eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.6هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت612 گذر از طوفان✨ ای وای طفلک پدرش فوت شده معلومه شرایط زندگیش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ در ماشین رو بستم ، دنده رو عوض کرد و حرکت کرد نفس عمیقی کشیدم سرم رو چرخوندم سمت شیشه فروغی سرعتش رو کم کرد و گفت _چی شده اینطوری نفس میکشی؟ بدون اینکه نگاهش کنم گفتم _هیچی _هیچی یا بخاطر صدف بهم ریختی ؟ دستم رو از روی شیشه ماشین برداشتم و کامل چرخیدم و ناخواسته گفتم _ همیشه فکر میکردم شرایط زندگی من از همه سخت تره هیچکی اندازه من مشکل نداره و دنیا فقط به من روی خوش نشون نداده ولی بعضی وقتها خدا یه چیزهای رو اتفاقی به آدم نشون میده که بفهمه شرایط زندگی خیلی ها سخت تره ماشین رو پارک کرد روی صندلی جابجا شد _چند روزه همه ش با خودم در حال جنگیدن هستم دیشب تا با حاجی حرف زدم صدبار مردم و زنده شدم آخر سرم نتونستیم کامل باهم حرف بزنیم عموت اینا و یکی از دکترا رسیدن بین حرفش پریدم _مگه دیشب اومدید پیش بابا؟ سرش رو تکون داد _آره ولی دور ورش شلوغ بود برگشتم داخل ماشین پیام براش فرستادم هر وقت کسی نبود خبر بده برم پیشش که زنگ زد گفت عموت اینا بیمارستان هستن دیگه تلفنی حرف زدیم _با بابا چکارداشتید؟ _از دیشب فکرم مشغوله چطوری بگم دیدن این بچه هم با این شرایط زندگیش بدتر اعصابم رو بهم ریخت _دارید نگرانم میکنید چی رو باید بگید ؟ _دو روز دیگه محریمت تموم میشه _آره خب میدونم _روزی که رفتیم محضر حاجی گفتم بعد چند ماه محریمت حالا شاید زودتر برای عقد میریم پیش خودش _بله یادمه ولی بقول خودتون همینطوری یه حرفی زده شد نفس کلافه ای کشید _آره ،چون من با دکتر های حاجی حرف زدم گفتن اگر شرایط خوب باشه دوتا عمل میشه توی کمتر از چهار ماه انجام بشه ولی احتمال اینکه طول بکشه هم هست برای همین خوشبینانه فکر کردم ماه های محریمت رو زیاد نگفتم اگر میدونستم عمل دوم فاصله ش زیاد میشه میگفتم هشت ماه یا یکساله محریمت رو بخونه _خب حالا چی شده مشکلی پیش نیومده زبونش رو روی لبش کشید _من نمیخواستم هر محضری بریم حاجی چون مورد اعتماد بود و طیب هم میشناختش و از قضیه خبر داشت رفتیم پیش حاجی گفتم محضر دیگه ی نریم با اینکه همه چی قانونی بود ولی نگران بودم یه وقت یه جایی بریم یکیمون بشناسن بعد برات بد بشه با داداش حرف زدم گفتم ما به حاجی گفتم بعدش برای عقد میریم پیشش حالا محریمت تموم شده چطوری برم بگم تمدید کن باهاش صحبت کن داداش گفت بگیم تمدید و بابا هم نباشه امکان داره حاجی شک کنه چرا هیچکدوم از اعضا خانواده ها نیستن و اینطوری بد بشه قرار شد حرف بزنه بگه یه مسافرت قراره بریم عقد بخونه ولی محضر نریم وقتی برگشتیم شناسنامه هارو براش ببریم که تا اون وقت حاجی خوب بشه و شناسنامه هارو نبریم با تعجب گفتم _عقد دائم خونده بشه؟ اصلا محریمت تموم بشه تمدیدش نمیکنیم مشکلی پیش نمیاد _مجبوریم _چی رو؟ _که عقد دائم خونده بشه چشم هام یهوی گرد شد _نه یه محریمت بوده تموم میشه وسلام عقد دائم لزومی نداره 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫