نردبان بهشت
. شرح صوت جلسه چهاردهم #آن_سوی_مرگ به صورت پخش شناور.. 🔴 فقط کافی است بر روی قسمت مورد نظر خود کل
.
شرح صوت جلسه پانزدهم
#آن_سوی_مرگ به صورت پخش شناور..
🔴 فقط کافی است بر روی قسمت مورد نظر خود کلیک کنید👇👇
کتاب آن سوی مرگ | جلسه ۱۵ | روشنگری
🎧 حجت الاسلام مصطفی امینی خواه
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
نردبان بهشت
. شرح صوت جلسه پانزدهم #آن_سوی_مرگ به صورت پخش شناور.. 🔴 فقط کافی است بر روی قسمت مورد نظر خود کل
.
قسمتی از شرح صوت قسمت ۱۵ آن سوی مرگ
هر شب این سوره ها خونده بشه👇
هر کی میخواد بعد مرگ جاش خوب باش سوره واقعه رو هر شب بخونه
امام زمان رو موقع مردن میخواد ببینه سوره اسرا شب جمعه و سوره مسبحات (حدید حشر صف تغابن جمعه اعلی)
『💕』@kanale_behesht
#ارسالی_از_اعضا
Iran_Hamedana:
عرض سلام وارادت به همه هم گروههای عزیزم، ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام فاطمیه ؛ پیشاپیش یلداتون مبارک....خاهشی که این بنده حقیر از شما دارم لطفا سفره شب یلداتونو به تصویر نکشید تو استوری یا وضعیت ،خیلی از پدر مادر ها به دیدن این تصاویر شرمنده خانواده ها وفرزندان خود میشوند که نمیتوانند همه چیز مثل شما تهیه کنند یا برعکس، بچه هم که بی پولی و نداشتن سرش نمیشه و ته دلش آرزو میکنه که ای کاش.. ماهم میتونستیم چنین سفره ای داشته باشیم. همدردی با فقرا شیوه علویست وباید از حضرت علی ع بیاموزیم ...اجرکم عندالله ومن الله توفیق. التماس دعای فرج.
.
نردبان بهشت
. 📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت #پانزدهم👇 🍀وقتی که
.
📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
📝 قسمت #شانزدهم👇
🍃در مورد تشکیل خانواده شاید احتیاجی به تذکری نباشد، چون در دین ما ازدواج، سنت پیامبر اسلام معرفی شده و تکامل نیمی از دین انسان مشروط به ازدواج و تشکیل خانواده است.
🌸 وقتی هم که فرزندی متولد شود خیرات و برکات بر اهل خانه نازل می شود.
اما باید این را هم اشاره کرد که در دنیا خیلی از مشکلات و به خصوص تشکیل خانواده همراه با سختی و گرفتاری است.
❤️خداوند در آیه ۴ سوره بلد میفرماید: به درستی که ما انسان را در سختی و رنج آفریده ایم.
🌟 اما در آن سوی هستی مشاهده کردم که هر بار انسان در کنار خانواده و همسر خود قرار می گیرد خیرات و برکات الهی بر او نازل می گردد.
🌹 و برای همین است که پیامبر فرمودند: در پیشگاه خداوند تعالی نشستن مرد در کنار همسر خود از اعتکاف در مسجد من محبوب تر است .
🍀از طرفی بسیاری از خیرات انسان توسط فرزند برای او ارسال می شود، شاید هیچ باقیات صالحاتی بهتر از فرزند صالح برای انسان نباشد.
♦️از نوجوانی یاد گرفته بودم که هر کار خوبی انجام می دهم یا اگر صدقه می دهم ثواب آن را به روح تمام کسانی که به گردن من حق دارند
🔰از آدم تا خاتم و تمام اموات شیعه و پدران و مادران ما هدیه کنم.
🌿 به همین خاطر آن سوی هستی پدر بزرگم را همراه با جمعی که در کنارش بودند مشاهده کردم.
💥 آنها مرتب از من تشکر میکردند و میگفتند: ما به وجود اولادی مثل تو افتخار میکنیم. خیرات و برکاتی که از سوی تو برای ما ارسال شده بسیار مهم و کارگشا بود.
💫 ما همیشه برای تو دعا می کنیم تا خداوند بر توفیقات تو بیفزاید.
💠در میان بستگان ما خیلی از افراد در فامیل ازدواج می کنند، من هم با دختر دایی خودم ازدواج کردم.
🌷 از طرفی بسیار اهل صله رحم هستم بیشتر مواقع به دنبال حل مشکلات فامیل هستم و به همه سر میزنم و برکت این مطلب را هم در زندگی خود دیده ام.
🔆 دعای خیلی از اهل فامیل همواره مشکل گشای گرفتاریهای من بوده.
✔️ حتی به من نشان دادند که در برخی از گرفتاری ها و مشکلات مردم و حوادث سختی که شاید منجر به مرگ میشد با دعای فامیل و والدین برطرف شده...
🌺 چرا که امام صادق می فرماید: صله ارحام اخلاق را نیکو، دست را با سخاوت، دل و جان را پاک، و روزی را زیاد میکند و مرگ را به تاخیر میاندازد.
🌿 خیلی سخت بود. حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت .ثانیه به ثانیه را حساب میکردند .
زمانهایی که در محل کار حضور داشتم را بررسی میکردند که به بیت المال خسارت زده ام یا نه...
🙏 خدا رو شکر این مراحل به خوبی گذشت. زمان هایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه کردند و گفتند دو سال از عمرت را اینگونه گذراندی که جزو عمرت حساب نمی کنیم.
می توانیم به راحتی از این دوسال بگذریم .
♦️در آنجا برخی دوستان همکاران و آشنایان را میدیدم، بدن مثالی آنهایی را در آنجا می دیدم که هنوز در دنیا بودند!
🍀 میتوانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم، عجیب بود که برخی از دوستان همکارم را دیدم که به عنوان شهید و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی میرفتند.
🌸 چهره خیلی از آنها را به خاطر سپردم.به جوانی که پشت میز بود گفت:
برای بسیاری از همکاران و دوستان از شهادت را نوشتهاند به شرطی که خودشان با اعمال اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند.
💠 به جوان پشت میز گفتم: چه کار کنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم ؟
🔴او هم اشاره کرد و گفت: در زمان غیبت امام عصر عجل الله ،رهبری شیعه با #ولی_فقیه است.
پرچم اسلام به دست اوست.
🍃همان لحظه تصویری از ایشان را دیدم!
ادامه دارد..
📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجیل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جلسه_سی_و_هفتم
#آموزش_تجوید_قرآن_کریم
✍ علامت مد (۹)
🎞 آموزش تجوید قرآن کریم
🎧 توسط: حجت الاسلام میرعمادی
#پیشنهاد_دانلود
『💕』@kanale_behesht
نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_یازدهم قطعه شهدا... راه افتادیم، از بین قبر ها عبور می کردیم... بالای سر
.
#داستان_دو_راهی
#قسمت_دوازدهم
بعد از مدتی و گذشتن بین قبر ها از #بهشت_زهرا بیرون آمدیم روشنک یک کادو از کیفش بیرون آورد و رو به من گفت:
-عزیزم...این هدیه ی من به تو...
من که شگفت زده شده بودم با تعجب گفتم:
-ای وای!!!این چیه؟؟؟
با همان لبخند همیشگی اش گفت:
-قابل تو رو نداره...
-وای ممنونم خیلی سوپرایز شدم!!!
خندید و گفت:
-امیدوارم که دوستش داشته باشی...
-عزیزم معلومه که دوست دارم ممنونم دستت درد نکنه...
با لبخند عمیقی نگاهم کرد...چشم هایش بامن حرف می زد...
ادامه ی راه را طی کردیم...
ساعت هشت شب رسیدم خانه هنوز کادویی که روشنک برایم خریده بود را باز نکرده بودم!
تا یادم افتاد سراغ کیفم رفتم بدون اینکه لباس هایم را عوض کنم، کادو را روی تخت گذاشتم،
یک کادوی کوچک و جمع و جور...
مشغول باز کردنش شدم، وقتی کاغذ کادو را از دورش در آوردم...
بهش خیره شدم!
+این چیه دیگه!!!
برش داشتم...
+آهان!!!فهمیدم!!!
در فکر فرو رفتم...آستین های مانتوم هنوز هم بالا بود...
نگاهی به به کادو کردم...
یک جفت ساق دست مشکی و زیبا...
وای خدای من باورم نمیشه!!
در کمال آرامش از روز اول تا حالا...
چطور ممکنه...
ساق دست را دستم کردم و جلوی آیینه ایستادم...
چقدر به دستانم می آید...
نفس عمیقی کشیدم و مقنعه ام را از سرم در آوردم!
بعد هم لباس هایم را عوض کردم...
ساق دست هایم را در آوردم تا کردم و بالای سرم گذاشتم!
کاغذ کادوی ساق دست را هم گذاشتم بین دفترچه خاطراتم...
عمیق در فکرم...
نمیدانم سرنوشتم چیست...
#نویسنده:مریم_سرخه_ای
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع⛔️
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
نردبان بهشت
. شرح صوت جلسه پانزدهم #آن_سوی_مرگ به صورت پخش شناور.. 🔴 فقط کافی است بر روی قسمت مورد نظر خود کل
.
شرح صوت جلسه شانزدهم
#آن_سوی_مرگ به صورت پخش شناور..
🔴 فقط کافی است بر روی قسمت مورد نظر خود کلیک کنید👇👇
کتاب آن سوی مرگ | جلسه ۱۶ | روشنگری
🎧 حجت الاسلام مصطفی امینی خواه
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
نردبان بهشت
. شرح صوت جلسه شانزدهم #آن_سوی_مرگ به صورت پخش شناور.. 🔴 فقط کافی است بر روی قسمت مورد نظر خود کل
نکته این قسمت 👈دم غروب مطالعه کراهت داره
دستای مردای عربی خیلی سنگینه...
آخه دفعه اولش هم نبود...
میگن کلا دست بزن داشته و چند نفر را سیلی زده بود...حتی یه وقت یه سیلی به یکی از صحابه های پیامبر زد... چنان صورت اون صحابه پیامبر کبود شد که نگو...
زد...خیلی بد زد...
چنان زد که ... به قول یکی از علما ... دو طرف صورت دختر پیامبر کبود شد...
علی القاعده باید صورت حضرت زهرا سرخ میشد... اما چرا ... چرا کبود شد؟!
چرا میزان بینایی کم شد؟!
چرا همون لحظه اثر کرد و حتی راه خونه را هم گم کردن؟!
چرا ...مگر اینکه زبونم لال... با دست باز... ینی انگشتای باز سیلی نزده باشه... زبونم لال.... نکنه با مشت.......😭😭😭😭
نردبان بهشت
مادرم خونمون از این وره چرا از اون طرف میری؟!😭😭
#روضه
#ایام_فاطمیه
میدونی این عکس چی داره میگه؟!
این داره غرور جراحت برداشته شده یه نوجوون غیرتی را نشون میده...😭
همون پسری که باید زبونش قرص باشه و حرفی به کسی نزنه همون که میگن وقتی خیلی سینه اش به تنگ میومد، فقط آه میکشید و کشیده میگفت: مادر 😭
وقتی میرفتن، مادر اونو میبرد
وقتی برمیگشتن، اون مادرشو میاورد
هرچی روی انگشت پاهاش بلند شد که سیلی به مادر نخوره... اما از بالای سرش گذشت و...
حتی میگن وقتی بچه ها تب بی مادری گرفتن... تب امام مجتبی بدتر بود...
یکی از علما میفرمودن که امام مجتبی تا مدت ها بعد از شهادت مادرشون شبها از خواب میپریدن و یهو با داد میگفتن: نزن !😭
#روضه
#ایام_فاطمیه
بزار اینجوری برات بگم که دادت بلند شه
غریب اون کسی نیست که زائر نداره
غریب اون کسی نیست که حرم نداره
غریب به کسی میگن جلو چشمشش مادرش رو بزنن ، اما چون سن و سالی نداره نمیتونه کاری بکنه ، آخ مادر ...😭😭
بعد کوچه ، امام حسن این ذکر رو می گفت:الهی بشکنه دستِ مغیره
میونِ کوچه ها بی مادرم کرد
این همیشه ورد زبون همۀ بچه های حضرت زهرا هم بود😭
khelghat-monhaser-be-fard-hazrat-zahra.hasheminejad.mp3
2.6M
📲 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #هاشمی_نژاد
🔖 خلقت منحصر به فرد حضرت زهرا(س)
■ #ویژه_ایام_فاطمیه ■
『💕』@kanale_behesht
نردبان بهشت
. 📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📝 قسمت #شانزدهم👇 🍃در مورد
.
📝 متن کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔖 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
📝 قسمت #هفدهم👇
🍀عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را میشناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند...
⛔️ اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آنها شدم، اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود.
♨️ خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند حق الناس میلیونها انسان به گردن داشتند و از همه کمک می خواستند اما هیچ کس به آنها توجهی نمیکرد.
♻️مسئولینی که روزگاری برای خودشان کبکبه و دبدبه ای داشتن و غرق رفاه و راحتی در دنیا بودند حالا با التماس غرق در گرفتاری بودند...
🔆سوالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و جواب داد.
✅مثلاً در مورد امام عصر و زمان ظهور پرسیدم ایشان گفت:
باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود.
🚫 اما بیشتر مردم با وجود مشکلات امام زمان را نمی خواهند...اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه میکنند...
بعد مثال زد و گفت: مدتی پیش مسابقه فوتبال بود، بسیاری از مردم در مکان های مقدس امام زمان را برای نتیجه این بازی قسم می دادند...
✅از نشانه های ظهور سوال کردم،از اینکه اسرائیل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستند و برخی کشورهای به ظاهر اسلامی با آنها همکاری میکنند...
🌺 جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: نگران نباش اینها کفی برآب هستند و نیست و نابود می شوند، شما نباید سست شوید باید ایمان خود را از دست ندهید.
🌴نکته دیگری که آنجا شاهد بودم انبوه کسانی بود که زندگی دنیای خود را تباه کرده بودند آنها فقط به خاطر دوری از انجام دستورات خداوند...
🌸جوان گفت: آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده است در درجه اول زندگی دنیای شما را آباد می کند و بعد آخرت را می سازد.
🌾 به من گفتند اگر آن رابطه پیامکی را ادامه میدادیم گناه بزرگی در نامه عمل از ثبت میشد و زندگی دنیایی تو را تحت شعاع قرار می داد.
🌼 در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من البته کمی با فاصله ایستادهاند.
🍀 از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتن متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند .
🍁وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی میشد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده می شد خانم روی خودش را برمی گرداند، اما وقتی به عمل خوبی می رسیدیم با لبخند رضایت ایشان همراه بود.
🌹 اما توجه من به مادرم حضرت زهرا بود،در دنیا ارادت ویژه به بانوی دو عالم داشتم و در ایام فاطمیه روضه خوانی داشته و سعی میکردم که همواره به یاد ایشان باشم.
💥ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا به حساب میآمدیم.
حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود.
💐کم کم تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم...برای شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال امامان معصوم در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش...
🥀از اینکه برخی اعمال من معصومین علیه السلام را ناراحت می کردم می خواستم از خجالت آب شوم خیلی ناراحت بودم...
🍁 بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود چیز زیادی در کتاب اعوالم نمانده بود...
🍀از طرفی به صدها نفر در موضوع حق الناس بدهکار بودم که هنوز نیامده بودند.
💠برای یک لحظه نگاهم افتاد به دنیا و به همسرم که ماه چهارم بارداری را میگذراند و بر سر سجاده نشسته بود و با چشمان گریان خدا را به حق حضرت زهرا قسم میداد که من بمانم.
💠نگاهم به سمت دیگری رفت داخل یک خانه در محله ماه دو کودک یتیم خدا را قسم می دادند که من برگردم.
♻️آنها می گفتند:خدایا ما نمیخواهیم دوباره یتیم شویم.. این را بگویم که خدا توفیق داد که هزینههای این دو کودک یتیم را می دادم و سعی میکردم برای آنها پدری کنم.
🌻 آنها از ماجرای عمل خبر داشتند و با گریه از خدا می خواستند که من زنده بمانم...
ادامه دارد...
📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجیل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_دوازدهم بعد از مدتی و گذشتن بین قبر ها از #بهشت_زهرا بیرون آمدیم روشنک یک
.
#داستان_دو_راهی
#قسمت_سیزدهم
با همان عجله ی همیشگی برای دیدن روشنک و هضم این دلتنگی پله های شرکت را بدو بالا رفتم پشت در ایستادم، موهایم را به سمت راست ریختم، نگاهی به دستانم انداختم...
داخل شدم، روشنک پشت صندوق نشسته بود...مثل همیشه فوق العاده جدی مشغول کارش بود...
من هم طوری که مرا نبیند از کنارش رد شدم و رفتم قسمت بایگانی...
آینه ی جیبی ام را از کیفم در آوردم و چهره ام را تماشا کردم آرایشم نسبت به دیروز کمی ملایم تر بود...
مشغول کارم شدم...
نمیدانم #سرنوشت من چیست...
روز اول قبل از دیدن روشنک وقتی برای استخدام در شرکت آمدم، وقتی زمین خوردم و روشنک بالای سرم بود هنوز هم آن نگاه محبت آمیزش یادم هست...چشم هایش...
و وقتی فهمیدم که پشت صندوق مشغول کار است...چقدر عصبی شدم!
جدیت او در وقت کار و مهربانیش در برخورد با من عجیب است...
نمیدانم کیست ولی هر که هست لایق دوست داشتن است...و من دوستش دارم...کاش می توانستم با او دوستی صمیمی باشم...
در افکارم غرق شده بودم که حواسم به جوهر ریخته شده روی برگه های بایگانی نبود!
تا به خود آمدم برگه ها را جمع کردم...اما جوهر گوشه ی کاغذ خیلی نمایان بود!
گوشی ام روی میز به لرزه در آمد...
برگه ها را گوشه ای گذاشتم و رفتم سمت گوشی روشنک پیام داده بود...
+سلام عزیزم اومدی شرکت؟؟امروز ندیدمت...
نگاهی به دستانم انداختم که مثل همیشه از آستین های بالا زده ام پیداست...
یاد ساق دستی افتادم که الان گوشه ی تختم است...
گوشی ام را داخل جیبم گذاشتم...
بدون توجه به پیامی که دیده بودم مشغول ادامه ی کارم شدم...
بعد از مدتی صدایی من را سرجایم کوباند...برگشتم و چشمانم به چشمانش برخورد کرد ...
من من کنان سلام کردم دستانم را پشت سرم بردم و به زور آستین هایم را پایین کشیدم...
-إ...سلام روشنک جون اینجا چیکار میکنی...
-سلام عزیزم دیدم خبری ازت نیست جواب پیامم ندادی نگرانت شدم...
گوشی ام را از جیبم بیرون آوردم و گفتم:
-إ ...پیام دادی؟شرمنده ...
-دشمنت شرمنده عزیزم خوبی؟
-إم...آره آره خوبم...
لبخندی زد و گفت:
-خب من برم سرکارم اومده بودم تو رو ببینم...دوباره میبینمت...
لبخندی زدم و گفتم:
-میبینمت...
#نویسنده_مریم_سرخه_ای
احساس شهری بین راهی در من است...
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
ا📣📣📣
●بِسـْــمِ اللّٰـہِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحــــیمْ●
سلام دوستان عزیز
به امید خدا امروز سه شنبه یکبار نماز
🌷مغرب🌷
میخوانیم
در خواندن نماز اجباری نیست..
ولی دوستان عزیزی که موفق به ادای نماز قضا شدند برای حاجت روایی وسلامتی شون
🌺☆5گلصلوات☆🌺
تلاوت میکنیم:
⚠️"اللّهمَ صَلِ عَلی مُحمَد و آل مُحَمد وعَجِل فَرجَهُم"⚠️
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
AUD-20211031-WA0011.mp3
9.65M
شرح و بررسی کتاب#آن_سوی_مرگ
📣 جلسه هفدهم
* وهم، بزرگترین ظلمت
* توصیف وادی حق الناس و مشاهدات راوی ماجرا
* تطبیق تجربیات راوی با آیات و روایات
* امتداد علم و عمل در برزخ و اتحاد این دو
* بهشت صفات و ذات به وزان ایمان
* توضیح تفاوت جهنم ذات و صفات و افعال
⏰ مدت زمان : ۳۵:۰۷
❗️برای دریافت مجموع جلسات آن سوی مرگ، از طریق لینک زیر اقدام نمایید
🌐 https://aminikhaah.ir/?p=12
نردبان بهشت
. مبحث #شناخت_حضرت_زهرا #جلسه دوم...😊 ⤵️⤵️
.
مبحث #شناخت_حضرت_زهرا
#جلسه سوم...😊
⤵️⤵️⤵️
📌مبارزات سیاسی حضرت زهرا (س)
حضرت برای دفاع از حریم ولایت امامت خیلی تلاش میکرد
در مراحل مختلف و روشهای مختلف
🎗حمایت از علی (ع)
🎗 استیضاح خلیفه در جمع مهاجر و انصار
🎗دعوت شبانه
🎗موضع گیری در برابر اخذ فدک
🎗 فرستادن نماینده پیش ابوبکر جهت مطالبه میراث
🎗 قهر سیاسی
🎗 ایراد خطبه برای زنان مهاجر و انصار در بستر شهادت
🎗 مذاکره کوتاه غضب آلود با ابوبکر در بستر شهادت
🎗 وصیت سیاسی
مبارزات سیاسی حضرت فاطمه رو تیتر وار گفتیم
الان توضیح هر قسمتشو میگم خدمتتون
اولین تیتر
حمایت از علی ع
📍حمایت از علی (ع)
زمانی که عمر به خانه ی حضرت زهرا (س) حمله کرد ، تا اونایی که مخالف جریان سقیفه بودن و تو خونه ی حضرت تحصن کرده بودن ،
رو بزور ازشون بیعت بگیره
حضرت زهرا ( س) نهایت تلاش و کوشش در برابر این جریان ایستادن و از حضرت علی (ع) دفاع و حمایت کردن
📍استیضاح خلیفه در جمع مهاجر و انصار
✅دومین تیتر چی بود؟👇
در سخنرانیی که انصار و مهاجرین حضور داشتن
ابوبکر رو استیضاح میکنن و با استدلالهای محکم و منطقی حقانیت خویش و اهل بیت پیامبر رو بر همگان آشکار میکنن
و مهاجرین و انصار رو هم نکوهش میکنن بعلت حمایت از مظلوم نکردن
📍دعوت شبانه
حضرت فاطمه (س) به همراه علی (ع) ، حسن (ع) و حسین(ع) شبانه به خانه بزرگان و رجال مدینه می رفتن و آنان را برای حمایت از امامت دعوت می کردن .
در این باره عبدالله بن مسلم ، ابن قتیبه دینوری می نویسد:
علی – کرم الله وجهه – فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) را بر مرکبی سوار کرد و شبانه درخانه های مهاجر و انصار می گردانید و از آنان یاری می خواست گروهی مهاجر و انصار می گفتند:
ای دختر رسول خدا بیعت ما با ابوبکر تمام شد، اگر قبل از این که ابوبکر به این کار اقدام کند، شوهر و پسر عم شما علی (ع) می آمد ما از او رو برنمی گردانیدیم و با ابوبکر بیعت نمی کردیم.
علی – کرم الله وجهه – فرمود که من مشغول غسل و تدفین رسول خدا (ص بودم؛، آیا پسندیده بود که من جنازه پیامبر (ص) را بر زمین می گذاشتم و می آمدم تا درباره به دست آوردن حکومت به نزاع بپردازم؟!
فاطمه (س) فرمود: ابوالحسن به وظیفه خود چنان که سزاوار بود عمل نمود.
📍موضع گیری در برابر اخذ فدک
هنگامی که حضرت فاطمه (س) اطلاع یافت که ، وکیل و کارگزارش رو از فدک بیرون کردند، نزد ابوبکر رفت وبه این عملش اعتراض کرد و دلائل روشن آورد
ابوبکرقبول کرد و نوشته ای داد تا فدک به حضرت زهرا(س) برگرده .
اما عمر با خبر شد و از این کار جلوگیری نمود.
عروه نقل می کند که حضرت زهرا (س) در منازعه با ابوبکر افزون بر مطالبه فدک سهم ذوی القربی را نیز مطالبه نمود.
📍فرستادن نماینده پیش ابوبکر جهت مطالبه میراث
از عایشه نقل شده است که حضرت زهرا(س) شخصی را پیش ابوبکر فرستاد وارث پدرش رسول خدا (ص) را مطالبه کرد .
اول اموال پیامبر(ص) در مدینه ، دوم فدک و سوم باقیمانده خمس خبیر (سهم ذوی القربی) را مطالبه نمود
📍قهر سیاسی
بعد از قضیه محاجه (دلائل و حجت روشنی که حضرت زهرا (س) ،آورد وفدک رو پس ندادن )
آن حضرت تا آخر عمر با ابوبکر و عمر حرف نزد ،
در این باره حلبی از بزرگان اهل سنت می نویسد:
فاطمه بر ابوبکر خشمگین شد و تا دم مرگ از وی اعراض نمود.
ابن ابی الحدید در این باره می نویسد:
عایشه می گوید: حضرت زهرا (س) از ابوبکر میراث رسول خدا (ص) را مطالبه نمود،
ابوبکر گفت: پیامبر فرمود ما چیزی را به ارث نمی گذاریم ... ابوبکر حاضر نشد از میراث پیامبر (ص) چیزی را به حضرت زهرا (س) بدهد. فاطمه از ابوبکر ناراحت شد و تا دم مرگ با او قهر کرد.