شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1188 گذر از طوفان✨ لباس اسماء رو عوض کردم و بغلش کردم با دیدن
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1189
گذر از طوفان✨
با ضربه ای که به در زده شد پریسا مانتو و روسریش رو برداشت با قدم های بلند سمت اتاق رفت
_مگه نگفتی شوهرت تا عصر نمیاد
بی صدا خندیدم
_مامان اومده بچه هارو ببرم پایین
_عه چرا ببرشون
_نهار بخوریم میرم میارمشون
در رو باز کردم داخل اومد سلام و جواب گرفتم مامان بعد از روبوسی و حال احوال با پریسا ،اسماء رو بغل گرفت و سمت در رفت امیر رو بغل گرفتم پشت سر مامان رفتم قبل از اینکه بیرون برم روی پاشنه پا چرخیدم
لبخندی زدم
_زود میام
نفس نفس زنان برگشتم و در رو باز کردم
_چرا اینطوری میایی بالا مگه دنبالتن
بریده بریده گفتم
_نه حواسم نبود بهت بگم شعله گاز خاموش کن روغن آتیش نگیره
ادام رو در آورد
_حواس پرت خودم خاموشش کردم روی برنجم ریختم
نفس راحتی کشیدم
_دستت درد نکنه ببخشید بریم نهار بخوریم
_خواهش میکنم بعد حسابش میکنم
خنده صدا کردم و مشغول چیدن میز شدم
صندلی رو عقب کشید و نشست
_بیا بشین دیگه انقد چرخیدی سر گیجه گرفتم
_باشه اومدم امروز چقد غر میزنی
_اگر توام مثل من با یه آدم پر ادعا چهار ساعت حرف زده بودی و قانعه نشده بود حالت بدتر از من بود
یهوی از حرص خوردنش خنده م گرفت
نگاه چپ چپی بهم انداخت
_زهر مار حرص وجوش خوردن من مگه خنده داره
صدای خنده م بلند شد
_ببخشید از این خنده م گرفت کسی تا به حال نتونسته حرص تو رو در بیاره باورم نمیشه نتونستی حریف آقای امیری بشی
_خودمم باورم نمیشه ، ترانه نمیدونی یه چه اعتماد بنفسی روبروی من نشسته میگه ما که همدیگه رو میشناسیم حالا یه جلسه نهایتن دوجلسه خانواده ها دوباره همدیگه رو ببینن بیشتر باهم آشنا بشن بعدش تاریخ عقد وعروسی مشخص کنیم
لقمه توی دهنم رو قورت دادم با چشم های گرد شده گفتم
_جدی میگی؟تاریخ بله برون نه تاریخ عقد میخواد مشخص کنید !تو چی گفتی؟
_اولش هنگ کردم چند دقیقه طول کشید مغزم به تنظیمات کارخانه برگرده
_بهش گفتم مگه من بله گفتم که بخوایم تاریخ برای عقد انتخاب کنی ،صبرکنید ببینیدوجوابم چیه بعد اگرم مثبت باشه تاریخ بله برون مشخص میشه نه عقد
وسط حرفم پریده میگه نه دیگه اینطوری باید صبر کنیم تا آخر ماه صفر چرا قبل از ماه محرم سر خونه زندگیمون نریم
از عجله و پرویی امیری دوباره صدای خنده م بلند شد و به سرفه افتاد
_کوفت همش تقصیر تو شوهرته اگر برجکش رو آورده بودید پایین انقد خونسرد و با اعتماد بنفس خواستگاری نمی اومد
بین خندیدنم گفتم
_عه چه ربطی به من وشوهر داره ،با این همه عجله چطور قبول کرد مشاوره برید
_گلوش رو صاف کرده میگه من تا بله نگیرم کوتاه نمیام حالا بخاطر اینکه خیالت راحت بشه یه جلسه مشاوره میریم که تایید کنه آینده خوبی کنار هم داریم
دوباره خنده م گرفت
_ترانه این دفعه بخندی میزنمت
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫