شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1119 گذر از طوفان✨ طاها به مجتمعی که قبلا برای خرید رفته بودیم ا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1120
گذر از طوفان✨
باقلوا و آب میوه ام رو زیر نگاه پر محبتش خوردم
_بریم؟
صندلیش رو عقب کشید
_نوش جانت، چیز دیگه ای نمیخوای برات بخرم
لبخندی زدم
_نه ممنون
از کافی شاپ بیرون اومدیم و سمت آسانسور رفتیم طاها انگشتش رو روی عدد یک گذاشت به محض بسته شدن در صدام زد
_نورا
_بله؟
_سعی کن وقتی کنار هم هستیم همیشه لبخند بزنی ،بخند
حیرت زده به چشم هاش خیره شدم
_چشم ولی چرا؟
باصدای طبقه اول گفتن سخنگو در آسانسور باز شد و آروم گفت
_بعد بهت میگم
از گوشه چشم نگاهی به نیم رخش انداختم
_عه باز وعده وعید بعد رو دادی
بی صدا خندید به مانتو بلند وگشادی که پشت ویترین یکی از مغازه ها بود اشاره کرد
_این مانتو چطوره؟
_بلندیش خوبه ولی سایزش رو نمیدونم اندازه م میشه یانه
_بپوشش اگر خوب بود بخریش
سرم رو تکون دادم و باشه ای گفتم وارد مغازه شدیم
به خانمی که در حال مرتب کردن رگال وسط وسط مغازه بود سلام کردیم و جواب گرفتیم
مانتو رو بهش نشون دادم رنگ مشکیش رو برام آورد و گفت
_اینو بپوشید اگر پسندید رنگ سورمه ایش رو براتون از داخل ویترین بیارم
تشکری کردم و سمت اتاق پرو رفتم مانتو رو پوشیدم طاها رو صدا زدم پشت در جواب داد
_جانم
در رو باز کردم رو به روم وایساد نگاهی به سرتا پام انداخت
_چطوره راحته؟ یا یه سایز بزرگتر باشه
_نه همین خوبه ولی سورمه ایش رو بیاره
دستش رو روی در گذاشت قبل از اینکه ببنده گفتم
_طاها طاها
برگشت و خندید
_جانم چی شد؟
_بپرس اینجا چادر فروشی هم دارن یا همون ملزومات حجاب میگن
متعجب گفت
_چادر برای کی میخوای ؟
_خودم مگه نمیخوایم زیارت بریم
لبخند عمیقی روی لبش نشست
_آره چرا حواسم نبود چادر نداری
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫