#هشت_عاشقی
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
@karbala_ya_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دم غروب شده بخوای
با خاطرات گریه کنی😭
#اللهم_الرزقنا_ڪربلا
#شب_زیارتی
5905_1570134454.mp3
8.55M
حال دلم خیلی بده...
حرم میخوام..😭
ماروهم دعاکنید😭🙏
10.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما نگیم علی، کی بگه علی ؟
من این علی دوستی و عشق_ورزی به علی رو حسین دارم
"شهید شیخ احمد کافی"
#شب_زیارتی
@karbala_ya_hosein
{#پــــارت17}
مریم اولین شخصے بود ڪہ به دڪتر رسید
ــــ آقاے دڪتر حال داداشم چطوره؟؟
ــــ نگران نباشید با اینڪہ زخمشون عمیق بود ولے پسر قویے هست خداروشکرخطر رفع شد
مادر شهـــــابـــــ اشک هایش را پاڪ ڪرد
ــــ میتونم پسرمو ببینم
ـــ اگہ بهوش اومد انتقالش میدن بخش اونجا میتونید ببینیدشون
مریم تشکری ڪرد
مهیا نفس آسوده اے ڪشید رو صندلی نشست
مریم نگاهے به مهیا ڪه از ترس رنگ صورتش پریده بود
سردرد شدید مهیا را اذیت کرده بود با دستانش سرش را محڪم فشار می داد
با قرار گرفتن لیوان آبی مقابلش،
سرش را بالا گرفت
نگاهے به مریم که با لبخند اشاره اے به لیوان مے کرد انداخت لیوان را گرفت تشکرے ڪرد و آن را به دهانش نزدیک کرد
ـــ حالت خوبہ عزیزم
ــــ نہ اصلا خوب نیستم
مریم با اینکہ حال خودش تعریفی نداشت و نگران برادرش بود کہ تا الان به هوش نیامده اما باید کسی به مهیا کہ شاهد همه اتفاقات بود دلدارے مے داد
ـــ من حتے اسمتم نمیدونم
ـــ مـــهـــیـــــا
ـــ چہ اسم قشنگی
مهیا بے رمق لبخندی زد
ـــ نگا مهیا جان برای اتفاقے که افتاده خودت رو مقصر ندون هر کے جای تو بود شهاب حتما اینکارو می ڪرد
اصلا ببینم خونوادت میدونن ڪه اینجایی
مهیا فقط سرش را به دو طرف تکان داد
ـــ ای وای میدونے الان ساعت چنده الان حتما کلے نگران شدن شمارشونو بده خبرشون ڪنم
گوشی که به سمتش دراز شده بود را گرفت
و شماره مادرش را تایپ کرده
مریم دکمہ تماس را فشار داد و از جایش بلند شود و شروع ڪرد صحبت کردن با تلفن.
اتاق عمل باز شد
و تختی کہ شهاب بیهوش روی آن خوابیده بود بیرون آمد
تخت از کنارمهیا رد شد مهیاچشمانش را محڪم بست نمی خواست چیزے ببیند
چشمانش را باز ڪرد مادر شهاب با گریہ همراه تخت حرکت می ڪرد و پسرش را صدا می کرد...
↩️ #ادامہ_دارد...
✍🏻 #نویسنده:
فاطمه امیری
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
{#بخش18}
مریم مادرش را روے صندلے نشاند و شانہ هایش را ماساژ می داد
ـــ آروم باش مامان باور ڪن با این ڪارایی ڪه میکنے هم خودت هم بقیه رو اذیت می کنے آروم باش
ــــ خانم مهدوے
مریم نگاهے به دو مامور پلیس انداخت
چادرش را درست ڪرد
ـــ بلہ بفرمایید
ـــ از نیروے انتظامے مزاحمتون شدیم .برادرتون مجروح شدن درست؟؟
ـــ بلہ
ـــ حالشون چطوره
ــ خداروشڪر خطر رفع شد ولے هنوز بهوش نیومده
ـــ شما میدونید چطور برادرتون چاقو خوردن؟
ــ نخیر ما بیمارستان با ما تماس گرفت ولے ایشون همراشون بود
و با دست اشاره ای به مهیا ڪرد
مهیا از جایش بلند شد
ـــ س سلام
ـــ سلام .شما همراه آقای مهدوے بودید
ــ بلہ
ـــ اسم و فامیلتون
ـــ مهیا رضایے
ـــ خب تعریف کنید
چی شد ???
و به سرباز اشاره ڪرد که گفتہ های مهیا را یاداشت کنہ...
↩️ #ادامہ_دارد...
✍🏻 #نویسنده:
فاطمه امیری
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
✨
سر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد:
#به_رسم_ادب
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ❤
#به_تو_از_دور_سلام
#به_سلیمان_جهان_از_طرف_مور_سلام
@karbala_ya_hosein
بســــم الله الــــرحمـــــن الــــرحیــــــم
☀️ امروز جمعه
🌹 امروز متعلق است به :
🔸 امام زمـــــان (عــــج)
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃
امام زمان (عج):
درهاى سوال از چیزهایى را که براى شما مفید نیست ببندید و خود را در مورد دانستن چیزهاى غیرلازم به زحمت نیندازید، و درمورد تعجیل فرج زیاد دعا کنید زیرا که موجب فرج خواهدشد.
این روزها حال دلم معلوم نیست؛
چشم هایم بلا تکلیف اند؛
نمیدانند اشک شوق بریزند از رسیدن غدیر،
یا اشک حسرت ببارند از ندیدن وارث غدیر؛
کاش مے آمدے و
تکلیف این همه چشم منتظر معلوم میشد!
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج