✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت128 گذر از طوفان✨ سر خیابون از ماشین پیاده شدیم سرم رو بالا گرفتم و نگاهی به آسمون انداختم _خدا بخیر کنه پریسا دسته کیفم رو گرفت _نگران حرف زدن ناز بانو هستی؟ _آره دیگه رو اعصابم راه میره تاصبح باید حر وجوش بخورم بخاطر بابا هم نمیشه جوابشو بدم _وقتی بابات نبود دوتا جواب دندون شکن بهش بده شاید برای یه مدت از شر حرف زدنش راحت بشی _همه دنیا سکوت کنن وحرف نزنن ناز بانو یکی جز اونا نیست _بهش فکر نکن شاید اصلا حرفی نزد _بخاطر شام هم شده از در برم با نیش وکنایه حرف زدنش تیر بارونم میکنه _کارد بخوره به اون شکمش بعد از چند ثانیه سکوت پریسا سوالی اسم رو صدا زد _جانم؟ _لحن حرف زدن فروغی با مامانش چقد فرق داشت با طرز صحبت کردنش توی شرکت _مگه فرق داشت؟ آروم با دست کوبید روی پیشونیش _فکر کنم داری از دست میری بدبخت شدیم _مسخره خوب دقت نکردم ببینم لحن حرف زدنش چه فرقی داره _چقد قربون صدقه مامانش رفت چشم مواظبم باشه مامان جان و کلی حرف قشنگ دیگه من فکر کردم این بجز با اوبهت حرف زدن بلد نیست رفتار کنه ولی معلومه حد ومرز محرم ونامحرم خیلی براش مهم اهمیت میده کلا مشخصه یه خانواده مودب وباشعور هستن _اره معلومه از خانواده خوبی هستن آهی کشیدم و ادامه دادم _خوشبحال همه بچه های که سایه پدر ومادر روی سرشونه کنار هم خوشبختن _عه اینطور حرف نزن دلم آتیش گرفت ،مشخصه خیلی احساس مسولیت هم داره _کی؟ _طاها فروغی وقتی سوار تاکسی شدیم بعدش ماشین روشن کرد رفت —جدی؟ من اصلا حواسم نبود _معلومه اصلا توی باغ نبودی "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫