روزهای آخر ماموریتش بود
تلفن همراهم را که روشن کردم
دیدم عباس برایم کلی پیام فرستاده
وقتی دیده بود که من آنلاین نیستم؛
نوشته بود:
«آمدم، نبودی؛ وعده ما بهشت..»
•نقل از همسرِ شهید
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
خاطرم هست اولین باری که تصویر لبخند معروف عباس را دیدم،دقیقا سالگرد شهادتش بود.
تصویری که در فضای مجازی،بدونهیچ برنامه ریزی قبلی و کاملا اتفاقی جلوی چشمانم ظاهر شد.
گر چه ما اعتقاد داریم در دستگاه الهی هیچ چیز اتفاقی رخ نمیدهد.
از همان ابتدا لبخند عباس،آتش فروزانی در دلم انداخت.
•محمدرضازارعی.دوست شهید از اصفهان
•کتاب تاثیر نگاه شهید
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
بسمم الله الرحمن الرحیم
آخر من کجا و شهدا کجا
خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم.
من ریزه خوار سفرهٔ آنان هم نیستم.
شهید، شهادت را به چنگ می آورد. راه درازی را طی میکند تا به آن مقام می رسد؛
اما من چه؟
سیاهی گناه چهره ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده
حرکت، جوهرهٔ اصلی انسان است و گناه زنجیر. من سکون را دوست ندارم.
عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حقاست. سکونم مرا بیچاره کرده.
در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی، دست و پایم را اسیر خود کرده.
انسان کر میشود
کور میشود
نفهم میشود
گنگ میشود و باز هم زندگی میکند.
بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی، و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم.
درد را انسان بی هوش نمی کِشد؛
انسان خواب نمیفهمد؛
درد را، انسان با هوش و بیدار میفهمد.
راستی! دردهایم کو
چرا من بیخیال شده ام
نکند بی هوشم
نکند خوابم
مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم.
قلب چند نفرمان به درد آمد ؟
چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟
آیا مست زندگی نیستیم؟
خدایا! تو هوشیارمان کن!
تو مرا بیدار کن
صدای العطش میشنوم؛ صدای حرم می آید؛ گوش عالم کر است
خیام میسوزد؛ اما دلمان آتش نمیگیرد.
مرضی بالاتر از این؟
چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم؟
روحمان از بین رفته سرگرم بازیچه دنیاییم
(الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ) ما هستیم
مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش
خوابم تو بیدارم کن
خدایا
به حرمت پای خسته ی رقیه به حرمت نگاه خسته ی زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده
شهید عباس دانشگر
قلبمعشقیطلبمۍڪندڪہعقلبہاوندادهاست!
آرۍ!عشققدماولشعقلاست.گاهۍدردرونمجنگبالامۍگیرد؛سخنمزاییدهجنگاست.عشقطلبڪار؛عقلطلبڪاراست.
منبدهڪارم؛امامنچہڪسیهستم؟چگومہمیتوانمحسابمراصافڪنم؟!
•شهید عباس دانشگر
•کتاب تاثیر نگاه شهید.
#کانونشهیدعباسدانشگر
⌈.🌱. @Kanoon_shahiddaneshgar ⌋
🔹یه روز تو عراق و سوریه اسمش که میومد از ترس فرار میکردن ! حالا هم تو ورزشگاه تنديسشو میبینن فرار میکنن! کلا چشم تو چشم شدن با یه قهرمان واقعی براشون سخته
#حاج_قاسم
#قهرمان_ملت
کانون شهید عباس دانشگر شهرستان بابل ۵۰
https://rubika.ir/joing/FAICACIH0TYDWJYHDYQXKURGNGWIURYG
کانال شهید دانشگر در پیام رسان روبیکا
۶۸ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش اول
محبت شهید به همکاران
...
🔹سیدمحمدحسن موسوی:
نوزدهساله هستم و الان در دورۀ آموزشی دانشگاه امامحسین(علیهالسلام). در دورۀ آموزش بهطور اتفاقی چشمم خورد به عکس شهید دانشگر. تابهحال عکسی از این شهید ندیده بودم. چیزی هم از او نشنیده بودم. دیدم خیلی جوان است و همسن خودم. به او علاقهمند شدم. خیلی ذهنم را درگیر خودش کرد. تا حالا به شهیدی اینجوری توجه نکرده بودم که جوشوخروشی در وجودم ایجاد کند. خیلی دلم میخواست بروم سوریه و یمن. در دانشگاه امامحسین(علیهالسلام) از بعضی از خیابانها که رد میشدم، لحظاتی میایستادم و غرق تماشای او میشدم. آن عشق و دلدادگی به شهید طوری بود که نمیتوانستم قدمی بردارم. لحظاتی میایستادم و به چهرۀ لبخندش نگاه میکردم.
چند روزی از آموزش گذشت. فرمانده مان گفت: «هرکدوم از شماها باید یه رفیق شهید انتخاب کنید.» همین که گفت، چهرۀ عباس توی ذهنم آمد. خوشحال شدم و با خودم گفتم: من که رفیق شهیدم رو انتخاب کردم...
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
۶۹ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش اول
محبت شهید به همکاران
...
معرفی شهید به این صورت بود که در صف اول خودمان را معرفی میکردیم و بعد، میگفتیم نایب شهید فلانی. به ما گفته شده بود در حد توان یک کار خیر بهنیت شهید انجام دهید و با شهدا صحبت کنید و از آنان کمک بخواهید.
یک روز فرمانده گروهان گفت قرار است به همهتان هدیهای داده شود. شب خوابیدم. صبح که بلند شدم، دیدم برای هریک از نیروهای آموزشی جلوی تختشان یک مهر و جانماز و قرآن گذاشتهاند. وضو گرفتم. بعد خواستم مهر و جانماز را بردارم که دیدم عکس شهید عباس دانشگر هم همراه آن است. خوشحال شدم. گفتم: حتماً قسمت بوده که این جانماز برای من افتاده. جانماز دوستان را که نگاه کردم، عکس شهدای دیگر بود. از آن زمان بهبعد، به شهید علاقۀ خاصی پیدا کردم. بعد نماز برایش صلوات میفرستم. وقتی در صف گروهان میخواستم خودم را معرفی کنم، توی جمع با صدای بلند و محکم اسمش را میگفتم. خیلی برایم جذابیت داشت. امیدوارم بتوانم راه او را ادامه دهم...
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #برادر_شهیدم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
۷۰ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش اول
محبت شهید به همکاران
...
🔹یوسف خدادوست:
پدرم سخت مریض بود. روزبهروز حال روحی و جسمیاش بدتر میشد. از آنجایی که محبتهای دوستان همرزم شهیدم را در زندگی دیده بودم، به شهید حسین جوینده و شهید عباس دانشگر متوسل شدم و بهنیت آنان، قرآن و زیارت عاشورا خواندم و التماس کردم و گفتم سلامتی پدرم را از شما میخواهم.
چند روزی طول کشید تا مریضی پدرم رو به بهبودی رفت و روزبهروز بهتر شد و الحمدلله بعد از یک هفته از بیمارستان مرخص شد. ...
...
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر