AUD-20201119-WA0074.mp3
4.02M
❇️زیارت آل یاسین❇️
🎤بانوای:محسن فرهمند
💠به رسم وفا هرچهارشنبه قرائت می کنیم زیارت آل یاسین را جهت تعجیل در فرج نوگل نرگس،آقا صاحب الزمان و شِفاء عاجل همه بیماران
ان شاءا... 🤲
#زیارت_آل_یاسین
#با_نوای_محسن_فرهمند
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃_____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃__________🍃🌷🍃____
💜عید نجاٺ عالم خلقٺ مبارڪ اسٺ
💛آواےوحے و لیلۀ بعثٺ مبارڪ اسٺ
💜عید نزول سورۀ اقرأ بہ عقل ڪل
💛جشن ڪمال وعلم وفضلیٺ مبارڪ اسٺ
#عید_مبعث❣️🌈
#برتمامی_مسلمانان_جهان🎉
#مبارڪ_باد❣️🌈
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_________🍃🌷🍃___
مداحی آنلاین - عید مبعث یا عید ظهوره - نریمانی.mp3
5.07M
🌸 #عید_مبعث
💐 دل غرق سروره
💐 #عید_مبعث یا عید ظهوره
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👏 #سرود
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃_____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_________🍃🌷🍃___
❇️ختم دسته جمعی سوره مبارکه حمد و صلوات جهت شِفاء طفل معصوم ،۴/۵ ساله، (فاطمه مرتضی نیا).
✳️ لطفا هر بزرگواری این پیام رو میبینه برای شِفاء این کودک دعا کنین که محتاج نفس های گرم یکایک شما بزرگواران هست .✳️
🤲اللهم اشف کل مریض🤲
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃_____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃___
❇️ساعت ۲۰ به رسم عاشقی❇️
به رسم عاشقی هر شب ساعت ۲۰ به وقت امام رضا صلوات خاصه امام رضا علیه السلام نیت کنید :
ﺍﻟﻠﻬّﻢَ ﺻَﻞّ ﻋَﻠﻲ ﻋَﻠﻲ ﺑﻦْ ﻣﻮﺳَﻲ ﺍﻟﺮّﺿﺎ ﺍﻟﻤﺮﺗَﻀﻲ ﺍﻻﻣﺎﻡِ ﺍﻟﺘّﻘﻲ ﺍﻟﻨّﻘﻲ ﻭ ﺣُﺠَّّﺘﻚَ ﻋَﻠﻲ ﻣَﻦْ ﻓَﻮﻕَ ﺍﻻﺭْﺽَ ﻭ ﻣَﻦ ﺗَﺤﺖَ ﺍﻟﺜﺮﻱ ﺍﻟﺼّﺪّﻳﻖ ﺍﻟﺸَّﻬﻴﺪ ﺻَﻠَﻮﺓَ ﻛﺜﻴﺮَﺓً ﺗﺎﻣَﺔً ﺯﺍﻛﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮﺍﺻِﻠﺔً ﻣُﺘَﻮﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮﺍﺩِﻓَﻪ ﻛﺎﻓْﻀَﻞِ ﻣﺎ ﺻَﻠّﻴَﺖَ ﻋَﻠﻲ ﺍَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺍﻭْﻟﻴﺎﺋِﻚَ.
آمدم ای شاه پناهم بده😢😢
التماس دعا🤲
#صلوات_خاصه_
#امام_رضا_علیه_السلام
#ساعت_بیست_به_رسم_عاشقی
#آمدم_ای_شاه_پناهم_بده
_🍃🌷🍃______🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃___
🥀🍂 🍂 ❇️ ﷽❇️
🍂
🌹بسم ربِّ الشهدا🌹
#تنها_زیر_باران🌧
#قسمت_هشتاد_چهارم
💠( به روایت حاج عبدالرزاق زین الدین ؛ پدر شهید )
🔸 تا به خانه برسم، در این فکر بودم خبر شهادت بچه ها را چطور به مادرشان بدهم. با حالی که داشت، می ترسیدم اتفاقی برایش بیفتد. تصمیم گرفتم فقط خبر شهادت مجید را بگویم. کلی حاشیه رفتم تا توانستم بگویم مجید شهید شده. بعد هم نشستم پای تلفن و به اقوام خبر دادم. خانه تا آخر شب از جمعیت پر و خالی می شد. هر کس می آمد از دم در می گفتیم که حاج خانم از شهادت مهدی بی خبر است. سفارش می کردیم مبادا جوری حرف بزنند مشکوک شود. نزدیک دوازده شب خانه خلوت شد. نشست و برخاست، خسته ام کرده بود. احتیاج به استراحت داشتم. رفتم توی اتاق مجید دراز کشیدم. حاج خانم بی تابی می کرد. بنده خدا تازه فرصت پیدا کرده بود برای داغ مجیدش گریه کند. نفسم به سختی می آمد. قلبم در سینه سنگینی می کرد. صدای ضربانم را می شنیدم. حال غریبی داشتم. پناه به خدا بردم؛ درست مثل همان روز که غصه ی ندیدن مهدی دلم را درهم فشرده بود. آخر شش ماه می شد ندیده بودمش. آن روز انگار چیزی درونم می جوشید. خودم را به خدا نزدیک کردم. اشک از گوشه ی چشم هایم بیرون زد. با دلی شکسته گفتم:(( خدایا! تو که شاهدی هیچ وقت تا دم در خونه هم این بچه ها رو بدرقه نکردم. هر موقع رفتن، گفتم دارن توی راه خودت می رن، تحملش رو بده. الان هم می خوام آرومم کنی. اگه مهدی شهید شده، اسیر شده یا جنازش مونده، خبرش رو برسون.)) شاید ده دقیقه نشد. دیدم مهدی از چار چوب مغازه آمد داخل. با شتاب از جایم بلند شدم. صورتش را بوسیدم.بغلش گرفتم ک محکم به خودم چسباندم. بعد هم افتادم به سجده. بازوهایم را توی دست هایش گرفت و از جا بلندم کرد. با تعجب گفت:(( بابا چه کار می کنی؟)) خنده و ذوق را باهم یکی کردم و گفتم:(( دارم خدا رو شکر می کنم که امروز یه بچه ی بیست و چند ساله به من عطا کرده.)) گفت:(( من عجله دارم بابا. با اجازه، اول اومدم شما رو ببینم، بعد برم خونه. مامان رو هم که ببینم می رم منطقه.)) رفت و پشت سرش درِ مغازه را بستم. سرِراه گوسفند خریدم و با قصاب رفتم خانه. قصاب مشغول گوسفند بود که حاج خانم با رنگ پریده آمد توی حیاط. گفت:(( حاج آقا مهدی ناراحت شده.))
- واسه چی؟
- می گه شما با این کاراتون باعث می شید خدا فیضش رو از من دریغ کنه. فهمیدم چه فکری کرده. توی اتاق نشسته بود. رفتم کنارش نشستم.دست روی شانه اش گذاشتم. سرش را بالا گرفت. لبخند پدرانه ای زدم و گفتم:(( بابا ما هیچ وقت نذر نکردیم تو سالم برگردی تا برات قربونی بکشیم. من همیشه آماده ی شهادت تو بودم. امروزم به شکرانه ی دیدنت گوسفند کشتم، نه به خاطر سلامتیت. خدا با دیدن تو شادم کرده. من خواستم این جوری ازش تشکر کنم.)) لب هایش به خنده باز شد.
🔸 حالا باز داشتم به خدا التماس می کردم که آراممان کند؛ هم مرا، هم حاج خانم را. همان طور که دراز کشیده بودم، با صدای بلند گفتم:(( خدایا! جای این شهید رو به ما نشون بده آروم بگیریم.)) حرف از دهانم درنیامده، مستجاب شد. حاج خانم آرام گرفت و من هم ده دقیقه یک ربع خوابم برد.صبح، خانه دوباره شلوغ شد. اقوام از شهرهای مختلف آمده بودند. هنوز نه مادر مهدی، نه دخترهایم، هیچ کدام خبر نداشتند او هم شهید شده. نمی دانستم چطور باید بهشان بگویم. نشسته بودیم که خانم مهدی از در آمد تو. نگاهمان به همدیگر گره خورد. خبر داشت مهدی و مجید شهید شده اند. هر دو گریه افتادیم. حاج خانم تا گریه ی عروسمان را دید، فهمید مهدی هم شهید شده.
🔸 من و حاج خانم چند سال قبل انقلاب رفته بودیم کربلا. از آنجا برای خودمان کفن خریده بودیم؛ کفن هایی که فکرش را هم نمی کردیم خلعت آخرت مهدی و مجید باشند.
⏪#ادامه_دارد...
_🍃🌷🍃_____🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃_______🍃🌷🍃___
#دعای_فرج🌼
✨چه دمی میشودآن دم که شود رؤیت تو
✨که به پایان برسد ظلم شب غیبت تو
✨ای خوش آن دم که رسد رایحه ناب وصال
✨به مشامم برسد عطر خوش قامت تو
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
💠به رسم وفاء هر شب می خوانیم💠
❇️دعای فرج ودعای سلامتی آقاصاحب الزمان(عج) را به نیت تعجیل در فرج مولایم آقا صاحب الزمان(عج) ❇️
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ
#نذر_گل_نرجس_صلوات
#التماس_دعای_فرج 🤲
_🍃🌷🍃______🍃🌷🍃____
🆔
http://eitaa.com/kanoonquranshahedjangravi
_🍃🌷🍃________🍃🌷🍃___