آورد
ابوبکرقبول کرد و نوشته ای داد تا فدک به حضرت زهرا(س) برگرده .
اما عمر با خبر شد و از این کار جلوگیری نمود.
عروه نقل می کند که حضرت زهرا (س) در منازعه با ابوبکر افزون بر مطالبه فدک سهم ذوی القربی را نیز مطالبه نمود.
📍فرستادن نماینده پیش ابوبکر جهت مطالبه میراث
از عایشه نقل شده است که حضرت زهرا(س) شخصی را پیش ابوبکر فرستاد وارث پدرش رسول خدا (ص) را مطالبه کرد .
اول اموال پیامبر(ص) در مدینه ، دوم فدک و سوم باقیمانده خمس خبیر (سهم ذوی القربی) را مطالبه نمود
📍قهر سیاسی
بعد از قضیه محاجه (دلائل و حجت روشنی که حضرت زهرا (س) ،آورد وفدک رو پس ندادن )
آن حضرت تا آخر عمر با ابوبکر و عمر حرف نزد ،
در این باره حلبی از بزرگان اهل سنت می نویسد:
فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد و تا دم مرگ از وی اعراض نمود.
ابن ابی الحدید در این باره می نویسد:
عایشه می گوید: حضرت زهرا (س) از ابوبکر میراث رسول خدا (ص) را مطالبه نمود،
ابوبکر گفت: پیامبر فرمود ما چیزی را به ارث نمی گذاریم ... ابوبکر حاضر نشد از میراث پیامبر (ص) چیزی را به حضرت زهرا (س) بدهد. فاطمه از ابوبکر ناراحت شد و تا دم مرگ با او قهر کرد.