eitaa logo
نردبان بهشت
1.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊 ارتباط با ادمین 👇 @Labkhand1337
مشاهده در ایتا
دانلود
26.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ علامت مد (۹) 🎞 آموزش تجوید قرآن کریم 🎧 توسط: حجت الاسلام میرعمادی 『💕』@kanale_behesht
نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_یازدهم قطعه شهدا... راه افتادیم، از بین قبر ها عبور می کردیم... بالای سر
. بعد از مدتی و گذشتن بین قبر ها از بیرون آمدیم روشنک یک کادو از کیفش بیرون آورد و رو به من گفت: -عزیزم...این هدیه ی من به تو... من که شگفت زده شده بودم با تعجب گفتم: -ای وای!!!این چیه؟؟؟ با همان لبخند همیشگی اش گفت: -قابل تو رو نداره... -وای ممنونم خیلی سوپرایز شدم!!! خندید و گفت: -امیدوارم که دوستش داشته باشی... -عزیزم معلومه که دوست دارم ممنونم دستت درد نکنه... با لبخند عمیقی نگاهم کرد...چشم هایش بامن حرف می زد... ادامه ی راه را طی کردیم... ساعت هشت شب رسیدم خانه هنوز کادویی که روشنک برایم خریده بود را باز نکرده بودم! تا یادم افتاد سراغ کیفم رفتم بدون اینکه لباس هایم را عوض کنم، کادو را روی تخت گذاشتم، یک کادوی کوچک و جمع و جور... مشغول باز کردنش شدم، وقتی کاغذ کادو را از دورش در آوردم... بهش خیره شدم! +این چیه دیگه!!! برش داشتم... +آهان!!!فهمیدم!!! در فکر فرو رفتم...آستین های مانتوم هنوز هم بالا بود... نگاهی به به کادو کردم... یک جفت ساق دست مشکی و زیبا... وای خدای من باورم نمیشه!! در کمال آرامش از روز اول تا حالا... چطور ممکنه... ساق دست را دستم کردم و جلوی آیینه ایستادم... چقدر به دستانم می آید... نفس عمیقی کشیدم و مقنعه ام را از سرم در آوردم! بعد هم لباس هایم را عوض کردم... ساق دست هایم را در آوردم تا کردم و بالای سرم گذاشتم! کاغذ کادوی ساق دست را هم گذاشتم بین دفترچه خاطراتم... عمیق در فکرم... نمیدانم سرنوشتم چیست... :مریم_سرخه_ای کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع⛔️ 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نردبان بهشت
. شرح صوت جلسه پانزدهم #آن_سوی_مرگ به صورت پخش شناور.. 🔴 فقط کافی است بر روی قسمت مورد نظر خود کل
. شرح صوت جلسه شانزدهم به صورت پخش شناور.. 🔴 فقط کافی است بر روی قسمت مورد نظر خود کلیک کنید👇👇 کتاب آن سوی مرگ | جلسه ۱۶ | روشنگری 🎧 حجت الاسلام مصطفی امینی خواه 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دستای مردای عربی خیلی سنگینه... آخه دفعه اولش هم نبود... میگن کلا دست بزن داشته و چند نفر را سیلی زده بود...حتی یه وقت یه سیلی به یکی از صحابه های پیامبر زد... چنان صورت اون صحابه پیامبر کبود شد که نگو... زد...خیلی بد زد... چنان زد که ... به قول یکی از علما ... دو طرف صورت دختر پیامبر کبود شد...
علی القاعده باید صورت حضرت زهرا سرخ میشد... اما چرا ... چرا کبود شد؟! چرا میزان بینایی کم شد؟! چرا همون لحظه اثر کرد و حتی راه خونه را هم گم کردن؟! چرا ...مگر اینکه زبونم لال... با دست باز... ینی انگشتای باز سیلی نزده باشه... زبونم لال.... نکنه با مشت.......😭😭😭😭
هدایت شده از  نردبان بهشت
مادرم خونمون از این وره چرا از اون طرف میری؟!😭😭
نردبان بهشت
مادرم خونمون از این وره چرا از اون طرف میری؟!😭😭
میدونی این عکس چی داره میگه؟! این داره غرور جراحت برداشته شده یه نوجوون غیرتی را نشون میده...😭 همون پسری که باید زبونش قرص باشه و حرفی به کسی نزنه همون که میگن وقتی خیلی سینه اش به تنگ میومد، فقط آه میکشید و کشیده میگفت: مادر 😭 وقتی میرفتن، مادر اونو میبرد وقتی برمیگشتن، اون مادرشو میاورد هرچی روی انگشت پاهاش بلند شد که سیلی به مادر نخوره... اما از بالای سرش گذشت و... حتی میگن وقتی بچه ها تب بی مادری گرفتن... تب امام مجتبی بدتر بود... یکی از علما میفرمودن که امام مجتبی تا مدت ها بعد از شهادت مادرشون شبها از خواب میپریدن و یهو با داد میگفتن: نزن !😭
بزار اینجوری برات بگم که دادت بلند شه غریب اون کسی نیست که زائر نداره ‌ غریب اون کسی نیست که حرم نداره غریب به کسی میگن جلو چشمشش مادرش رو بزنن ، اما چون سن و سالی نداره نمیتونه کاری بکنه ، آخ مادر ...😭😭 بعد کوچه ، امام حسن این ذکر رو می گفت:الهی بشکنه دستِ مغیره میونِ کوچه ها بی مادرم کرد این همیشه ورد زبون همۀ بچه های حضرت زهرا هم بود😭