eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.8هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمت‌‌بیست‌ودو سراب🕳 چادرم رو روی سرم مرتب کردم و پالتو صدرا با کیفهای هر دوتا
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 سراب🕳 انگشتم رو روی شیشه ماشین کشیدم نگاه از خیابون برداشتم _داداش نزدیک های ایستگاه تاکسی نگهدار تا دانشگاه با تاکسی میرم از گوشه چشمش نگاهی بهم انداخت _صنم خانم هر حرفی دوبار تکرار نمیکنم _خب دیر میرسی بعد باید به جناب رئیس جواب پس بدی بی صدا خندید _جناب رئیس امروز انبار نمیاد اگرم کار به جواب پس دادن باشه میگم رفتم عزیزدُردونه حاج علی برسونم مکتب، از درس مشقش جانمونه مثل خودش خندیدم _فعلا از لیست عزیز دُردونه بودن خط خوردم _نه ته تغاری جان اسمت سنجاق شده بالای لیست کسی جرات داره خط بزنه دستش قلم میشه _بعید میدونم _من هرچی میگم همون درسته شک نکن _اوه چقدم از خودت مطمئنی _چرا مطمئن نباشم؟ نگاهی به نیم رخش انداختم _حالا ببینیم چه اتفاقی می افته بعد مطمئن بودنت مشخص میشه _بله مشخص میشه این رو فعلا بیخیال باید یه فکری برای رفت و آمدت بکنیم _چه فکری؟ _دیشب داداش گفت تا وقتی که خونه حاج بابا هستی با ماشین من یا خودش رفت و آمد کنی _نه داداش لازم نیست یه هفته نهایتا ده روز دیگه کلاس دارم بعدش فرجه هاست که خونه هستم شاید قبل از شروع امتحان ها برگشتم خونه اون وقت دیگه ماشین خودم هست کمی پایین تر از در ورود دانشگاه توقف کرد _برای چند روز هم این مسیر بدون ماشین بیایی و برگردی اذیت میشی تازه اگر ماشین نباشه معطل هم بشی دیر وقت برسی خونه حاج بابا پوست همه مون میکنه _امشب با خانم جون حرف میزنم که مشکلی پیش نیاد _حاج بابا هم قبول کنه من و سعید قبول نمیکنیم مسیرت دور تر شده بدون ماشین نمیشه، کلاست ساعت چند تموم میشه؟ _یه فکری میکنم نگران نباش ،ساعت یازده _بعد حرف میزنیم ‌‌یازده دقیق همین جا منتظرتم _داداش خودم بر میگردم شما به کارت برس _ته تغاریمون مهم تر از کاره هرچی بگم از حرفش کوتاه نمیاد لبخندی زدم در ماشین باز کردم _ممنون خدا حافظ پیاده شدم و با صدای صنم گفتنش روی پاشنه پا چرخیدم _جانم داداش؟ _اگر پیرزاده سر و کله ش پیدا شد و حرفی زد جوابش رو نده _چشم خدانگهدار در ماشین بستم و با قدم های بلند وارد حیاط دانشگاه شدم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54928 قسمت اول ✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨