+یا ایها الذین الآمنوا
_بله
+دوباره مغرور شدی؟!
وَ خُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا
_ببخشید
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
سلام عزیزان برای قربانی برای #ولادتامامرضا(ع)فعلا #دومیلیونوپانصدهزار هشتادجمع شده
جا نمونید ها
از#پنجهزارتومنتاهرچقدکهدرتوانتونه
ازطرف#امواتتونخانوادهتون صدقه بدید
مطمئن باشید برکتش به زندگیتون برمیگرده
بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255محمدی رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیدممنون از همراهیتون👇👇👇👇 @Karbala15
هدایت شده از حضرت مادر
حاجقاسممیگفت:
ما در جبـهه ها وقتی هیچ
پنـاهی نداشتیم بـه دامن
حضرت زهـرا(س) پنـاه
میبردیم و چه خوب پناهی
بودند حضرت مادر ..
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت847 گذر از طوفان✨ بشقاب هارو روی سینک ظرفشویی گذاشتم ترانه گفتن
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت848
گذر از طوفان✨
با صدای تک زنگ فروغی کوله پشتیم رو برداشتم آروم از خونه بیرون رفتم باقدم های تند سمت ایستگاه رفتم چند بار چرخیدم و پشت سرم رو نگاه کردم
نفس نفس زنان در ماشین رو باز کردم سوار شدم فروغی با دیدنم گفت
_مگه مسابقه دو میدونی داشتی چرا اینطوری راه میری
بین سرفه زدنم نفسی کشیدم
_حواسم نبود جاکفشی رو نگاه کنم ببینم زن بابام خونه س یانه ترسیدم بیرون نباشه سر راهم سبز بشه یا پشت سرم بیاد
ماشین رو روشن کرد تند حرکت کرد پاکتی رو روی پام گذاشت مقنعه ت رو عوض کن روسر رو بیرون آوردم روی سرم انداختم مقنعه رو پایین کشیدم قبل از اینکه روسری رو مرتب کنم گفت
_گوشواره ت گوشته؟
تند دستم رو روی گوشم گذاشتم
وای گوشواره م کجاست فروغی چطور متوجه شد
از گوشه چشمش نگاهم کرد
_چند روزه چطوره متوجه نشدی گوشواره ت نیست
گوشیش رو از جلوی فرمان برداشت و گوشواره م رو که زیر گوشی گذاشته بود رو برداشت سمت دستم گرفت
نفس راحتی کشیدم
_داخل ماشین افتاده بود؟
_نه جلوی در هال
دستم رو برداشتم آروم توی سرم زدم
_خونه شما؟
سرش رو تکون داد
_کسی اونجا نرفته؟
_نه میرفتن هم مهم نبود
_چطور مهم نبود خیلی بد میشد
لبخندی زد
_چرا بد بشه؟فقط یقه منو میگرفتن کی زن گرفتی که ما خبر نداریم منم همه چی رو میسپردم به داداش حل میشد
چقد خونسرد حرف میزنه
باید یه روز بریم طلا فروشی گوشواره هاتو عوض کنم
_نه اصلا اینطوری دیگه توی خونه قیامت به پا میشه
نگاه متعجبی بهم انداخت
_گوشواره جدید خریدن جرمه؟
_از نظر ناز بانو آره ،فقط نمیدونم چرا بهم نگفت یکی از گوشواره هام نیست
نفس کلافه ای کشید
_فعلا برشون دار قفلش خرابه دوباره یه جایی نیفته گم بشه
_باشه دستت دردنکنه
نگاه مهربونی بهم انداخت
_کاری نکردم
کنار آزمایشگاه ماشین پارک کرد و پیاده شدیم و داخل رفتیم نسخه رو سمت پذیریش برد بعد از انجام کارها چند دقیقه ای منتظر شدیم به محض پیچ شدن اسمم از روی صندلی بلند شدم سمت اتاق نمونه گیری که گفته شد رفتم فروغی کنار صندلی که نشستم وایساد خانم مسنی که سرنگ برای گرفتن آزمایش دستش بود گفت
_صبحانه که نخوردی
سرم رو تکون دادم
_نه
سوزن رو توی رگ دستم فور کرد
_انگشت های دستت رو آروم باز کن
کاری که گفت رو انجام دادم چسب کوچیکی روی دستم زد و آب میوه ای رو از سبد جلوی دستش برداشت و با لبخند سمتم گرفت
_ممنون
_خواهش میکنم
_برو قسمت سرویس های بهشتی دوتا آزمایش بعدی رو انجام بدم
_چشم
آب میوه رو سمت فروغی گرفتم و قسمت سرویس ها رفتیم آروم کنار گوشم گفت
_برو داخل برم مانتوت رو بیارم بپوشی ولی روسری رو داخل ماشین عوض کن
_باشه
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
سلام عزیزان برای قربانی برای #ولادتامامرضا(ع)فعلا #دومیلیونوپانصدهزار هشتادجمع شده جا نمونید ها
صدقه یا نذریا کمک برای ولادت امام رضا(ع)فراموش نشه☺️
هدایت شده از دُرنـجف
ابوتراب را گفتند:
یا علی، ما فعلت حتّی تصیرَ عَلیّاً؟
چه کردی که علی شدی؟!
حضرت فرمودند:
إنّی کُنتُ بَوابّاً لِقَلبی
نگهبان دلم بودم
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت848 گذر از طوفان✨ با صدای تک زنگ فروغی کوله پشتیم رو برداشتم آر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت849
گذر از طوفان✨
روسری رو تا کردم داخل پاکت گذاشتم فروغی در ماشین رو باز کرد روی صندلی نشست پلاستیکی که رو سمتم گرفت
_جگر برات گرفتم گفتم دوتا ساندویچ پیچ درست کنه یکیشم بده دوستت
_دستت درد نکنه ممنون
_نوش جانت
ماشین رو روشن کرد سمت مدرسه حرکت کرد
_نورا پنجشنبه رفتیم مطب بعدش بریم گوشواره هاتو عوض کنیم
_نه همین های که دارم خوبه دوستشون دارم
لبخندی زد
_نگفتم که بده دوباره یه طرحی انتخاب کن دوستش داشته باشی
روی صندلی جا بجا شدم
_این گوشواره هارو وقتی مامان و بابا رفتن برام بخرن خودمم همراهشون بودم یادگاریه اگر دیگه نشه ازشون استفاده کنم عوضش نمیکنم
مهربون نگاهی بهم انداخت
_پس باید ببرم قفلشو برات درست کنم
_ممنون
بعد از چند دقیقه سکوت گفت
_کاش مراسم عروسی طاهر اینا توام میشد بیایی
چشم هام از شنیدن حرفش گرد شد
_کجا بیام؟چه حرفی میزنی
خنده صدا داری کرد
_مگه عروسی دعوت بشی بری عجیبه؟
_آخه من چرا باید دعوت بشم جدیدأ اصلا فکر نمیکنی و حرف میزنی
دوباره خندید
_خب همه کارمندهای شرکت دعوت بشن توام دعوت میشی
_دعوتم بشه نمیام
با تعجب گفت
_عه چرا؟
کافی پام برسه توی مراسم فروغی هر طوری شده تا منو به خانواده ش نزدیک نکنه کوتاه نمیاد ،پیش خودش فکر کرده دعوت بشم میرم
_نورا خانم پرسیدم چرا؟
سرم رو بلند کردم
_چون میخوای منو به خانواده ت معرفی کنی
صدای خنده ش بلند شد
_ای نامرد باشه نوبت منم میرسه
آروم خندیدم
_ما که عروسی نداریم
به شوخی گفت
_عه باشه باشه
روبروی مدرسه توقف کرد کوله پشتیم رو با پلاستیک برداشتم در ماشین رو باز کردم
_ممنون بابت همه چی
مهربون بهم خیره شد
_خواهش میکنم
پیاده شدم
_خدا حافظ
_مواظب خودت باش بعد ازظهر میبینمت خدا نگهدار
لبخندی زدم در ماشین رو بستم با قدم های بلند وارد مدرسه شدم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫