eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.2هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از علاقمندان شهید تورجی زاده که از بچه های مسجد اباالفضل (ع)نور اصفهان بود در بخشی از خاطره هایش در مورد او گفت: شهید تورجی زاده مداح بود،سوز عجیبی هم داشت، کمتر مداحی را مثل او دیده بودم.سی دی مداحی اوهم هست.او عاشق حضرت زهرا(س)بوده ♥️🌱 وقتی هم که شهید شد ترکش به پهلو وبازوی او اصابت کرده بود.🍂
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت124 گذر از طوفان✨ در اتاق بایگانی رو کلید کردم کلید رو داخل کیف
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ هنوز خیلی از شرکت دور نشده بودیم از دیدن خانواده خاله ناز بانو جا خوردم و شوکه شدم دست پریسا رو گرفتم به عقب کشیدمش نگران بهم خیره شد _یهوچت شد _برگردیم شرکت _چرا چیزی جا گذاشتی؟ _نه فقط پشت سرت رو نگاه نکن بدو بریم _بسم الله خوبی تو ؟بگو چی شده نگرانم کردی همون طور که درحال دویدن بودیم بریده بریده گفتم _فامیلای ناز بانو داشتن می اومدن سمت ما فکر کنم دخترش شناختم ولی از نگاه کردنش معلوم بود شک داشت درست دیده یانه _ای خدایا از دست از این خانواده چه گرفتاری شدیم نفس نفس زنان پریدیم داخل شرکت یهوی با طاها که داشت ازپله ها پایین می اومد روبرو شدیم متعجب نگاهی بهمون انداخت و پرسید _چیزی شده ؟ نفس عمیقی کشیدم دستم رو روی پیشونیم گذاشتم سرم رو تکون دادم _پس این حال آشفته و ترسیده چه دلیلی داره؟ پریسا روی پله ها نشست بعد ازچند سرفه پشت سرهم نفس نفس زدنش تموم شد و گفت _چند نفر از آشناهای خانم نیکجو دیدیم نمیخواستیم باهاشون روبرو بشیم مجبورشدیم برگردیم چشم های طاها گرد شد _مگه کسی رو ببینید باید ازش فرار کنید! کلافه نچی کردم _نه ولی نمیخواستم بفهمن برای کارم رفت وآمد میکنیم طاها از جوابی که شنید تعجبش بیشتر شد آروم در شرکت باز کردم با صدای آرومی پریسا رو صدا زدم _بیا ببین رفتن از روی پله بلند شد خاک روی مانتوش رو با دست تکوند و سمت در اومد آروم سرش رو بیرون برد بعد از چند ثانیه برگشت _رفتن داخل کوچه بالایی چند دقیقه دیگه میرم بیرون اگر نبودن میام دنبالت اگرم بودن ماشین میگیرم که از همین جا سوار بشی باشه آرومی گفتم طاها روی پله آخر وایساد ریموت ماشین رو زد وگفت _این قایموشک بازی ها چیه برید سوارشید میرسونمتون "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
🔹️معجزه استغفار🌱 حاج اسماعیل دولابی
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«یا مَنْ‌ عِشْقُه الشِفاء» ای که ‌تمام ِ ‌عشقت، درمانِ ‌ماست‌ حسین(ع)...♥️🌱
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
مخالف تدفین شهدا در محله بود. اما شهدا در رویای صادقه به او گفتن "حالا که همسایه شده ایم حق همسایگی رو بجا میاوریم." گریه میکرد و میگفت حالا بچه فلجم تو خونه داره راه میره..!!
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت125 گذر از طوفان✨ هنوز خیلی از شرکت دور نشده بودیم از دیدن خانو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ نگاهی به پریسا کردم ابروهام رو بالا انداختم که حرف طاهارو قبول نکنه آروم گفت _چی میگی؟ بدون صدا لب زدم _بگو خودمون میریم طاها محکم و پر جذبه گفت _اگر ادا بازیتون تموم شده برید سوار ماشین بشید پریسا ای که همیشه برای هر حرفی یه جواب آماده داشت هاج و واج بین حرف من وطاها گیر کرده بود حرفی نزد زبونم که خشک شده بود رو بزور چرخوندم وگفتم _مزاحم شما نمیشیم فقط اگر میشه زنگ بزنید آژانس یه ماشین بفرستن بدون اینکه نگاهمون کنه گفت _نخیر نمیشه داخل ماشین منتظرتونم در ورودی روباز کرد بیرون رفت پریسا با اخم بهم زل زد _من از دست تو چکار کنم ها ؟ وا رفته گفتم _چکار کردم؟ _چرا برای هر چیزی دست وپای خودتو گم میکنی الکی فروغی بهمون بدبین شد زبونم رو روی لب خشکم کشیدم _کاری نکردیم که بدبین بشه دروغم بهش نگفتیم _بله ولی وقتی قبول نکرد زنگ بزنه به آژانس یعنی توی شک افتاده وحرفمون باور نکرده _خوب الان میرم بهش میگم دربست میگیریم میریم که بره پریسا دستش رو بالا آرود جلوی صورتم گرفت _نمیخواد بدترش نکن مجبوریم تا نزدیک ایستگاه بریم که برسونم _کاش بر نمیگشتیم شرکت با فروغی برگردیم کسی ببینمون بیچاره میشم _الان هیچ راهی نداریم بیا بریم تا صدای تعقاری خانواده فروغی در نیومده _از استرس دارم میمیرم نوچی کرد دستم رو گرفت _آیه الکرسی بخون آروم میشی پشت سر پریسا از شرکت بیرون رفتم در ماشین رو باز کرد سوار شدیم در رو بستم صدای کجا میرید طاها باعث شد سمت پریسا بچرخم _بگو خب با نگاهش میخواست آرومم کنه ولی موفق نبود نفس کلافه ای کشید _کنار ایستگاه شهر ری ابرو هاش رو بالا انداخت _شما دوتا از شهر ری تا اینجا میاید ؟ _بله چشم هاش از تعجب گرد شد و چند ثانیه ای سکوت کرد دوباره لبهای بهم چسبیده ش رو از هم باز کرد _میرم طرف شهر ری شنیدن حرفش هولم کرد آب دهنم پرید توی گلوم به سرفه افتادم پریسا چند ضربه محکم توی کفتم زد بریده بریده گفتم _نه آقای فروغی ممنون از لطفتون توی مسیر پیاده میشیم _چرا؟اینطوری دیر میرسید _دربست میریم _باشه "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein