امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
ای یادگار فاطمه که داغ دیده ای
در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای
آقا سرت سلامت از این که به دوش خود
بار بزرگ ماتم مادر کشیده ای
بی مادری برای تو درد بزرگی است
طعم فراق مادر خود را چشیده ای
شب های فاطمیّه دلت غرق غم شود
تو غصّه دار مادر قامت خمیده ای
قربان شال مشکی و چشمان زخمی ات
آخر مگر چه واقعه ای را تو دیده ای؟
دارد نفس نفس زدنت می رسد به گوش
از بس میان کوچه و خانه دویده ای!
وقتی که ناله می زنی: "ای وای مادرم "
گویا صدای مادر خود را شنیده ای
هر روز و شب به یاد غمش گریه می کنی
بر جان خود بلای عظیمی خریده ای
آخر چرا به درک وصالت نمی رسم
آقا گمان کنم که ز من دل بریده ای!!!
امام زمان(ع)-مناجات فاطمیه
صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا
ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا
درد فراق تو به خدا می کشد مرا
رحمی نما به حال دل این گدا، بیا
از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم
دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا
ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم
آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا
مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم
فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا
لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم
ای سفره دار واسعۀ هل اتا، بیا
ای آخرین نگار دل آرای فاطمه
آقای من! برای رضای خدا، بیا
آقا به حقّ چادر خاکی مادرت
آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا
زمزمه ونوحه شهادت حضرت زهرا(س)
یار جوان حیدر
روح و روان حیدر
حرمت تو شکسته
رفته توان حیدر
فاطمه جان، ای که مرا چو گوهری
پیش چشمم، میان دیوار ودری
علی را در بند عدو می نگری
فاطمه جان ای گل بی مثال من، فاطمه جان ای گل بی مثال من فاطمه جان ای گل بی مثال من۲
___________________
تو ای تمام هستم
شرمنده تو هستم
تو غرق خونی ومن
بسته شده دو دستم
آیه آیه، شدی تو کوثر علی
شدی پرپر گل معطر علی
ناله داری تو در برابر علی
فاطمه جان....
_____________________
تویی میان بستر
منم غمین ومضطر
مزن تو حرف رفتن
امانت پیمبر
گر عزیزم، تو ترک مرتضی کنی
حیدر را به سیل غم رها کنی
کودکانت به غصه مبتلا کنی
فاطمه جان.....
______________________
غسل تنت شبانه
دفن تو مخفیانه
میان خاک قبرت
گشته دلم روانه
ای خدایا، بدون زهرا چکنم
بی حبیبم بهر تسلا چکنم
در مدینه غریب وتنها چکنم
فاطمه جان
کانون مداحان تیران وکرون
مراسم یکمین سالگردپدرمداح اهلبیت آقای سعید دانه داران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مرثیه_زیبای_فاطمیه
#گریزی_به_اشعار_شاعران_قدیم
امشب بخوانم روضه هایی که شنیدید
یادی کنم از نغمه هایی که شنیدید
از روضه های غربت زهرا و حیدر
از فاطمیه ، بازو و پهلوی مادر
تا مصطفی پر زد غم عالم شروع شد
بعد از نبی دیگر غم و ماتم شروع شد
بر خانه ی وحیِ خدا پَرخاش دادند
بر حیدر و بر فاطمه پاداش دادند
پاداش زهرا و علی غَصب فَدَک بود
مُزد رسالت در مدینه با کتک بود
با یک لگد شد قامت بانو خمیده
با کشتن محسن شده زهرا شهیده
وقتی که در آتش گرفت ثانی رسیده
با تازیانه در پِیِ زهرا دویده
با سیلی و مسمارِ در نقش زمین شد
از این دوشنبه فاطمه خانه نشین شد
از بعد کوچه بستری گردیده زهرا
شد نیمه جان و قَد کمان از ظلم اَعدا
حالا کنار فاطمه مولا نشسته
گوید به زهرا یاور پهلو شکسته
زهرای من ! گو از چه با غم خو گرفتی ؟
کُشتی علی را بس که از من رو گرفتی
آتش مزن با رفتنت بر جان حیدر
بنما نظر تو بر دل سوزان حیدر
وقت وداعِ دُختِ پیغمبر رسیده
یعنی جداییِ دل و دلبر رسیده
از پیش حیدر سوی بابا پر زد و رفت
از ماتمش قلب علی یکباره بشکست
دنیا ببین دیگر علی خیلی غریب است
تنها مزار فاطمه او را طبیب است
شبها صدای هِق هِقِ یک مرد خسته
آید میان چاهِ کوفه دل شکسته
ای چاهِ کوفه یاورم زهرا گرفتند
عشقم گُلم دار و ندارم را گرفتند
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی ✍️📗
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹صبر🔹
برای خواندن اول یاد میگیرند الفبا را
الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را
خدا از خلق عالم بیت زهرا بود مقصودش
بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشانها را
ستون خانه را تا عرش بالا برد و نادانها
بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را
چه میفهمد کسی این در برای شخص پیغمبر
تداعی میکند دروازۀ عرش معلا را
اگر توحیدشان را با حضور قلب میخواندند
نمیانداختند امروز پشت گوش «اسری» را
اگر یکبار میخواندند کوثر را چه میدیدند؟
مقام حضرت زهرا سلاماللهعلیها را..
چه میبینم خدا! وا شد به جایی پای بعضیها
که بیرخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را..
دری را با لگد وا میکنند اکنون که میکائیل
از آن در میبرد هر روز و هر شب رزق دنیا را
دری را با لگد وا میکنند اکنون که عزرائیل
بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را
اگر در بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه
که در یک تُنگ جا دادهست پیغمبر دو دریا را
اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ
حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را
ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست
خدا این بار میخواهد بسنجد صبر مولا را
نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمییابید!
علی تنها درون سینه جا میداد غمها را
📝 #محمدحسین_ملکیان
اشعار محمل
حضرت زهرا سلام الله علیها
صفحه اصلی
حضرت زهرا
ساعت سخت فراق آغاز شد
مخفی و آهسته درها باز شد
شد برون آرام با رنج و ملال
هفت مرد و چار طفل خردسال
چار تن دارند تابوتی به دوش
دیده گریان سینه سوزان لب خموش
در دل تابوت جان حیدر است
هستی و تاب و توان حیدر است
گوئی آنشب مخفی از چشم همه
هم علی تشییع شد هم فاطمه
شهر پیغمبر محیط غم شده
زانوی سردار خیبر خم شده
آسمان بر اشک او مبهوت بود
جان شیرینش در آن تابوت بود
کم کم از دستش زمام صبر رفت
با دو زانو تا کنار قبر رفت
کرد چشمی جانب تابوت باز
گشت با جانان خود گرم نیاز
کای وجودت عرش حق را قائمه
یاریم کن یاریم کن فاطمه
یاریم کن کز زمین بردارمت
با دو دست خود به گِل بسپارمت
وای بر من مرده ام یا زنده ام
قبر تو یا قبر خود را کنده ام
آسمان، اشک علی را پاک کن
جای محبوبم مرا در خاک کن
این چراغِ چشم خونبار من است
این همان تنهاترین یار من است
ناگهان از آن بهشت بی نشان
گشت بیرون دست های باغبان
کای شکسته بال و پر بلبل بیا
وی به قلبت مانده داغ گل بیا
باغبانم، هست و بودم را بده
یا علی یاس کبودم را بده
از چه یاسم این چنین پرپر شده
لاله من باغ نیلوفر شده
ای بیابان گِل زاشک جاری ات
آفرین بر این امانت داری ات
باغبان تا یاس پرپر را گرفت
اشک خجلت چشم حیدر را گرفت
یا محمد از رخت شرمنده ام
فاطمه جان داده و من زنده ام
شاخة یاست اگر بشکسته بود
دستهای باغبانت بسته بود
یا محمد دخترت در خاک خفت
دردهای خویش را با من نگفت
اینکه بگرفتیش جانان من است
بلکه هم جان تو، هم جان من است
قلزم خون کاسة صبر علیست
خانة بی فاطمه قبر علیست
غصه ها را در دل صد چاک ریخت
بر تن محبوبه خود خاک ریخت
زمزم از دریای چشمش سر گرفت
مثل کعبه قبر را در برگرفت
ناله زد کای با وفا یار علی
ای چراغ چشم بیدار علی
همسرم دستی برون از خاک کن
اشک از رخسار حیدر پاک کن
اشک من در دیده بی لبخند تو است
تکیه گاهم شانه فرزند تو است
امام زمان
الا که صاحب عزای تمام غم هایی
دوباره فاطمیه آمده؛ نمی آیی؟
به ما نگاه کن ای ساحل نجات بشر
تو را طلب کند این دیده های دریایی
کجا سیاه، به تن کرده ای غریبانه
کجا به سینه خود می زنی به تنهایی
کجا شبیه علی سر به چاه غم بردی
کجا شبیه علی روضه خوان زهرایی
برای گریه به غم های مادرت آقا
نه اینکه فکر کنم، مطمئنم اینجایی
شنیده ایم که گفتید روضه خوان باشیم
به روی چشم؛ هرآنچه شما بفرمایی
شنیده ایم زمین خورده است مادرتان
در آن دمی که به در خورد ضربه پایی
محمد بیابانی
#حضرت_زهرا_س_مدح
#برگرفته_از_روایات_معتبر
(لحظه ی با شکوه ورود حضرت زهرا (س) به صحنهی محشر)
نه کسی قدرت سخن دارد
نه کسی نای سر تکان دادن
همهی اختیارها جبر است
شده وقت دوباره جان دادن
روز محشر شده، زبانها لال!
جن و انس و ملک! نظر پایین!
حال وقت عبور فاطمه است..
همه انداختند، سر پایین
گرم تسبیح و مجمری از عود
با سپاه فرشته مالامال
آمده از میان جمعیت
مریم و آسیه به استقبال
رفته بر روی منبری از نور
دور تا دور او ملک پیداست
جبرئیل از خدا خبر آورد
عرش تحت ولایت زهراست
همهی هستی خودش را داد
حق خودش گفته وقت جبران است
به تلافی بندگیهایش
هرچه زهرا طلب کند آن است
فاطمه در برابر خالق
دستها را که میبرد بالا
با سر غرق خون فرزندش
روضهای تازه میکند برپا
با دلی زخم خورده میگوید
که برای شکایت آمدهام
داغ روی دلم گذاشتهاند
با غمی بی نهایت آمدهام
از چه دردی کنم شکایت که
همهی لحظههام پُر دردند
یوسفی داشتم که لبتشنه
گرگها پاره پارهاش کردند
نیمهجان روی خاکها بود و
با عصا میزدند بر بدنش
دل من را به درد آوردند
بسکه پا میزدند بر بدنش
میرسد امر خالق قهار:
ظالمان را در آتش اندازید
قاتلان حسین را ببرید
همهشان را در آتش اندازید
::
گفت: وارد شو ای حبیبهی من
پیش پایش گشود درها را
گفت: هرگز نمیروم به بهشت
تا نفهمند قدر زهرا را،
فاطمه خواندهای مرا ز ازل
بهخدا اینچنین نخواهم رفت
زودتر از همه محبانم
به بهشت برین نخواهم رفت
صبر کردم میان رنج و بلا
تا که فصل عنایتم برسد
نوکران حسین منتظرند
تا به آنها شفاعتم برسد
با اشارات چادر خاکی
عرش را جابجا کند زهرا
مثل "مرغی که دانه برچیند
دوستان را جدا کند زهرا"*
*مرحوم سیدرضا مؤید
✍ #مهدی_کبیری
#التماس_دعای_خیر...
😭روضه ی...
آغاز شد شعرِ شکفتن با ورودش
زهرا(س)که علت بود هستی را وجودش
زهرا(س)ست حسن مطلع دنیایِ هستی
بیتی که از جان،شاعر هستی سرودش
زهرا(س) سرشتی داشت لبریز از خداوند
دممی زد از او با تمامِ تار و پودش
با بند بند خویش تسبیحات می گفت
همدر سجودش،هم قیامش،هم قعودش
خیل ملائک در طواف خانه ی او
بودند با جان لحظه لحظه در درودش
آن خانه که هر مستمندی در زد آن را
حیران شد از بالاییِ احسان و جودش
آن خانه که دست ستم آتش بر آن زد
آن آتشی که رفت سویِ عرش ،دودش
آن آتشی که سوخت در آن یاس حیدر
یاسی که سوزانده ست حیدر را نبودش
حیدر(ع) که در اندوهِ زهرایِ عزیزش
جاریست هر دم اشکهایِ رود رودش
حیدر(ع) که در جان آتشی دارد همیشه
از روضه ی جانسوز بازویِ کبودش
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#احمد_رفیعی_وردنجانی
🔹#التماس_دعای_خیر