eitaa logo
کانون فرهنگی شهدای فاطمیون
1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
608 ویدیو
42 فایل
سنگر فرهنگی | کانال رسمی کانون فرهنگی شهدای فاطمیون🚩 ارتباط با مدیر کانون... : @Sh_n_313 https://t.me/kanon_Fatemiyoun
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1️⃣2️⃣ خانم حاجی‌احمد خِینه(حنا) را گرفت و آورد. کت‌وسارافونـ👗 پسته‌ای‌رنگی را که برای مراسم شب خینه دوخته بودم و به‌خاطر عجله‌ای که داشتیم گشاد هم از کار درآمده بود، برداشتم و رفتیم آرایشگاه. خیلی‌ساده و مختصر و سریع رسیدگی کرد و زود برگشتیم. علی‌رضا که در این‌چهل‌روز به‌اندازه چهل‌سال خسته شده بود، شب حنابندان می‌خندید و شوخی می‌کرد. معلوم بود حنابندان را دوست دارد، چون روایت‌ هم خواند و از تأکید اولیا و ائمه(ع) به حنا حدیث کرد. با اینکه خیلی با آرایش‌کردن موافق نبود، اما حناکردن را دوست داشت. وقتی فامیل از حنای مهمان‌ها برمی‌دارند، باید یک اسکناســ💴 داخل كيفـ👝عروس بگذارند. همه هم پول می‌گذارند، چون اعتقاد براین است که پول حنابندان برکت دارد.🌱 علی‌رضا خانم حاجی‌احمد را به عنوان نماینده خودش معین کرده بود. عروس نباید دستش را باز کند تا وقتی‌که تحفه بگیرد.🎁💴 من هم مُچم را باز نکردم تا وقتی خانم حاجی‌احمد یک انگشتـ💍ـر به‌من نشان‌داد! انگشتر را با علی‌رضا خریده بودیم؛ شش هزار تومان. مادرم به‌خاطر اینکه فامیل کم‌آمدند ناراحت‌بود و می‌گفت: «حیف‌که درمراسم‌مان شرکت نتوانستند». ساعتی گذشت و مهمان‌ها کم‌کم خداحافظی کردند و رفتند. طبق این‌چهل‌شب گذشته مردها بالا بودند و ما پایین. از اینکه شرایط من‌را درک می‌کرد، سپاسگزارش بودم. می‌خندید و می‌گفت: «هرکه‌را طاووس خواهد، جور هندوستان کشد!» مراسم اصلی در پیش بود. فقط یک کلام گفت: «خوش گذشت؟!» شادمانه جواب دادم: بله! او هم خندید و گفت: «ببخشید که نتوانستم در خدمتت باشم. به‌خوشی‌تو من‌هم خوشم». عروسی من با عروسی مریم و لیلا هم‌زمان شده بود. هر سه در آرایشگاه آموزش می‌دیدیم. هر سه هم برای شب عروسی‌مان به همان آرایشگاه رفته بودیم. مریم و لیلا خیلی شاد و شنگول بودند. شوهران‌شان‌هم واقعاً تیپ‌شیک زده‌بودند! کت‌وشلوار سفید و کفش‌ذسفید و ارکستر و بزن‌و‌بکوب‌حسابی و ماشین‌عروس آن‌چنانی. شوهر لیلا تولیدی کفش داشت.👞 هرروز‌که می‌آمد آرایشگاه، یک مدل کفش می‌پوشید. من آماده بودم و چشم‌براه دامادم که با ماشین بیاید دنبالم. شب عیدغدیر بود و همه‌جا را چراغانی کرده بودند. تأخیر علی‌رضا در شلوغی خیابان‌های این‌شب طبیعی بود. ۲۶ اسفندماه بود و روزهای کوتاه زمستان اجازه تأخیر مجلس را به کسی نمی‌داد. بالاخره آمد. با ماشین پدر عالیه. کت‌و‌شلوار دامادی‌اش را پوشیده بود. ابهت یک‌داماد واقعی را در چهره علی‌رضا می‌دیدم. نگاهش روی چهره‌ام مکث کرد. دسته‌گل میخک را که روبان بلندی هم‌داشت به دستم داد و چادرم را سرم انداخت.‌ چادر سُر می‌خورد. گفت: «یک‌سنجاق بدهید بزنم به چادر که نیفتد». دسته‌گلـ💐 در دستم بود و شانه‌ام در دست علی‌رضا.👩‍❤️‍👨 قبلاً گفته بودم که برای آرایشگاه یک‌دسته‌گل میخک بگیرد و تقدیم‌کند به‌من؛ جوابم داده بود که «من خودم گلم!»🥳 کفشم راحت نبود. کوچه هم یخبندان. علی‌رضا از شانه‌ام محکم گرفته بود. زیر لب هم غر می‌زد که «خب این چه کفشی است پوشیدی!👠 اگر اینجا سُر بخوری من چه‌کار کنم؟»🏂🏻 برای جشن من، سهیلا و سليمه و اشرف و فاطمه آمده‌بودند. دوستانی که با هم بزرگ شده بودیم. سهیلا از مردم کابل بود؛ با آن کت‌دامن خوش‌رنگی که پوشیده بود و طلاهای روی هم ریخته‌اش، حسابی چشم مجلس را گرفته بود. خندیدم و در گوشش گفتم: «خدا نکرده من‌عروسم‌ ها همه دارند تورا نظاره‌می‌کنند!» 😂 https://t.me/kanon_Fatemiyoun
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2️⃣2️⃣ لحظه خداحافظی از منزل پدری داشت فرا‌می‌رسید. این چهل روز اصلاً فرصت نشده بود به این‌لحظه فکر کنم. انگار تازه یادم آمده بود دارم برای همیشه از خانه پدری رخت می‌بندم و می‌روم.😢 بغضم گرفت.😭 پدرم آمد‌. بابو و عمو کربلایی هم آمدند. چادرم را سرم انداخته بودم. مادرم دم در داشت گریه می‌کرد.😭 دخترها هم همین‌طور.😭 من و علی‌رضا کنار هم ایستاده بودیم تا مراسم خداحافظی اجرا شود. من هم گریه می‌کردم.😭 علی‌رضا به شوخی زیر گوشم گفت: «تو چرا گریه می‌کنی؟ این‌ها دخترشان دارد می‌رود؛ تو که داری می‌روی خانه شوهر! باید خوشحال باشی!» با صورت اشک‌آلود خندیدم!🥹 پدرم جلو آمد و برای اولین‌بار صورت علی‌رضا را بوسید و در آغوشش کشید. من را هم بوسید‌. کمرم را بست. دستمالی از نان‌وپنیر و گوشت و خرما را به کمرم گره زد. دست من و علی‌رضا را گرفت و با صدایی بغض‌آلود به علی‌رضا گفت: «قول بده دخترم را خوشبخت کنی!» او هم باهمان حجب‌و‌حیای همیشگی‌اش گفت: «چشم إن‌شاءالله... چشم». - من امروز دخترم را دادم دست تو. قول‌بده هروقت‌آمدم خانه‌ت دخترم‌را شاد ببینم. - چشم... چشم. بعد دست من‌را گذاشت در دست علی‌رضا و گفت: «به سلامت. در پناه خدا و امام هشتم(ع) باشید...»🤲🏻🌱 بابو هم آمد و پیشانی‌مان را بوسید. بعد همه رو به‌قبلـ🕋ـه ایستادیم و بابو دعا خواند برای سلامتی امام زمان(ع)🤲🏻🌱💖🌸 و بعد خوشبختی و بهروزی ما.🤲🏻💞 همه آمین گفتند.🤲🏻 مادرم ما‌ را از هاله دود و اسپند رد کرد🌫️ و از خانه پدرم سمت حرم راه افتادیم. در خانه خودم از خون گوسفند قربانی، به کفشم زدند و بعد که کفشم را در آوردم، داخل کفش را پر از گندم و برنج کردند تا برکت با قدم عروس به‌زندگی این‌تازه داماد بیاید.🌱🌳 من وارد خانه خودم شدم. نماز مغرب و عشا را خواندم و کنار بخاری‌ای که علی‌رضا نصب کرده بود نشستم و چشم‌هایم را بستم.😴 چشم‌هایم را که باز کردم، سرحال و قبراق از بخاری فاصله گرفتم. ساعت دیواری، یازده را نشان می‌داد.🕚 چهار ساعت کامل خوابیده بودم. خستگی‌ام به طور کامل برطرف شده بود. بساط شام پهن بود. علی‌رضا را ندیدم. فهمیدم در خانه همسایه، پی پذیرایی و شام مردانه است. مادرم گفت: «برو خودت را به توسلی نشان بده. هی آمد و رفت و پرسید کجاست؟» وقتی علی‌رضا مرا دید گفت: «تو که من‌را کشتی. چرا نیستی؟ چرا شام نخوردی؟!» کمک کردم و همه کارها را با مادرم و دخترها و خانم حاجی‌احمد تمام کردیم. آخر شب همه خداحافظی کردند و رفتند. علی‌رضا می‌گفت: «خدا را شکر می‌کنم که دو رکعت نمازم برابر باهفتاد رکعت نماز مجرد است.✅🌾 این‌را هم به‌خاطر وجود تو در زندگی‌ام دارم».👩‍❤️‍👨 🌐کانون فرهنگی شهدای فاطمیون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 الهی! این بنده، چه داند که چه می‌باید جُست؟ داننده تویی! هر آنچه دانی، آن ده https://t.me/kanon_Fatemiyoun
🌹امروز ۶ دی مصادف است با سالروز شهادت: شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
درود به شما خانواده های سرزمین آفتاب: تربیت فرزندان، هنری است که از دیرباز در دل خانواده‌های افغانستانی جای داشته است. قرآن کریم، به عنوان چراغ راه بشریت، ده فرمان نورانی را برای تربیت نسلی صالح و پویا به ما هدیه داده است تا بتوانیم آینده‌ای روشن را برای فرزندانمان رقم بزنیم. 💐💐💐💐 والدین ارجمند! شما به مثابه باغبانانی هستید که در باغ دل کودک خود، گل‌های زیبا و ثمربخش می‌کارید. آری، تربیت فرزند، هنری است که نیازمند دانش، صبر و مهربانی است. 🌹🌹🌹🌹 فرمان نخست: به کودکت وزن و جایگاه بده! همان‌گونه که هر ستاره‌ای در آسمان جایگاه مخصوص به خود را دارد، هر کودک نیز در خانواده ارزشی والا دارد. پس به او احترام بگذارید و او را در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی شریک کنید. 🌼🌼🌼🌼 فرمان دوم: برای اتاق خوابت قانون بگذار! همان‌گونه که هر شهر و دیاری قوانین خاص خود را دارد، اتاق خواب کودک نیز نیازمند قوانین مشخصی است تا او بتواند نظم و انضباط را بیاموزد. 🌹🌹🌹🌹 فرمان سوم: درس دین را توی خانه‌ات دایر کن! همان‌گونه که خانه، مکتب عشق و محبت است، باید مکتب ایمان و تقوا نیز باشد. با روایت قصص قرآنی و احادیث معصومین، روح کودک را سیراب کنید. 🌺🌺🌺🌺 فرمان چهارم: برای نماز بچه‌ات وقت بگذار! نماز، ستونی است که دین را بر آن بنا نهاده‌اند. با همراهی کودک در نماز، او را با خداوند متعال آشنا سازید و دل او را به نور ایمان روشن کنید. 🌸🌸🌸🌸 فرمان پنجم: روی نظر بچه‌ها هم حساب باز کن! همان‌گونه که هر گلبرگ، رنگ و بوی خاص خود را دارد، هر کودک نیز نظرات و دیدگاه‌های منحصر به فردی دارد. به نظرات او گوش فرا دهید و او را تشویق به بیان افکار خود کنید. 🌹🌹🌹🌹 فرمان ششم: مسئولِ «مسئولیت‌‌پذیری» فرزندت باش! همان‌گونه که مرغابی مادر، جوجه‌هایش را به شنا یاد می‌دهد، شما نیز باید به فرزندتان مسئولیت‌پذیری را بیاموزید. 🌺🌺🌺🌺 فرمان هفتم: حواست به تفریح بچه‌ها باشد! همان‌گونه که بدن نیاز به غذا دارد، روح نیز نیاز به نشاط و شادابی دارد. با فراهم کردن فرصت‌های تفریحی، روحیه شاد و با نشاطی را در کودک پرورش دهید. 🌹🌹🌹🌹 فرمان هشتم: بین بچه‌ها فرق بگذار اما تبعیض نه! همان‌گونه که هر انگشتی از انگشت دیگر کوتاه‌تر یا بلندتر است، فرزندان نیز با هم متفاوت هستند. به تفاوت‌های آن‌ها احترام بگذارید و عدالت را پیشه کنید. 🌹🌹🌹🌹 فرمان نهم: بدآموزی مطلقاً ممنوع! همان‌گونه که آبی زلال، گواراترین نوشیدنی است، زبان پاک نیز زیباترین زینت انسان است. از بدزبانی و ناسزاگویی پرهیز کنید و به کودک خود نیز بیاموزید که زبانش را پاک نگه دارد. 🌷🌷🌷🌷 فرمان دهم: کودک عذرخواه را در آغوش بگیر! همان‌گونه که باران، بر زمین خشک می‌بارد و آن را سیراب می‌کند، بخشش نیز بر دل‌های آزرده می‌بارد و آن‌ها را آرام می‌سازد. وقتی کودک اشتباه می‌کند، او را ببخشید و به آغوش گرم خود بکشید. ☘☘☘☘ ای پدران و مادران گرامی! با عمل به این ده فرمان نورانی، می‌توانید فرزندان صالحی تربیت کنید که افتخار آفرینان این سرزمین باشند. به یاد داشته باشید که تربیت فرزند، سرمایه‌گذاری برای آینده است. و در پایان، این نکته را فراموش نکنید: تربیت، سفری طولانی و پرپیچ و خم است. صبور باشید و از تلاش دست برندارید. به یاری خداوند متعال، شما می‌توانید فرزندان خود را به بهترین نحو تربیت کنید. با آرزوی موفقیت برای همه والدین. https://t.me/kanon_Fatemiyoun
عـاشقان پنجره باز است ...
هدایت شده از ریحانه
❤️«بنا بر نظریه ی اسلام، بنای عالم خلقت و تاریخ بشر و تاریخ عالم بر تلائُم(سازگاری) و ازدواج و پیوند است.» 🔹رهبر انقلاب اسلامی. ۱۴۰۳/۹/۲۷ 🖥 @khamenei_reyhaneh