✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت130 گذر از طوفان✨ تسبیحات حضرت زهرا (س)رو زمزمه کردم تسبیحی که تک تک مهره هاش رو مامانم لمس کرده بود همیشه باهاش ذکر میگفت رو داخل سجاده م گذاشتم وجمعش کردم بلند شدم نگاهی به ساعت دیواری داخل اتاق انداختم فعلا نیم ساعت وقت دارم تا پریسا برسه صبحانه وقرص بابا رو بهش بدم بعد آماده بشم از اتاق بیرون رفتم گوشه اپن ایستادم منتظر شدم بابا سلام نمازش روبگه _قبول باشه بابای _قبول حق عزیزم چرا نخوابیدی ؟ _امروز باید یه کم زودتر بریم بیاید صبحانه بخوریم قرصتونم بخورید _چرا انقد خودتو اذیت میکنی خودم میتونم صبحانه درست کنم وبخورم _میدونم که میتونید ولی من اینطوری خیالم راحت تره لبخند زد سجاده رو روی میز عسلی گذاشت یاعلی گفت بلند شد و سمت آشپزخونه اومد سفره رو پهن کردم وسایل صبحانه رو چیدم تند تند چند لقمه برای بابا گرفتم و دستش دادم _اینطوری پیش بری برات گرون تموم میشه ها سرم رو تکون دادم لقمه رو قورت دادم _چطوری؟ _لقمه بگیری دستم بدی چهار چشمی حواست بهم باشه لوس میشم ها خنده صدا داری کردم _شما خوب باشید لوسم بشید _فداتبشم ترانه جان بابا حواست بخودت باشه دوره درمانم تموم بشه همه این روزها رو باید برات جبران کنم قرصش رو سمتش گرفتم _مواظبم باباجون خیالت راحت همین که کنارم هستید کافیه برام قرصش رو خورد لیوان آب رو روی سینی گذاشت عاقبت بخیری بشی بابا برو آماده شو دیرت نشه _نوش جانتون چشم مشغول جمع کردن سفر شدم ناز بانو معترض داخل اومد _پدر و دختر میشنید کنار هم صبحانه میخورید بدون من واقعا که چطور از گلوتون پایین میره نگاه زیر چشمی بهش انداختم همیشه ده بار صداش میزنم بیا نمیاد الان زبونم داره سینی رو برداشتم وبلند شدم روی سینک ظرفشویی گذاشتمش بدون اینکه نگاهش کنم گفتم _دیشب نیلو گفت ماکارانی میخواد برای نهار درست کردم برای شام هم خورشت قیمه درست کردم نیم ساعت دیگه گاز رو خاموش کن نسوزه برگردم بگی شام نداریم نگاهش سمت گاز رفت _یه کم بیشتر درست میکردی یهوی مهمون نیاد کم باشه آبروم میره پوزخندی زدم _مهمونای ما همیشه با دعوت نامه شما دعوت شدن یهوی نیومدن "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫