eitaa logo
نردبان بهشت
1.3هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
BohrarneOjb05.mp3
22.71M
5⃣ جلسه پنجم ♻️سختی های پذیرش عمل 🎧 واعظ: استاد علیرضا پناهیان 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۵ دی ۱۴۰۰
1 چکیده ای از صوت عجب استاد گرانقدر علیرضا پناهیان| جلسه پنجم ما نمیدونیم نتیجه عمل ما که مقرب شدن بوده محقق شده یا نه این ابهام فلاسفه ای داره چون ما به نتیجه به اون هدف غائی هنور نرسیدیم نمیدونیم اون بالا چه خبره خدا هم حکمتش به این تعلق گرفته که با این ابهام بندگان خودش رو تربیت کنه شما توپ رو بندازی به سمت دروازه میبینی گل شد یا گل نشد ولی یه توپی داری پرتاپ میکنی به عرش دیگه بقیه شو نمیبینی اثر عمل ما چی بوده ؟ هیچی، اینکه به خدا مقرب بشیم اگه شدیم👈 اون تیکه فاصله بین ما و خدا دیده نمیشه کی تعیین کننده س 👈 خود خدا حالا ما مقبول واقع شدیم یا نه ؟ معلوم نیست اعمالی که در مسیر خدا انجام میدی این نتیجه شو نمیبینیم چرا ؟ چون خدا رو نمی بینیم چرا؟ چون فاصله بین خودمون و خدا رو نمی بینیم چرا خدا در وجود ما قرار داده که ما اون فاصله رو نبینیم؟ ما بندگان حضرت معبود جز با وجود این ابهامی که در رابطه بین ما و خدا هست پاک نمیشیم پاک از کدام نجاست ؟ از نجاست انانیت خدایا بلافاصله بفرماید بله ما آدم نمیشیم وقتی جواب نمیده و تو ناراحت نشی و نگی عه خدایا ؟ صداتو چرا کلفت میکنی؟ صدات زدم جواب نمیدی ما اصلا بناست از چی پاک بشیم ؟ از انانیت وقتی بناست از انانیت منیت ، کبر ، پاک بشیم و فناء فی الله بشیم خدا از همون اول تا آخر شیوه برخوردشو با ما قرار میده وایسی بگی خدایا یالا نتیجه رو به بگو اخه من میخوام ببینم چیکار کنن من بعد خدا می فرماید ملائکه من شاخشو بشکنید این اصلا مال نیست خیلی پرو این در ذات عبودیت قرار داده که ارباب جواب نده عبد پروری اینجوری میکنن ها این که جواب نمیده این که نمیزاره نتیجه رو بدونی خیلی رم کم کنیه اونوقت تو دوست داری روت کم بشه یا نه ؟؟ اگه دوست نداشته باشی کلا روت کم بشه پیش خدا که خب خیلی بده اگه دوست داشته باشی روت کم بشه خدا کامپیوتر در اختیارت قرار میده میفرماید: من اینجا نوشتم قبول شده یا نه برو نگاه کن میگی نگاه نمیکنم میترسم روم زیاد بشه میخوام تا آخر عمر بگم قبول کردی ؟ قبول کردی ؟ عید باید اجازه بده به مولا مولا سروری کنه عبد باید به عبودیت تن بده عبد ذلیل مولاست در ذات عبودیت این فروتنی نهفته س عبد ذاتا دوست داره ذلیل یه ارباب عظیم باشه کلمه توحید الله نیست "لا اله الا الله" هست من عبد کسی نیستم عبد توام لذا این بحثهایی که اخیر مطرح میکنن که خنده داره لائیسیته و بی خدایی و بی دینی اصلا نداریم میفرماید شیطان رو پرستیدی ؟ هوای نفس رو پرستیدی؟ آ خدا ما نه تو را بنده ایم نه کس دیگه رو ، نمیشه تو قرآن نداریم همچین چیزی قرآنم گزارش از هستی و حیات میده به انسان .آقا این شازده عبد هیچکی نیست👈 نداریم عبد و ذلیل هوای نفسش هوای دلش یا عبادت خدا یا عبادت شیطان باید ذلیل یکی بشی پس تصمیمتو بگیر ذلیل کی میخوای بشی ؟ دوست داری ذلیل یکی بشی نه اینکه ناچاری کیف میکنی برو ارباب عزیزتو پیدا کن اگه خدا بود حالا دوست داری ذلیلش بشی ؟ یکی از راههای تعظیم رب یکی از راههای تلقین عظمت رب به دل یکی از راههای تمکین در مقابل عظمت مقام ربوبی اینه که خدا بفرماید "" بعد تو هی منتشو بکشی اگه هم قبول کرده عملتو بازم بگو قبول کردی یا نه ؟ .. 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۵ دی ۱۴۰۰
2 چکیده ای از صوت عُجب استاد علیرضا پناهیان | جلسه پنجم زینب کبری سلام الله علیها صدا میزنه خدایا این قربانی رو قبول کن مال این نیست که تردید داشته باشه در صلاحیت حسین (ع) مال اینه که این ادب بنده گیه که آدم پیشاپیش خودشو مقبول ندونه اصرار برا مقبولیت هم بکنه اصلا این خیلی آدمو کوچیک میکنه و بندگان خوب خدا کوچیک شدن پیش خدا رو دوست دارن دوست دارن پیشش کوچیک بشن علم همه کائناتو بهش بدی میگه من نفهمتم مفهوم مقبولیت مقبول بودن عمل مفهومیست که بین عبد و مولا معمولا قابل استفاده س و تعاملهایی که بین ماها هست یه همچین مفهمومی معمولا قابل طرح نیست ماها در زندگی عادی خودمون از مفهوم موفقیت استفاده میکنیم اتفاقا درِ خونه خداوند متعال از مفهوم موفقیت به معنای به نتیجه رسیدن نه انجام عمل استفاده نمیشه چون به نتیجه رسیدن با همون کلمه مقبولیت صدا زده میشه چرا ؟؟ چون یه ابهامی بین ما و خدا هست این ابهام تجلی گاه ربوبیت پروردگار پذیرش این ابهام انفعالی ست که در مقابل خدا و عظمت خدا پیدا میکنه انفعالی که باید پیدا بکنه مقابل خدا البته این راههای متعددی داره برا اینکه بنده او مقابل او انفعال پیدا بکنه انفعال محض بشه برا اینکه انفعال بیاد عبد بودن منم نداشتن میزنه تا شما ببینه حالت چطوره ؟ بزنیم چطوری؟ قدیما مقبولیت کمی عینی تر تحقق پیدا میکرد هابیل و قابیل که بزرگترای ما بودن خب بعد ار عبادت رسمشون بود که تا سالها تا زمان بنی اسرائیل هم بوده عبادت میکردن بعد یه قربانی میزاشتن حالا هر زمانی به یه مناسبتی بعد صاعقه ای از آسمان می اومده اصابت میکرده به اون قربانی یعنی قربانیتو قبول کردم یه مقدار عینی تر بوده قابیل علت دشمنیش با هابیل این بوده که قربانیش قبول نشد این حسادت کرد و الا اونم بچه خوبی بود قبلا اهل مسجد و اینا بود بعد که میکنم " اونم گرفت قابیل رو کشتش ‌در روایت میفرماید : که اگر در کل عمرت یه حسنه یه کار خوب ازت قبول بکنم میبرمت بهشت میپرسن نمیشه از اون ور دید ؟ این حرفا یعنی اینکه من ایتقدر رحمتم زیاده که با یه حسنه هم میبرم بهشت و الا دلیل نمیشه برا اینکه قبول نکنه اینش مهم که اون حسنه کجاس در روایت دیگه ای میفرماید : یا داوود به مردم بگو به خودشون مطمئن نباشن به عزت و جلال خودم سوگند صدیقین رو روی حساب بیارم بدهکار من میشن صدیقین که مقام بعد از انبیاس اینا هم از آداب بنده پروریه امیرالمومنین (ع) میفرماید: شما برای قبول شدن عملتون بیشتر باید زحمت بکشید تا انجام خود عمل امام سجاد فرمود که : چرا اینجوری میخندی مطمئنی ماه رمضونتون قبول کرده که اینجوری میخندی؟ چرا میشه بخندی عید فطر که جه عرض کنم شب قدرم میتونی بخندی اما به چی بخندی چجوری بخندی؟ خنده ت معناش چی باش مثلا یک کسی شب قدر داره میره عبادت همش بخنده اینقدر خوبه ثوابش از خیلی از گریه ها بیشتره چجوری بخنده ؟ داره میره عبادت هی می خنده میگه هر کی هر کی جدی ما هم داریم میریم عبادت 😏 خدایا بگیر که اومدم چه خنده پر تواضعی ماشاالله حالا یکی گریه میکنه خدایا خدایا خیلی ازت شاکیم اومدم باهات مناجات کنم حسابی تسویه حساب کنم این چه مناجاتیه 👈 اون گریه فایده نداره اون خنده فایده داره التماس دعای فرج و عاقبت بخیری🤲 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۵ دی ۱۴۰۰
3 چکیده ای از صوت عجب استاد گرانقدر علیرضا پناهیان| جلسه ۵ بعضیا اینقدر قبول شدن عمل براشون مهم که بزرگترین اعمال دنیا رو انجام میدن یه ذره عجب پیدا نمیکنن اصلا محاله عجب پیدا کنن بهش میگن بابا تو اینکارو گردی ؟ میگه غصه من چیز دیگه س من دنبال اون دل اربابم بدست اومد یا نه؟ نمیگه به من یه روحیه فوق العاده میخواد دوست داشته باشه خدا عملم قبول شد ؟ مراحلم داره چرا خودخواهی چرا قبول نشه وقت طلایی خودمو گذاشتم خدایا گریه میکنم برات قبول میکنی یا نه؟ مرحله بالاترش اینه که حساب کتاب قیامت براش مهمه که قبول شدن یا نشدن براش اهمیت داره خیلی عالیه خب خدایا منو بندازی تو جهنم من که طاقت ندارم هیچی ناراحتی تو رو چه کار کنم نمیشه من برم جهنم ولی تو خوشحال باشی ؟ تو برای من عزیزی اینا شوخی نیست بعضیا اینقدر خدا رو دوست دارن قبولی عمل براش مهم چون عاشق خداس خدایا دوست دارم تو راضی باشی تو خشنود باشی وسط این مناجات یه دفعه ای خدا با چشم و ابرو اشاره میکنه برو دم ولی منو ببین امام زمان رو چی اون راضی شد ؟ اون ناراضیه؟😭😭 دو تا شد مشکل خدا قبول کرده یا نه خب حالا قبول نکرده باش یک کسی بره دل مهدی فاطمه رو بدست بیاره آقا تو ناراحت نباش آقا من رفتم جهنم به جهنم رفتم جهنم تو ایتقدر گریه نکن حداقل به خاطر رضایت امام من به من رحم کن بزار این امام من خوشحال بشه تو مناجات ابوحمزه ثمالی حالا بحث من و تو به جای خودش منو ببری دوزخ کی ناراحت میشه ؟ حسین تو ناراحت میشه صاحب من ناراحت میشه خدایا منو نبر 😭😭 بزار اونا خوشحال بشن خدایا من قبول عمل برام مهم برا چی ؟ به خاطر این آقا دل این آقا رو شاد میکنم امام زمان برا من غصه نخور .چی میگی من همه زندگیم شمایید😭 تقاضای قبول عمل حالا التماس دعای فرج و عاقبت بخیری🤲 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۵ دی ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ دی ۱۴۰۰
مداحی آنلاین - ام البنین حقیقت ادب - استاد دارستانی.mp3
6.35M
بسیار شنیدنی 🏴 (س) ♨️ام البنین حقیقت ادب 🎧واعظ: حجت الاسلام 『💕』@kanale_behesht
۲۵ دی ۱۴۰۰
مداحی آنلاین - اگه بره سرم رو نیزه ها - محمود کریمی.mp3
5.37M
🔳 (س) ☘ مادر اومده بالا سرم ☘ غرق خون شده پا تا سرم 📲با نوای: 『💕』@kanale_behesht
۲۵ دی ۱۴۰۰
مداحی آنلاین - روضه حضرت ام البنین - حاج منصور ارضی.mp3
6.42M
◾️(س) ☘ روضه حضرت ام البنین(س) ☘ السلام ای جناب اُمِّ ادب 🎧 مداح:حاج 『💕』@kanale_behesht
۲۵ دی ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۶ دی ۱۴۰۰
نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_بیست_و_نهم حالا چیکار کنم... بغض کردم ولی هنوز قطره اشکی از چشمانم پایین ن
. استرس داشتم...کنار ایستگاه اتوبوس ایستاده بودم و نفس نفس میزدم و ناخنم را می خوردم... می دانستم که کارم اشتباه است اما مجبور بودم.روسری صورتی ام را با رژ لبم ست کرده بودم.خط چشم نازکی پشت چشمم کشیده بودم که چشم هایم را زیباتر کرده بود.دسته ای از موهایم را به سمت راست بیرون از روسری ریخته بودم... گوشی ام زنگ خورد بود برداشتم: -بله؟ -سلام خانمی کجایی شما؟ -منتظر اتوبوسم. -خب من خیلی وقته منتظرم بگو کجایی میام اونجا دنبالت. -نه... نه...نمیخواد. -وا چرا؟؟؟ به دورو اطرافم نگاهی انداختم.میترسیدم کسی من را ببیند.ریسک کردم و گفتم: -باشه بیا. بهش آدرس دادم و اومد دنبالم. جلوی پام ترمز زد.بوی ادکلن خفه کننده ای تمام ماشینش را گرفته بود. بوق زد و اشاره کرد سوار شوم. به پشت سرم نگاهی انداختم در ماشین را باز کردم و نشستم، حرکت کردیم. چهره اش به نظرم تنفر انگیز بود. نمیدونم چرا ولی ازش بدم می آمد. دستش را سمتم دراز کرد و گفت: -سلام. نگاهی به دستش و بعد خیره به چشم هایش گفتم: -سلام. دستش را کنار کشید و گفت: -خوبی؟ -ممنون. -دوستت یلدا خوبه؟ -خوبه. سکوتی بینمان برقرار شد.پیمان گوشی اش را از جیبش بیرون آورد و شروع کرد به پیامک دادن. بعد از مدتی یلدا به من پیام داد: -دختره ی احمق اینطوری میخوای آبرومو بخری؟ یکم درست برخورد کن. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: -خب چه خبر؟ لبخندی چندش آور زد و گفت: -شما چه خبر؟ -ما هم سلامتی... کجا میریم؟ سرش را بلندتر کرد و از شیشه روبه رو یش را نگاه کرد و گفت: -همینجا خوبه.بریم این پارکه خیلی قشنگ و با صفاست. نگاهی انداختم لبخندی از سر اجبار زدم و گفتم: -باشه... 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۶ دی ۱۴۰۰
🏴🚩 🤔 فـاطمـه ام‌البنیـن کیست؟؟ ✨نامش فاطمه بود. از آن دخترهایی که شمشیرزنی و نیزه داری را به خوبی می دانست و در جنگآوری، هم پای پسران قبیله بود. اولین مربی شمشیر زنی و تیراندازی پسرش ابالفضل عباس (علیه السلام) و برادرانش هم خود او بود! 👈نه اینکه تنها او اینچنین باشد، تمام قبیله‌اش در شجاعت و دلیری زبانزد بودند؛ اما چیزی که او را متمایز می کرد، حجب و حیای مثال زدنی و زیبایی و ملاحت خاص زنانه بود که در کنار جنگآوری، او را به یک دختر کم نظیر تبدیل کرده بود. ❇️ کمتر مردی جرأت خواستگاری از او را داشت و آنهایی هم که پا پیش می‌گذاشتند، همگی از بزرگان و اشخاص مطرح بودند؛ اما جز جواب رد چیزی حاصلشان نمی‌شد. ⁉️ وقتی از او می‌پرسیدند که چرا ازدواج نمی‌کنی، ✨می گفت: «مردی نمی‌بینم، اگر مردی به خواستگاری‌ام بیاید، ازدواج میکنم!» 👹معاویه از خواستگاران پر و پا قرصش بود، ولی هربار دست خالی باز می‌گشت. 🌠تا اینکه یک شب خوابی دید. صبح فردا، وقتی «عقیل»، برادر و فرستاده‌ی علی بن ابیطالب (علیه السلام)، که مردی نسب شناس بود، برای خواستگاری آمد، فاطمه لبخند معنا داری زد؛ فهمید که رویایش صادقه بوده است. 🎉از فرط شادمانی و رضایت، گریست و گفت: «خدا را سپاس! من به «مرد» راضی بودم ولی او «مرد مردان» را نصیب من کرد.»  و بی درنگ، پس از موافقت پدر و مادرش، موافقت خود را اعلام کرد و شد همسر علی بن ابیطالب (ع)، جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله). 🔹بارزترین ویژگی اش، ادب بود. 🔸 به جا و به موقع حرف می زد. 🔹حد خودش را می‌دانست 🔸و رفتارش، هرگز نشانی از خطا نداشت. ✨روزی که پا در خانه‌ی امیرالمومنین(ع) گذاشت، اولین جمله‌اش به فرزندان ایشان این بود: نیامده ام جای مادرتان را بگیرم، من کجا و فرزندان زهرا(س) کجا؟ من آمده‌ام تا کنیزتان باشم. ✅ و به حق نشان داد که راست می‌گفت؛ همان روز اول، حسن و حسین (علیهما السلام) بیمار بودند. فاطمه، بلافاصله به بالین آنها رفت و با محبت تمام، به آنها رسیدگی کرد و چند روز اول زندگی مشترکش، به پرستاری از فرزندان زهرا (سلام الله علیها) گذشت؛ کاری که آن را افتخاری برای خود می‌دانست. 📜می گویند تا وقتی که فرزندان امام علی(ع) خردسال بودند، بچه دار نشد تا مبادا به خاطر مادر شدن، در حق آنها کوتاهی کند. 🔅از امام(ع) هم خواسته بود تا او را «فاطمه» خطاب نکند تا مبادا دل بچه‌ها از شنیدن نام مادرشان در خانه، بشکند. ♥️وقتی عباس(علیه السلام)، نوزاد شیرین ام البنین به دنیا آمد، بچه های زهرا(س) را جمع کرد، آنها را نزدیک به هم نشاند و نوزاد یک روزه اش را در آغوش گرفت؛ بلند شد و عباسش را دور سر فرزندان فاطمه(س) چرخاند تا به همه بگوید که فرزندان ام‌البنین، بلاگردان فرزندان فاطمه(س) اند. ✳️همیشه و همه جا به فرزندانش یادآوری می‌کرد که: «مبادا حسن و حسین (علیهما السلام) را برادر و همتای خود بدانید، آنها تافته‌ی جدا بافته‌اند، آسمانی‌اند، نوادگان پیامبر(ص) اند.» و همین تربیت بود که نتیجه‌اش را در کربلا نشان داد... ✨او همان مادری است که وقتی کاروان کربلا را راهی می کرد، با وجود اینکه چهار جوان خودش همراه کاروان بودند، به تمام کاروان اینطور سفارش می‌کرد: ⚡️چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمان بردار او باشید.  ام البنین، از حضرت علی (ع)، صاحب چهار ستاره ی نورانی به نامهای 🔮 عباس، 🔮عبدالله، 🔮 جعفر 🔮و عثمان شد که همگی در کربلا به شهادت رسیدند. 🌷درود ورحمت خداوند بر آنها🌷 🚩 التماس دعا🤲 👈 ۱۳ جمادی‌الثانی سال ۶۴ھ. سالروز رحلت ام الادب حضرت ام البنین سلام الله علیها بر امام زمان علیه السلام و جمیع ارادتمندانش تسلیت باد 🏴 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۶ دی ۱۴۰۰
AUD-20220115-WA0077.mp3
6.77M
🔳 (س) ☘ام البنین وای مادر ☘ دلش گرفته پر درده 📲با نوای: 『💕』@kanale_behesht
۲۶ دی ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۶ دی ۱۴۰۰
نردبان بهشت
‌🌸 📿‌چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟ 🔸علیرضا پناهیان #قسمت_اول۱ 🌸 راه تبلیغ دین این است، نه اینکه!...
🌸 📿‌چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟ 🔸علیرضا پناهیان ۱ 🌸 نیاز اصلی ما برای یک زندگی با نشاط چیست؟ زندگی بهتر: انسان باید زندگی با نشاطی داشته باشد و همیشه سرحال و سرزنده باشد. عقل و قلب و حتی بدن انسان وقتی کار می کند که احساس خوشبختی کند. وقتی قلب کسی خوب کار کرد، به دیگران محبت می کند و با همه مهربان خواهد بود. بندگی بهتر: با زندگی شیرین است که انسان پیش خداوند متعال هم عزیز می‌شود. «شاکرانه بندگی کردن» زیباترین نوع عبادت است. اما این جور عبادت مخصوص آدم های خوشبخت است که سرشار از طراوت و نعمتند و از سر شادی سجده می‌کنند و سجده های شان طول می کشد. برای اینکه خیلی در عالم در هستند خیلی می‌خواهند از خدا تشکر کنند . ✨ادامه دارد.... 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۷ دی ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۷ دی ۱۴۰۰
39_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
11.23M
شرح صوت جلسه ۳۹ | استاد امینی خواه 🔅 جلسه پایانی 『💕』@kanale_behesht
۲۷ دی ۱۴۰۰
. چکیده ای از صوت آن سوی مرگ مصطفی امینی خواه | جلسه ۳۹ 👈خوندن هزار بار سوره قدر باعت میشه به یقین برسیم اصحاب امام زمان "اهل یقین" هست در مورد گناهایی که فقط خدا باید ببخشه نه دیگران لازم نیست تا قیامت منتطر موند تو همین دنیا میشه فهمید که آیا بخشیده شدیم یا نه کافیه مدتی بعد از توبه اون گناه روبه یاد بیاریم یده_نشدیم التماس دعای فرج و عاقبت بخیری🤲 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۷ دی ۱۴۰۰
نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_سیم استرس داشتم...کنار ایستگاه اتوبوس ایستاده بودم و نفس نفس میزدم و ناخنم
. روی یکی از نیمکت ها نشستیم از حرکات من تعجب می کرد.با فاصله کنارش نشستم.بعد از مدتی گفتم: -بابت رفتار اون روزم عذر میخوام. -اشکال نداره...مهم نیست. لبخندی زدم و ادامه داد: -شما... -من چی؟ -از عقیده هاتون بگین. -دلیلی نمیبینم عقیده هامو برای شما بگم. یاد یلدا افتادم سرفه ای کردم و گفتم: -إم... إ...ببخشید...کمی عصبی شدم. -خواهش میکنم اشکال نداره. -بپرسین من میگم. دستانش را روی زانوهایش در هم گره زد و گفت: -اون دختر چادری که یلدا میگفت کیه؟؟؟!! یکی از ابروهایم را بالا انداختم لبخند تلخی زدم و با اشاره ی سر گفتم: -چی؟؟؟ ادامه دادم: -یلدا چی گفته؟ شانه هایش را بالا انداخت و گفت: -آدم های چادری افراطی! این حرفش عصبیم کرد از روی نیمکت بلند شدم و گفتم: -احترام خودتونو حفظ کنید. -باشه... باشه!! با حالت مسخره گفت: -یه دختر چادری. اخم هایم را در هم فرو بردم و گفتم: -یاد بگیرین آدم ها رو بنا به اعتقاد و تیپشون قضاوت نکنید.دختر های چادری اصلا اونطوری که توی تفکرات مسخره ی شما میگذره نیستن. به حالت مسخره نگاهم کرد،صدایم را بلند تر کردم و گفتم: _اون دختر نمونه ی کامل یه انسانه...چیزی که خیلیامون نیستیم.چادری ها بد نیستن.نمیشه آدم ها رو توی یه نگاه قضاوت کرد... بعد هم راهمو کج کردم و گفتم: -خداحافظ. دنبالم دوید و گفت: -حالا چرا عصبی میشی.وایسا برسونمت... بدون هیچ حرفی ایستادم از بغلم رد شد و سمت ماشین رفت من هم دنبالش رفتم. 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۷ دی ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۸ دی ۱۴۰۰
[وقتی زندگی سخت می‌شه، آرزو نکن که آسون‌تر بشه. تصمیم بگیر که قوی‌تر بشی..☕️🌱 『💕』@kanale_behesht
۲۸ دی ۱۴۰۰
. 4 ببین رفیق این نکته ای که میخوام بگم مهمه پس خوبه خوب گوش بده: اون روز شیطون جلوی خدا یه قسم سنگین خورد برای بدبخت کردنمون،به خدا گفت:به عزتت سوگند همشونو گمراه میکنم👹 اقا یعنی شیطون برای ما یه‌پا‌ دشمنِ قسم خوردس😮 خیالتو راحت کنم: 🌏تو دنیا هیچکس به اندازه ی شیطون ازت متنفر نیست هیچکس به اندازه ی شیطون برات مشکل و گرفتاری درست نمیکنه😒 🕤اون ۲۴ساعته تو فکره اینه چجوری بدبختت کنه لامصب حتی توی خوابم ولت نمیکنه باورت میشه؟حتی توی خواب😳 چجوری؟مثلا یکاری میکنه نسبت به یکی سؤظن پیدا‌کنی‌یا خوابای ترسناک و نگران‌کننده یا‌حتی‌خوابای‌ناجور‌ببینی 🤔شاید بگی‌خب‌ چیکار کنیم‌ معلون تو خوابمون دخالت نکنه؟ ببین اگه قبل خواب وضو بگیری و سوره های ناس و فلق رو بخونی و قبل خواب بسم الله بگی دیگه به احتمال خیلی زیاد ورودش به خوابت ممنوع میشه و خوابای ناجور و چرتوپرت‌نمیبینی(خیییلی‌خیلی‌موثره👍) ⁉️خب حالا یه سوال مهم پیش میاد اینکه این شیطونی که حتی تو خوابم زهرشو میریزه توی بیداری چطور به ما حمله میکنه؟یعنی‌روش حمله هاش چه مدلیه؟ برای‌جواب‌پارت بعدی رو اصلا ‌از‌ دست نده رفیق☺️ 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۸ دی ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۸ دی ۱۴۰۰
40_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
40.75M
پرسش و پاسخ 1 | استاد امینی خواه 🔅 جلسه چهلم 『💕』@kanale_behesht
۲۸ دی ۱۴۰۰
❤️🌺 🌟 همین الان سه تا سوره توحید به نیت (عج الله) بخون مومن🖇♥️😊 ✋🏻🌸
۲۸ دی ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۸ دی ۱۴۰۰
نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_سی_و_یکم روی یکی از نیمکت ها نشستیم از حرکات من تعجب می کرد.با فاصله کنار
. سوار ماشین شدم... فضای سکوت تنفر انگیزی همه جا را فرا گرفته بود... سویچ را کنار فرمان ماشین فرو برد و ماشین را روشن کرد.آرام دنده را عوض کرد...نفسش را با عصبانیت بیرون داد! پای چپش را به آرامی روی کلاچ قرار داد و پای دیگرش را روی گاز گذاشت.زیر چشمی به حرکاتش نگاه می کردم. یک دفعه سرم به سرعت عقب رفت و به صندلی خورد. پیمان با سرعت خیلی بالایی شروع به حرکت کرده بود... قلبم از شدت ترس به تپش افتاد... دستم را به دستگیره ی ماشین گرفتم و داد زدم: -چیکار می کنی دیوونه؟؟؟!!! از ترس و استرس به دور و برم نگاه می کردم.اشک در چشمانم جمع شد و شروع کردم به جیغ زدن: -آروم برو!!!!آروم برو!!!! سرم داد زد: -فکر کردی کی هستی که اینطوری با من حرف می زنی... دستمو روی سرم گذاشته بودم و فریاد می زدم: -الان منو به کشتن میدی!!!نگه دار...نگه دار... دستش را به بازویم کوباند و من را هل داد! به در ماشین کوبانده شدم و سرم محکم به شیشه خورد... فقط جیغ می کشیدم و خودمو به در می کوبوندم... -نگه دار!!!!میگم نگه دار!!!! سعی کردم در را باز کنم اما قفل شده بود... شیشه ی ماشین را پایین دادم و فریاد زدم: -نگه دار میگم!!!! -ساکت شو داد نزن!!!! -نگه نداری از شیشه میپرم... شیشه ی ماشین را بالا داد سعی داشتم مانع کارش شوم که انگشتان دست راستم لای شیشه گیر کرد... با مشت به شیشه می کوبیدم ولی فایده ای نداشت.چشمم به چاقوی کنار فرمان افتاد.با دست دیگرم چاقو را برداشتم سمتش بردم و فریاد زدم: -نگه دار وگرنه می زنم!!!! با حالت مسخرگی گفت: -اون اسباب بازی رو بزار زمین. چشمانم را بستم و یک خراش عمیق روی دستش انداختم.فریاد کشید و یک دفعه زد روی ترمز... به شیشه ی جلوی ماشین کوبانده شدم.داشتم از حال می رفتم اما هر طور شده خودم را جمع و جور کردم.ولی هر کاری کردم در ماشین باز نشد.گریه می کردم و خودم را به در می کوباندم.فایده نداشت...پیمان که از درد به خودش می پیچید از فرصت استفاده کردم. شیشه را پایین دادم و به کمک شیشه از ماشین بیرون رفتم.لنگ لنگ زنان شروع کردم به دویدن... ولی چند قدمی نرفته بودم که به شدت زمین خوردم. 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
۲۸ دی ۱۴۰۰